راپورت خفیهنویس؛ همه توی دهن دولت میزنیم
صبح بهواسطه بگو مگو و مرافعه با عیال مکرمه بی حواس شده دیر به دربخانه رسیدم. از صبح عیال نصیحت شروع کرده که چرا به خانه صغرا نمیروی و عدالت بین دو عیال رعایت نمینمایی. هی به زبانم آمد که بگویم کدام صغرا، ترسیدم دوباره شر بشود که چرا دربخانه میروی و چرا از شغل امنیه خلاص نمیشوی. وقتی به دربخانه رسیدم، وحیدخان کشیکچی منتظر دم در ایستاده انگار همه امور مملکت محض خاطر من تعطیل شده.
تا وارد شدم آقا انگار که حوری بهشتی دیده باشد، چنان مشعوف گشته با من مصافحه نمود که انگار از مخمصهای خلاص شده باشد. میرزا ابراهیمخان شمسالعماره با من روبوسی نموده، آقا فرمودند: بیا. این ابراهیمخان هم اسم خودت و از امنیه و خفیه است، هر چه برای من گفتی برای او هم بگو.
این ابراهیمخان را بعض معاندین به شمس العماره ملقب نموده، وقتی برای صدارت عظما کاندیداطوری نمود، هر جا کامپین و آکسیون نمینمود، صد اتوبوس شمس العماره اجیر کرده از دهات آدم میآوردند. عادت دارد تا حرف میزند وارد ذکر مصیبت شده فی الفور گریه مینماید. داماد سلطان نشین خراسان بوده، در طهران حکم سفیر آن ولایت را دارد. دیروز پدر عیالش نطق غرایی نموده علیه دولت و آخرش هم گفته بود من با دولت هیچ خصومتی ندارم.
آقا فرمودند: شما از دولت شکایت دارید یا از صدراعظم؟
ابراهیم خان گفت: هیچ کدام. ما طرفدار دولت هستیم، کل خراسان طرفدار دولت است، فقط از چند نفر از وزرا شکوه داریم...
آقا فرمود: از کدام وزیر شکایت دارید؟
ابراهیم خان گفت: این وزرای اکونومی دولت به امور مملکت نرسیده فاسد بوده باید بروند.
عرض کردم: شش وزیر اکونومی و اقتصاد و معیشت داریم، کدام باید بروند؟
فرمودند: هر شش تا باید بروند. از نفت گرفته که دزد است، تا صنعت تا وزیر برق که برقش قطع شده تا وزیر مسکن که مردم خانه ندارند تا وزیر کشاورزی که کشاورز بیچاره آب ندارد، ما فقط همین شش نفر اگر بروند دیگر حرفی نداریم.
آقا فرمودند: البته خراسان با وزیر امورات کتابت و فرهنگ هم مخالفت دارد؟ نه؟
ابراهیم خان گفت: این که اظهر من الشمس است، امروز هر مصیبتی در مملکت است از همین اینستاغرام و طوییتر و روزنامه هاست، این دو وزیر توییتر و فرهنگ هم بروند دیگر هیچ مشکل نداریم، چه معنی دارد که کنسرت علیه اسلام بگذارند؟
عرض کردم: البته حاج احمد خراسانی با وزیر تعلیمات هم مخالفت نموده....
ابراهیم خان گفت: ما با دولت هیچ مشکل نداریم، همین دو نفر وزیر تعلیمات عالیه و مدارس را اگر دو نفر طلبه مومن بگذارند، خراسان حرفی ندارد...
آقا فرمودند: البته جاج احمدآقا با وزارت خارجه هم مخالف است.
ابراهیم خان فرمودند: اصلا و ابدا، ما هیچ مخالفتی با وزارت خارجه نداریم، ما فقط میگوییم این میرزا جوادخان که با دشمن مملکت مصالحه کرده باید از وزارت برود، ما که با خود ساختمان وزارت خارجه دشمنی نداریم.
عرض کردم: از بابت وزارت امور ورزش و عملیات محیرالعقول هم گویا حاج احمد ناراضی بوده...
ابراهیم خان گفت: والله حرام است که یک دختر مسلم پرچم به دستش بگیرد، یا جلوی مرد غریبه با توپ بازی کند. ما فقط همین را میگوییم. ما اصلا با ورزش مخالف نیستیم. ما با زن ورزشکار مخالفیم، مگر حضرت زینب توپ بازی میکرد؟
آقا فرمودند: اینطور نمیشود، شما بگوئید با کدام وزیر مخالف نیستید؟
ابراهیم خان شروع کرد به گریه کردن و گفت: من دلم برای مظلومیت احمد آقا میسوزد که یک تنه ایستاده که امام رضا را در مقابل فسق و فجور حفظ کند، ما با همه وزرا موافقیم، ما با وزیر محاربه چه مشکلی داریم؟ ما با وزیر عدلیه مشکلی نداریم. ما هیچ مشکلی با این دو وزیر نداریم.
آقا فرمودند: وزیر سومی هم هست که قبول داشته باشید؟
ابراهیم خان گفت: ما حتی با وزارت امنیه هم مخالفتی نداریم، هر کس دیگری جز این محمودخان که طرف معاندین را میگیرد اگر وزیر امنیه و خفیه بشود، ما قبول داریم. اصلا خودمان حاضریم وزیر به جای این آقا معرفی کنیم.
آقا به من نگاهی کرده و فرمودند: شما فردا همین وقت بیایید.
و بلند شده بیرون رفت.
ابراهیم خان به من نگاهی کرده و گفت: آن وقت در مملکت شایع کردند که ولایت خراسان با دولت طهران مشکلات دارد، چه مشکلی؟
من اجازه گرفته بیرون آمدم. تا فردا چه شود...
میرزا ابراهیم خفیه نویس