چرا خلیلزاد به افغانستان برمیگردد؟
زلمی خلیلزاد چند هفته پیش در گفتوگوی ویژهای با ایراناینترنشنال هشدار داد: «پاکستان برای کاهش فشار بر خود و برای جلوگیری از فشارهای بیشتر اقتصادی و حتی نظامی، شاید به شروع بحث درباره صلح افغانستان کمک و در آن شرکت کند؛ اما این تغییر، یک تغییر تاکتیکی است. پاکستان به طالبان هم گفته که بیایند به یک روند مذاکره شامل شوند، اما توافق نکنند. استراتژی پاکستان مثل سابق، استراتژی جنگ و کمک به طالبان و گروههای همکار با طالبان است. حکومت آمریکا و افغانستان و دوستان افغانستان باید متوجه باشند و بازی نخورند.»
چند هفتهای نگذشته بود که او خود رودرروی رهبران سیاسی و نظامی پاکستان نشست تا بهقول خودش مانع آن شود که «آمریکا فریب بخورد».
مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا، در راه اولین سفرش به پاکستان که هفته پیش انجام شد، زلمی خلیلزاد، دیپلمات افغانتبار آمریکایی را بهعنوان مشاور امور افغانستان خود، در هیات کوچک مذاکرهکننده آمریکا با عمران خان، نخستوزیر، ژنرال جاوید باجوه، رییس ارتش و شاهمحمود قریشی، وزیر خارجه پاکستان قرار داد.
اگر تشریفات در سیاست حرف اصلی را بزند، حضور خلیلزاد در ترکیب این هیات چهار نفره آمریکا در کنار پمپئو، ژنرال جوزف دنفورد، رییس ستاد ارتش و دیوید هیل، سفیر آمریکا در پاکستان، از اهمیتی حکایت دارد که آمریکا به نقش این استراتژیست و سفیر پیشین در مساله جنگ و صلح افغانستان و نقش پاکستان در آن قائل شدهاست.
بهنظر میرسد آمریکای خسته از جنگ دوامدار افغانستان، بر شدت اقداماتش برای بازکردن گرهی از بنبست افغانستان افزودهاست.
آقای خلیلزاد با انتقادهای تندی که از ایران و پاکستان کرده، انتخاب جذابی برای منطقه نیست، اما دولت ترامپ هم چندان به کار با منطقه، اعتقاد ندارد.
دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا که از عملکرد پاکستان در مساله افغانستان ناراضی است، اخیرا به دیپلماتهای آمریکایی دستور داد تا با گروه طالبان، بهطور مستقیم مذاکره کنند. پس از آن هم گزارشهایی مبنیبر دیدار آلیس ویلز، معاون وزیر خارجه، با نمایندگان طالبان در قطر منتشر شد.
این اقدامات شاید به فضاسازی برای گفتوگو کمک کند، اما خبر چندان خوشایندی برای دولت وحدت ملی افغانستان نیست.
از آنجایی که طالبان دولت افغانستان را بهرسمیت نمیشناسند، با دور زدن کابل همواره گفتوگوی مستقیم با آمریکا را خواستارند و آمریکا پیش از این، هرچند گفتوگوهای پراکندهای مثلا درباره تبادل اسیران با طالبان داشته است، برای کمک به مشروعیت دولت افغانستان، از مذاکرات مستقیم با طالبان، ابا ورزیده است.
در گذشته هم هر وقت که دولت مرکزی افغانستان از ظهور طالبان بهعنوان طرف اصلی آمریکا و غرب نگران شده، با حساسیت پاسخ داده است.
حامد کرزی، ریيس جمهوری پیشین افغانستان، مثلا با انتخاب لرد پدی اشدون، رهبر پیشین حزب لیبرال دموکرات بریتانیا که نقش مهمی در صلح بوسنی ایفا کرد، بهعنوان نماینده ویژه سازمان ملل متحد در امور افغانستان مخالفت کرد تا اقتدار دولت مرکزی افغانستان پایمال نشود. بعدا هم وقتی دفتر طالبان در قطر باز شد، دولت افغانستان به آن اعتراض کرد تا سرانجام این دفتر رسما بسته شد.
پاکستان در همه این مسائل، یک طرف عمده معادله بوده است و آمریکا همواره درصدد رو کردن دست و وادار کردن دل پاکستان به ایفای نقش مثبتتر بوده است. کار با پاکستان برای تشویق و ترغیب طالبان به ترک خشونت از وظایف خلیلزاد خواهد بود.
در واقع آقای خلیلزاد که در شهر مزارشریف زاده شده است و به زبانهای پشتو و فارسی تسلط دارد، چشم و گوش آمریکا در جریان مذاکراتی است که مدتهاست انتظار میرود رقم بخورد.
او که از ۱۹۸۰ میلادی به دولتهای مختلف آمریکا مشورت میدهد، پس از حملات یازدهم سپتامبر، در دیپلماسی آمریکا عروج کرد و فرستاده باصلاحیت جورج بوش در افغانستان پس از طالبان شده بود؛ اما مدتی بعد، در گرماگرم حمله آمریکا به عراق، در بغداد سفیر شد.
البته تمام گره بنبست اوضاع افغانستان، در پاکستان بسته نیست.
آقای خلیلزاد هنگامی که فرد اول آمریکا در افغانستان بود، بر تقویت دولت مرکزی افغانستان و حفظ نظام سیاسی کشور چنان متمرکز بود که تقریبا روزانه با رییس جمهوری دیدار میکرد و به او مشاوره میداد.
ایجاد ارتش ملی و مهار جزیرههای قدرت، مبارزه علیه تروریسم و حمایت از دموکراسی افغانستان، در صدر برنامههای آقای خلیلزاد قرار داشت.
اما او همچنین مراقب بود که شیرازه سیاسی در افغانستان نشکند.
خلیلزاد در کتاب «فرستاده» درباره آنچه سازندگان در برابر خرابکاران میخواند، با اشاره به تضعیف فرماندهان محلی که مناطق نیمهمستقلی در اختیار خود داشتند، مینویسد: «هیچ جنگسالاری به اندازه ژنرال دوستم، آقای کرزی را خشمگین نمیساخت. کرزی چندبار تصمیم گرفت دوستم را بازداشت کند، ولی هربار به او مشورت دادم که توازن قدرت در شمال را مد نظر داشته باشد و با احتیاط عمل کند.»
بهنظر میرسد این «توازن» و این «احتیاط»، با تضعف دولت مرکزی افغانستان پس از انتخابات جنجالی ۲۰۱۴ و تلاش اشرف غنی، رییس جمهوری، برای برداشتن دانهدرشتهای تاثیرگذار (که برخی آنها را جنگسالار مینامند) از صحنه سیاسی، برهم خورده است.
آقای غنی با بهحاشیه راندن بسیاری از رهبران سیاسی و جهادی، اختلافات سیاسی را به اوجش رسانده؛ بهگونهای که کمتر میتوان از چهرههای بانفوذ سیاسی کسی را در دور او دید.
منابعی به طلوعنیوز گفتهاند حیطه صلاحیت آقای خلیلزاد شامل «وحدت ملی، انتخابات و روند آشتی ملی» است.
این است که معرفی آقای خلیلزاد در چنین شرایطی، بهمعنای ناکامی دولت افغانستان در تامین این سه هدف قلمداد میشود.
شاید از این روست که کاخ ریاستجمهوری بیانیه رسمی برای استقبال از آقای خلیلزاد منتشر نکرده است.
دولت وحدت ملی افغانستان به رهبری اشرف غنی در هیچیک از این زمینهها دستاورد ملموسی نداشته است.
عبدالله عبدالله، ریيس اجرایی و شریک او در حکومت، عطا محمد نور، رییس اجرایی حزب جمعیت، ژنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول ریاستجمهوری، احمدضیاء مسعود، معاون پیشین ریاستجمهوری، حنیف اتمر، مشاور امنیت ملی خودش، محمد محقق، رهبر حزب وحدت مردم افغانستان و دهها چهره سیاسی دیگر تا مرز بد و بیراه گفتن با آقای غنی جلو رفتهاند و شکافهای قومی و نژادی را بیش از هر وقت دیگر نمایان کردهاند.
در زمینه انتخابات، دولت وحدت ملی افغانستان نتوانسته است اعتماد از دست رفته مردم به شفافیت انتخابات را برگرداند و کمتر از دو ماه مانده به انتخابات پارلمانی، افشای هزاران شناسنامه با برچسب تقلبی بر اراده دولت در برگزاری یک انتخابات شفاف، سایه سنگینی انداخته است.
بالا گرفتن بیسابقه خشونتها، کشتار کورکورانه و پیشروی طالبان تا حدی که آمریکا میگوید تقریبا بر نیمی از خاک افغانستان تسلط پیدا کردهاند و تمایل نداشتن طالبان به گفتوگو با دولت، نشان میدهد که باور آمریکا به دولت وحدت ملی افغانستان برای اداره امور، بیش از پیش کمرنگ شده است.
آقای خلیلزاد ۱۴ سال پس از رفتن از افغانستان، دوباره درحالی به یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاسی افغانستان تبدیل میشود که یاس و ناامیدی کشور را فراگرفته است و چندان روزنه امیدی برای بهبود اوضاع دیده نمیشود.