اینستاگرام و سوزان سونتاگ
شاید اگر سوزان سونتاگ زنده بود، حالا مقالهای درمورد اینستاگرام مینوشت تا با الحاق آن به کتابش با عنوان «درباره عکاسی» ( ۱۹۷۷) به نقش اینستاگرام در جامعه امروز بپردازد. آیا اینستاگرام ( همچون عکاسی برای سونتاگ) به تمامی رخدادها ارزشی یکسان اعطا نمیکند؟ آیا اینستاگرام چنانکه عکاسی از دیدگاه او این کار را میکرد، نمایش را به تجربه ترجیح نمیدهد و توهم مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی بهوجود نمیآورد؟
سوزان سونتاگ، فیلسوف، نویسنده و فیلمساز آمریکایی، شانزدهم ژانویه سال ۱۹۳۳ در نیویورک متولد شد. او در ۱۷سالگی با فیلیپ ریف، جامعهشناس آمریکایی، ازدواج کرد، از دانشگاه هاروارد با درجه دکترا فارغالتحصیل شد و پس از آن، در دانشگاه آکسفورد انگلستان و همچنین در دانشگاه پاریس به تحصیل و پژوهش پرداخت. با اینکه داستان و رمانهایش هم موفقیت نسبی کسب کرد، اما این مقالهها و جستارهای تئوریکش درمورد رسانه، عکاسی، زیباییشناسی و فعالیتهای او درمورد جنگ ویتنام و سارایوو بود که برایش شهرتی جهانی رقم زد.
از مهمترین کارهای او میتوان به «درباره عکاسی»، «علیه تفسیر»، داستان کوتاه «آنچنان که حالا زندگی میکنیم»، رمان «در آمریکا» و رمان مشهور «شیفته آتشفشان» اشاره کرد.
کتاب «درباره عکاسی» او، تمامیت این رسانه را بهدلیل جایگزینی تجربه با نمایش، محدود کردن خاطره انسان و ایجاد توهم مشارکت، تخطئه میکند. برای او مشکل اتکا به تصویر و بهویژه تصویر عکسبرداریشده آن نیست که مردم ازطریق عکس بهخاطر میآورند، بلکه مشکل آن است که مردم کمکم تنها و تنها ازطریق عکس بهخاطر میآورند. تصاویر شکلهای دیگر شناخت را از بین میبرند و بهخاطر آوردن دیگر نه بهیاد آوردن یک روایت، که بهخاطر آوردن یک تصویر است. اما ازسوی دیگر، و شاید تا اندازهای متناقض با دیدگاههایش، او یکی از معدود شخصیتهای قرن بیستم است که بیش از همه در جلوی لنز دوربینها قرار گرفت.
«علیه تفسیر» مجموعهای است از مقالههایی که در سال ۱۹۶۶ گردهم آمدند. سونتاگ از رویکردی جدید به زیباییشناسی سخن به میان میآورد و بررسی اینکه چگونه اهمیت روحانی و معنوی هنر فدای تاکید بر خرد شده است. او نشان میدهد که تفسیر فرمالیستی از سویی و تأویل محتوامحور از سویی دیگر، شور و شهوت هنر را رام کرده است. سونتاگ باور دارد تفسیر معاصر از هنر، توجه به «شور» را از دست داده است و تلاشش برای کاویدن و حفاری در اثر، به تخریب آن میانجامد.
کتاب «بیماری بهعنوان یک استعاره» انتقادی است به تعبیرهای خیالپردازانه که با وضعیت بیماری در آن سالها گره خورده بود. سونتاگ خود در زمان نوشتن رسالهاش تحت درمان بود و با سرطان پستان دست و پنجه نرم میکرد. در آن زمان برای درمان سرطان، گرایشی متفاوت نیز وجود داشت که درمان را از طریق روانکاوی ممکن میدانست و سرطان را ناشیاز روان بیمار میدانست. سونتاگ در این کتاب، بهدنبال آن است تا نشان دهد تنها راه حقیقی برای فکر کردن به بیماری، گسستن آن از استعاره است.
سوزان سونتاگ از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام و سیاستهای آمریکا در آن دوره بود: «نژاد سفید، سرطان تاریخ بشریت است، این تنها و تنها نژاد سفید است که تمدن های خود مختار را هر جا که گسترش پیدا می کنند، ریشه کن می کند. نژادی که اکولوژی سیاره را بهم زده است و حالا تهدیدی ست برای وجود حیات.» (کتاب سفر به هانوی، ۱۹۶۹)
حمایت همهجانبه سونتاگ در مقام رییس انجمن قلم آمریکا (PEN American Center) از سلمان رشدی، نویسنده کتاب آیات شیطانی دربرابر فتوای آیتالله خمینی، از علل اصلی پشتیبانی دیگر نویسندگان از سلمان رشدی شد.
شخصیت سونتاگ، اگر نه بیشتر، دستکم همپایه آثارش، او را از همنسلانش متمایز کرده بود و فتوژنیک بودنش او را تبدیل به سوژه عکاسانی چون اندی وارهول. آثار او را میبایست از روشنای امروز خواند، تا افق فکری و فعالیتهای سیاسی او را تقلیل ندهد یا یررسی ناقص از آثارش، «جهان را فقیر نکند.»
سوزان سونتاگ مادری سختکوش، زنی فعال با حضوری پررنگ در حرکتهای اجتماعی و سیاسی وجهتگیریهای ضدجنگ و ضداشغالگری، در روز ۲۸ دسامبر سال ۲۰۰۴ پس از مبارزهای طولانی با هیولای سرطان در گذشت.