پارادوکسهای «انقلاب»
چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشت. در ایران، چهلمین سال پیروزی انقلاب در حالی جشن گرفته میشود که پارادوکس (متناقضنما)های پرشماری گریبان «انقلاب» را گرفته است.
انقلاب در سال ۱۳۵۷، تغییر نظام سیاسی را هدف گرفت. هدف جنبش انقلابی، «شاه» بود و نظام سیاسی متکی به حاکمی که خودکامه و سرکوبگر ارزیابی میشد. نظام سلطنتی متکی به شاهنشاه پایان یافت؛ اما این «ولایت مطلقه فقیه» بود که هم در ساختار حقوقی و هم در ساختار حقیقی قدرت، متعین و مستقر شد.
ولی فقیه بهگونهای فزاینده، جایگاهی ویژه یافت و اختیار و قدرتی منحصربهفرد. چنانکه چهل سال پس از تغییر رژیم سیاسی در ایران، حالا ولی فقیه، مرکز ثقل اقدام سیاسی مخالفان نظام و ستون خیمه موافقان نظام محسوب میشود.
در سطحی دیگر، انقلاب در حالی به چهلسالگی خود رسیده است که طیف گستردهای از همراهان انقلاب ۱۳۵۷، حالا یا حذف شدهاند و سرکوب، یا منزویاند و خود منتقد یا مخالف.
این طیف گسترده، گاه خود سیمایی پارادوکسیکال دارد؛ از سازمان مجاهدین خلق ایران تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، از حزب توده تا جبهه ملی، از نهضت آزادی تا تا فداییان خلق، از کانون نویسندگان ایران تا رهبران جنبش سبز و...
حتی طیفی از روحانیان مبارز همراه انقلاب ۱۳۵۷ نیز در جمع ناراضیان از حکومت یا محذوفان و سرکوبشدگان قرار گرفتهاند. آیتالله منتظری، که درگذشته، و مهدی کروبی که محصور است، دو مثال مشهورند.
شاهد قابل اشاره دیگر، مقوله «حجاب» است. انقلاب با حضور گرایشهای عقیدتی گوناگون شکل گرفت و کامیاب شد. زنان بدون حجاب و باحجاب نهتنها دوشادوش یکدیگر در انقلاب شرکت کردند، که حتی پس از پیروزی انقلاب هم در جامعه حضور و همراهی داشتند. خیلی زود اما «حجاب اجباری» از راه رسید. حالا چهل سال پس از تکوین «حکومت اسلامی»، هنوز مشکل حجاب از نظر حکومت باقی است. چنانکه مراجع مذهبی همسو با کانون مرکزی قدرت، حتی از وضع حجاب در قم انتقاد میکنند.
از منظری دیگر، میتوان به مورد دیگری از تناقضهای انقلاب چهلساله اشاره کرد. مقامهای ارشد نظام، ازجمله و بهویژه رهبر جمهوری اسلامی، تاکید دارند که «انقلاب ادامه دارد»؛ اما حاکمیت سیاسی بروز و ظهور اعتراضها و مخالفتهای میدانی و گسترده را ـ که مضمونی «انقلابی» دارد ـ برنمیتابد. سرکوب شدید جنبش سبز یا برخورد با راهپیماییهای اعتراضی دیماه گذشته، دو نمونه مهم است.
آیتالله خامنهای در حالی از ادامه انقلاب و مردمی بودن نظام برآمده از آن میگوید که حدود سه دهه از آخرین رفراندوم در جمهوری اسلامی سپری میشود. افزون بر این، یک ایدئولوژی و سوگیری سیاسی، خود را به خواست اکثریت ایرانیان تحمیل کرده است. همچنانکه جریان حاکم به لوازم دموکراسی (ازجمله آزادی احزاب و مطبوعات که در انقلاب نیز مطرح بود) بیاعتنایی معناداری داشته است.
حاکمان «نظام»ی را با تکیه بر «انقلاب»ی سامان دادهاند که بهگونهای فزاینده به خواستههای اساسی مشارکتکنندگان در انقلاب بیتوجه بوده است. طرفه آنکه، همزمان انقلاب چهار دهه پیش، با ویژگیهای نظام مستقر بازتعریف میشود. به بیان دیگر، حاکمان رویکردی ضد شعارهای «انقلاب» در پیش میگیرند، اما خود را «انقلابی» میخوانند.
این تناقض، فقط دامنگیر حاکمان نشده است؛ کم نیستند انقلابیونی که امروز با «انقلاب» (بهمثابه یک شیوه از تغییر نظامهای سیاسی) مخالفاند. آنان از عوارض «انقلاب» میگویند، و در برابر آن، از «اصلاحات» دفاع میکنند.
گروه مزبور، مستقل از انقلابیونی هستند که پس از مقایسه کارنامه جمهوری اسلامی با نظام سلطنتی، از تغییر رخداده ابراز نارضایتی میکنند، اما همچنان و در کنش سیاسی خود و مخالفت با وضع سیاسی مستقر، سوگیری انقلابی دارند.
در این میانه، شهروندانی که بیخبر از انقلاب چهل سال پیش، درگیر پیامدهای آناند، پرشمارند. شهروندان نوجوان و جوان و میانسالی که متولد پس از انقلاباند یا در هنگام سربرکشیدن آن، کودکی بیش نبودهاند.
این طیف گسترده ـ که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند ـ حالا در تعامل و یا کشاکش با حکومتیاند که خود را برآمده از انقلاب میداند و انقلابی توصیف میکند.
بخش بسیارمهمی از طیف مزبور، نسبتی میان سبک زندگی و علایق و خواستههای خود با قرائت رسمی نمییابند. وضعی که وجهی دیگر از پارادوکس انقلاب را توضیح میدهد. متناقضنمایی که فقط دامن شهروندان را نگرفته، بلکه حاکمان را نیز درگیر چالشی جدی ساخته است. محدود و مسدودسازی رسانههای اجتماعی آنلاین یا مقابله با آنچه بیحجابی و بدحجابی خوانده میشود، تنها دو شاهد این ادعا محسوب میشوند.
انقلاب اسلامی در نیازهای زمانه (ازجمله مشارکت سیاسی طبقه متوسط شهری، شکاف طبقاتی و رعایت باورهای مذهبی لایههای دینباور) ریشه داشت و در خواستههای بیپاسخمانده لایههای اجتماعی معترض. آن جنبش اعتراضی در قالب انقلاب به تغییر نظام سیاسی منجر شد. اما نظام مستقرشده، بهتدریج سوگیریها و مختصات خود را ـ با تکیه به بضاعت بازیگران موثر ـ پیدا کرد و مستقر ساخت.
انقلاب ۱۳۵۷ درپی دگرگونسازی بلوک قدرت برآمد و منجربه جابجایی جایگاه سیاسی برخی لایههای اجتماعی شد؛ اما آنچه استقرار یافت، اقتدارگرایی و خودکامگی در سیما و سامانی جدید بود.