راپورت خفیه نویس؛ شیرعلیخان وارد میشود
طرف عصری رفتیم دربخانه مبارکه، وحیدخان کشیکچی که اخیرا والدهشان ریق رحمت سرکشیده، موبایلا اطلاع داده بود که امروز دیرتر بیا. هیچ مصیبتی برای این حقیر بدتر از این نیست که بهرسم خدمت آقا و کسی آنجا باشد که از حقیر درباب امورات امنیه و خفیه سئوالی بکنند. از قضا سردار شیرعلیخان سبزواری خدمت آقا بود. شیرعلیخان در زمان محاربه با عراق رئیس عساگر بوده دایم و هر کجا که مینشیند شبیه مرحوم مش قاسم غیاث آبادی از بابت محاربات خود خاطرات گفته و ذکر مصیبت مینماید.
من که داخل اتاق مخصوص شدم، ساکت نشسته منتظر ماندم که شییرعلیخان برود و من راپورت اخبار و حکایات را خدمت آقا عرض کنم. آقا فرمودند: بگو چه خبر داری؟ اوضاع مملکت از چه قرار است؟
عرض کردم: دلار که همینطور سربالایی میرود و خیال توقف ندارد، سکه امامی هم که رسید به چهارکرور، قطع آب و برق هم همان است که بود. بعض اشخاص در مملکت از مذاکرات با اتازونی اقوالی در افواه انداخته، بعض دیگر مخالفت نمودهاند.
آقا فرمودند: کسی از اشخاص اکونومیست و مهندسین راهی برای پایین آوردن مضنه دولار نداده؟
شیرعلیخان گفت: من چند راه در نظر دارم که مطمئنم به نتیجه رسیده نه فقط قیمت دولار را متوقف مینماید، بلکه پوزه اتازونی و اسرائیل و عربستان و یوروپ و بقیه را هم به خاک میمالیم...
نگاهی به آقا نموده که من حرف بزنم یا شیرعلیخان؟ آقا هم غالبا شرم حضور داشته، بقول خواتین شنبه اگر مشت به گردهاش بزنی پنجشنبه میگوید آخ.
عرض کردم: فعلا که بعض اشخاصی که خرید و فروش سکه مینمودند دستگیر کرده و مدعیالعموم گفته مفسد فیالارض هستند و باید محاکمه و مجازات شوند.
آقا فرمودند: البته این هم راه حلی است...
عرض کردم: قریب پنج سال است که میرزا بابکخان را که همه تکلیفش معلوم است، در زندان نگه داشته، معلوم نیست چهار هزار کرور دولار اتازونی را چطور برده و خورده، حالا تا این ۲۹ نفر محاکمه بشوند، لابد سی سال طول میکشد.
شیرعلیخان گفت: این کار فایده ندارد، دولار بالا رفته، خریدار سکه را گرفتند، این راه به جایی نمیرسد.
آقا فرمودند: عجب حرف صحیحی گفتید، تا حالا از شما نشنیده بودم.
شیرعلیخان گفت: من پنج سال قبل راهش را گفته بودم...
مجبورا ساکت ماندم. وقتی شیرعلیخان حرفی بخواهد بزند، شمر هم جلودارش نمیتواند بشود.
شیرعلیخان گفت: ما باید بگذاریم جنگ بشود.
آقا گفتند: با این وضع مملکت؟
شیرعلیخان گفت: این استراتژی را ما در جنگ در پیش گرفتیم و پیروز شدیم...
آقا فرمودند: در کدام جنگ پیروز شدیم؟
شیرعلیخان گفت: اتفاقا زمانی که عملیات پیروزی را انجام میدادیم شما خودتان هم بودید...
آقا فرمودند: در کدام محور بود؟
شیرعلیخان گفتند: عملیات والفجر ده بود که شما خودتان انگشتتان را گذاشتید وسط نقشه و گفتید از همینجا.
آقا فرمودند: خوب حافظهای داری شیرعلی....
شیرعلیخان گفت: تنها راه حل مشکل دولار همین است که ما بگذاریم دونالد و نتانیاهو و محمد بن سلمان حمله را شروع کنند، در همان شب اول من تعهد میکنم به عنوان یک سرباز که ما حداقل هزار نفر سرباز آمریکایی را اسیر بگیریم....
آقا فرمودند: هزار نفر؟ یک شب؟
شیرعلیخان گفت: به نظرم هزار نفر کافی است، ترامپ آدمی اهل معامله است، برای هر آمریکایی تا چند میلیارد دلار پول میگیریم و سربازانشان را آزاد میکنیم.
آقا فرمودند: برای هر سرباز چند میلیارد دلار؟
شیرعلیخان گفت: عین همین جمله را من پنج سال قبل جلوی یک کارشناس آمریکایی زدم، مطمئنم لرزه به تنش افتاده بود....
عرض کردم: یعنی برای آزادی گروگانهای آمریکایی حداقل چهار پنج هزار میلیارد دلار میگیریم.
شیرعلیخان گفت: حداقل، شاید هم بیشتر...
عرض کردم: پول خیلی زیادی است، کل فروش نفت ایران از روز اول تا امروز ثلث این رقم هم نبوده.
شیرعلیخان گفت: من خودم حاضرم مذاکره برای دریافت پول را انجام بدهم و تا آخر کار هم ایستادهام.
آقا فرمودند: پنج هزار میلیارد دلار؟
شیرعلیخان گفت: اگر اوباما بود این پول را نمیداد، ولی ترامپ مطمئنم که میدهد.
آقا فرمودند: بگذار میرزا ابراهیم را مرخص کنیم برود، با هم گفتگو را ادامه میدهیم.
نمیدانم چرا سردرد عجیبی گرفته بودم، هرچه دنبال کشیکچی گشتم که یک دوای سردرد بگیرم نیافتمش، ناچارا با همان وضع بیرون آمدم.
داشتم در باغچه دربخانه میرفتم که شیرعلیخان با صورت برافروخته از کنارم رد شد و رفت.
رفتیم منزل، تا فردا چه شود.
میرزا ابراهیم خفیه نویس