چرا ایران پهپاد آمریکا را سرنگون کرد؟
شلیک سپاه پاسداران به پهپاد آمریکا؛ جدیدترین رخداد در مناسبات پرتنش تهران و واشنگتن.
سپاه پاسداران و وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، تاکید دارند که پهپاد آمریکایی وارد فضای سرزمینی ایران شده و به هشدارها بیاعتنایی نشان داده؛ از نظر حکومت، شلیک و واکنش، گریزناپذیر بوده است.
اما آیا راهی جز سرنگونسازی پهپاد آمریکا وجود نداشت؟ آیا پیش از آن، شکایت مستند به سازمان ملل و نهادهای مرجع حقوقی بینالمللی و هشدار جدی برای جلوگیری از وقوع چنین اتفاقی، ممکن نبود؟ آیا قدرتنمایی نظامی در چنین شرایطی، تأمینکننده امنیت و منافع ملی ایران است یا تهدیدکننده آن؟
در نگاه نخست، سپاه پاسداران (فراتر، حاکمیت سیاسی در ایران) از حریم فضایی ایران حراست کرده و البته توان نظامی خود را به قدرتهای جهانی و رقبای منطقهای یادآور شده و از موضع قدرت، برای کشور حاشیه امن ایجاد کرده است. از این منظر، شلیک به پهپاد، میتواند برای ایران حاشیه امنی ایجاد کند، و ایبسا که بعدتر، تهران از موضع اقتدار نظامی با واشنگتن وارد گفتوگو و توافق شود.
اما وقتی این رخداد (سرنگونسازی پهپاد آمریکایی) در کنار رویدادهای مهم چند هفته گذشته (ازجمله اقدامهای نظامی فزاینده حوثیهای مورد حمایت ایران علیه عربستان، یا برخی حادثههای تأملبرانگیز در عراق و خلیج فارس) ارزیابی شود، احتمالی دیگر خودنمایی میکند. این نکته که بهنظر میرسد تندروهای مستقر در سپاه پاسداران و هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی ایران، آگاهانه و هدفمند، از نوعی منازعه نظامی زودهنگام و محدود با آمریکا استقبال میکنند.
از این زاویه، گفتوگوگریزان مستقر در کانون مرکزی قدرت، به نوعی در حال آزمودن کاخ سفید هستند؛ اگر قرار است جنگی رخ دهد، هرچه زودتر، بهتر.
راست افراطی نمیخواهد پس از گسترش و تعمیق عوارض اقتصادی تحریمها و خالیشدن ذخایر پولی/ارزی و کالایی و نیز افزایش نارضایتیهای اجتماعی، درگیر منازعه نظامی محتمل با آمریکا شود. اینچنین، و از منظر یادشده، وقوع جنگی محدود در شرایط کنونی کشور، با آسیبها و پیامدهای منفی کمتری همراه خواهد بود.
اما از منظر کاخ سفید، دلیل و عجلهای برای مواجهه نظامی وجود ندارد. ترامپ و همراهانش در برابر اقدامهای ایران و نیروهای وابستهاش در عراق و یمن و منطقه، خویشتنداری کردهاند. آمریکا در پی تشدید عوارض تحریمها بر اقتصاد بحرانزده ایران است و سربرکشیدن مابهازاهای اجتماعی ـ سیاسی آن.
از این زاویه، برای دست بردن به ابزار نظامی، وقت هست. ترامپ میتواند آن را تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری، بهمثابه یک امکان برای اثرگذاری بر روند و نتیجه انتخابات، در آستین حفظ کند. همچنانکه میتواند حربه نظامی علیه ایران را در دولت دومش، و بیاعتنا به پیامدها یا مخالفتها، بهکار گیرد.
همزمان با اینها، ترامپ پیوسته برای ایران پیام مذاکره میفرستد؛ او به افکار عمومی در جهان و متحدان اروپایی خود، پیغام میدهد که برای گفتوگو و مصالحه، تلاش لازم را صرف کرده و در برابر تحریکها و اقدامهای نظامی یا امنیتی تهران نیز بهقدر لازم، خودداری نشان داده است.
در چنین وضعی، بهنظر میرسد که راست افراطی گفتوگوگریز در ایران، برای تداوم اقتدار غیردموکراتیک خود، یک راه چاره را در تعیین تکلیف با «رویارویی محتمل نظامی با آمریکا» دیده، و به جلو انداختن «رخداد».
تندروهای مستقر در کانون مرکزی قدرت و مسلط بر سپاه، به رویدادی چون جنگ مشهور ۳۳روزه حزبالله لبنان و اسرائیل (تابستان ۱۳۸۵) میاندیشند. هر هزینهای برای ادامه اقتدارگرایی، از نظر راست افراطی، قابل تحمل و باارزش است. جمهوری اسلامی مستقر میماند، اما سیمایی بیش از پیش «ضدامپریالیستی» کسب میکند. بازیگر قدرتمندی در منطقه، که مقابل آمریکا ایستاده، و قابل صرفنظرکردن نیست. این واشنگتن است که باید از خواستههای خود عقبنشینی کند و با «امتیاز»دهی وارد مذاکره شود.
از زاویه تندروها، حتی اگر رویارویی نظامی به عوارض اقتصادی یکشبه و بسیار سنگینی منجر شود، یا حتی با امواج اعتراضی و شورشهایی همراه باشد، قابل کنترل و مدیریت است. پس ـ از منظر راست افراطی ـ بهتر است پیش از آنکه بنیانهای اقتصادی ضعیف شود و نارضایتیهای سیاسی ـ اجتماعی و بروز و ظهورهایش بیشتر، رویداد (منازعه نظامی) رخ دهد.
رأس هرم نظام سیاسی در ایران پس از بحران سوریه و استقرار بشار اسد و همچنین بحران ونزوئلا و ماندگاری نیکلاس مادورو، با اعتماد به نفسی بیش از گذشته، بر موضع خود (پرهیز از مذاکره با ایالات متحده آمریکا) پافشاری میکند. عوارض تحریمهای سنگین نیز فعلا و به هر تمهید، قابل مهار است. چنانکه حتی جواد ظریف تصریح میکند که «ایران در دور زدن تحریمها دکترا دارد». گستردگی جغرافیایی ایران و مناسبات با مسکو و پکن نیز بر طبل این اعتماد به نفس، میکوبد.
در سطحی دیگر، هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی خود را مستظهر به سلاح و سرکوب میداند و ضرورت و اولویتی برای اقتدار دموکراتیک قائل نیست. پس سوگیریهای اساسی و سیاسی و پروژههای خود را ـ در داخل و نیز در خارج ـ بیاعتنا به خواست اکثریت و افکار عمومی ایرانیان، پی میگیرد.
آنچه اهمیت دارد، و «اوجب واجبات» است، بقای نظام و تداوم اقتدارگرایی مسلط است و حکمرانی. پس از منظر راست افراطی، چه باک اگر ادامه مخاصمه با ایالات متحده و حتی یک رویارویی نظامی، آسیبهای سهمگین انسانی و مادی در پی داشته باشد. نگاه و رویکردی به غایت غیردموکراتیک و مغایر منافع ملی و امنیت ملی ایران.
طرفه آنکه تندروها اما، خود را پاسدار امنیت و منافع ملی تعریف و تبلیغ میکنند. هرچند نمیگویند که «ایران» را به جای «حکومت» و «نظام متکی بر ولایت مطلقه فقیه» در ادبیات خود بهکار میگیرند، و در عمل نیز فدای اقتدارگرایی خود کردهاند.