فرهنگ ترس، ذهنیت خودکامه، خشونت و کشتار
حس ترس ، حالت درونی توأم با نگرانی است که ناامنی و تهدید را در خود شکل میدهد؛ اما این حس، بزرگترین محل اتکای حکومتهای استبدادی برای سلطه و کنترل جامعه بوده است. سؤالی که به ذهن متبادر میشود، این است که چرا فرد خودکامه که خود خالق ترس در پیکره اجتماع است و آن را مهندسی مینماید، به توهم تهدید و ترس دچار میشود؟
وجود ترس، ذهن خودکامه را به تأمل درباره شر و برنامهریزی جهت زدودن آثار شر هدایت میکند که برای رفع ترس، درصدد جنایت و نسلکشی برمیآید. حادثه شیمیایی سردشت مورد عینی ذهنیت توهم مذکور در حاکمان مستبد و جنایت علیه بشریت است.
توهم تهدید، اندیشه بروز خطر و احتمال آسیب را به ذهن خودکامه متبادر میکند؛ آنگونه که هایدگر میگوید «چیزی که از آن ترسیده میشود، از خودش صدمهزنندگی ساطع میکند که هیچگونه یقین و قطعیتی از وقوع آن ندارد». تلقی خودکامه از ترس و تهدید، بهمعنای درخطر افتادن موقعیت خویش است؛ بنابراین ترس به یک واکنش جدی و عادتی حاد بدل میشود؛ زیرا شخص غیرایمن، در جهانی زندگی میکند که هر لحظه میتواند علیه او باشد.
ژنوساید یا نسلکُشی یا نسلزدایی، مفهومی دیرینه است که از دوران باستان توسط خودکامگان برای کسب قدرت و درجهت حذف فیزیکی بافت جمعیتی اقلیت یا گروههای مخالف، انجام شده است. حکومتهای دوران باستان نظیر آشوریان، هخامنشیان و ساسانیان، به بارزترین شیوه ممکن، سیاست ترس خودساخته در جامعه و همچنین توهم توطئه را در دوران خویش منعکس کردهاند. بهطور کلی، قدرت شاهان بر بنیاد نظریه «ظل الله فی الارض» یا سایه خدا در زمین، به پدیده قُدسیشدن آن، کمک شایانی نموده است. این رویکرد، تمامی جنایات و عملکرد خودکامه را به خواست و در جهت خشنودی خدا بر میشمارد؛ همچنانکه صدام حسین، رهبر پیشین عراق، به نامگذاری عملیات پاکسازی قومی علیه کُردهای عراق با عنوان قرآنیِ «انفال»، عملکرد خود را مُلهم از اراده خداوند میدانست. داریوش هخامنشی در کتیبه بیستون، منصب شاهی و حتی تمامی جنایات و کشتار خود را به اراده و خواست خداوندی وصل میکند، آنجا که مینویسد:
به خواست اهورمزدا این شاهی را دارم (بند نهم ستون دو)
به خواست اهورمزدا این را کردم (بند چهارده ستون دو)
به خواست اهورمزدا هر طور میل من [بود]، با آنها همانطور کردم (بند دوم ستون پنج)
(شارپ، ۱۳۸۴، صفحات ۷۷-۳۲)
نگرش فوق که به دوقطبیشدن امر قدسی و غیرقدسی میانجامد، خودکامه (قدسی) را در تقابل با رابطه غیرقدسی (مردم) قرار میدهد.
میگویند اگر کسی بتواند در جامعه سمت و سوی ترس را معین کند، قدرت زیادی بر آن جامعه پیدا میکند. آشور بانیپال، بزرگترین پادشاه مستبد آشوری نیز به تبعیت از فرهنگ ترس، قدرت زیادی بهدست آورد. او در سنگنوشته خود، صحبت از پاکسازی قومی میکند که برای خشنودی خدای آشور انجام گرفته است و نوشته « ... من این سرزمین را به برهوت تبدیل کردم. روی چمنزارهای آن نمک و بته خار پراکندم ...» ( هینتس، دنیای گمشده عیلام، ۱۳۷۶)
فضای بهوجود آمده، فرهنگ ترس یا بهقول آنتونی گیدنز، «فرهنگ خطرآکند» را توسط حاکم القا میکند. گیدنز در این رابطه میگوید: «یک خصیصه اصلی جامعه خطرآکند این است که هیچکس از خطر در امان نیست؛ همه، یعنی مطلقاً همه، در معرض خطرند… ». ترس از حاکم، ترس از ایدئولوژی مسلط و ترس از ایجاد ناامنی، یک رویه ایجاد فرهنگ ترس است که طبقه زیردست با آن دست به گریبان است.
از آنجا که بزرگ جلوهدادن خطر ازسوی خودکامه، به افزایش ترس کمک میکند، مشروعیت قلعوقمع به فرد خودکامه را میدهد؛ همچنانکه صدام برای بمباران شیمیایی سردشت (و حلبچه) با چنین مشروعیتی، دست به این سبعیت زد.
ملت کُرد نیز همواره مورد آزار و اذیت فراوانی واقع شده و یکی از قربانیان جنایات حاکمان بودهاند که با عناوین انفال و بمباران شیمیایی توسط رژیم بعث عراق به سرکردگی صدامحسین، قتلعام شداند. عملیات انفال با استناد به سوره انفال که توجیه اراده صدام به نام خدا و قرآن را متبلور میسازد، نسلکشی کردها را بر پیشانی تاریخ رقم زده است.
بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه، جز در جهانبینی ترس خودکامه که پیرامون خود را ایمن نمیداند، تفسیر نمیشود؛ زیرا استیلای ترس، آمادگی فعالیت خودکامه برای میدانیکردن عملیات تهاجمی علیه ترس «خودساخته» را فراهم میکند و رسمیتبخشیدن نسلکشی مردم کردزبان را صحه میگذارد.
این روند در طول تاریخ وجود داشته است. ترسی که در نگاه خودکامه هراسآلود است، به تهدیدی جدی تبدل میشود. تفکر برتری نژادی آریایی بر غیرآریایی، عرب بر عجم و ...، پیام خطرناک خودکامگان و زمینهساز تدارک برنامه عملی جهت رفع خطر بوده است. از اینرو، صاحبان این نوع ایدئولوژی برای جلوگیری از نارضایتیها و قیامهای مردمی و همچنین رفع توهم ترس، با توجیهات متعدد ایدئولوژیکی و شوونیستی، سیاست کشتار را در پیش میگیرند. این رویه در طول تاریخ با مصداق ژنوساید، جنایت علیه بشریت، پاکسازی، یکسانسازی و... انجام شده که فجایعی مانند بمباران شیمیایی سردشت هم در این چارچوب قابل تفسیر است.