گوشها یا چشمها؛ شنیدهها یا دیدهها؟
شاید نگاههای بسیاری در جهان به مسکو معطوف باشد و به بازی آغازین جامجهانی. اما من به سنپترزبورگ آمدهام و توجهم بیشتر متمرکز به فرداست: روزی که تیمملی فوتبال ایران ماجراجویی خودش را در روسیه شروع میکند.
من بردیا افشینام. روزنامهنگاری را وقتی آغاز کردم که هنوز تجربه حضور ایران در جامجهانی محدود به یک دوره بود: ۱۹۷۸ آرژانتین. اتفاقی مربوط به پیش از دنیا آمدنم که برایم به مانند ماقبل تاریخ میمانست و میماند؛ اما شروع کارم در نوجوانی همزمان با وقتی بود که ایران برای رسیدن به جامجهانی ۹۸ تلاش میکرد. کار برای تنها روزنامه ورزشی آن روزگار در ایران و یکی از پرتیراژترینهای کشور، درست هم زمان با وقتی که صعود ایران به جامجهانی بهشکلی غریب محتمل به نظر میرسید، بسیار هیجانانگیز بود. حتماً هم قابل تصور است که وقتی تیمملی ایران بهشکلی باورنکردنی به فرانسه ۱۹۹۸ رسید، این حجم از هیجان چه اندازه بزرگ و غیرقابل تصوری داشت. حضور پس از بیستسال و برای بار دوم در یکی از بزرگترین رویدادهای جهانی، برای ایران و ایرانیانی که احتمالاً بسیار متفاوت بودند از وقتی که بار اول را تجربه میکردند.
از آن زمان هم بیست سال گذشتهاست و ایران طی این مدت، چندبار حضور در جامجهانی را تجربه کردهاست و من هم یک «روزنامهنگار ورزشی» نیستم و حوزههای مختلف را تجربه کردهام؛ اما همچنان فوتبال، جامجهانی و تیمملی ایران، مرا به هیجان میآورد و با حجم علاقهای که نمیشود آن را اندازه گرفت، دوست دارم درباره این «سه مهم» گزارش کنم.
برای همین بههمراه همکارانم به سنپترزبورگ آمدهام و توجهم معطوف است به تیمملی ایران و پنجمین حضورش در جامجهانی و این بیستوسه نفر و کادر فنی و علاقهمندانش را در سفرشان در روسیه دنبال خواهم کرد و در اینجا هم دربارهاش خواهم نوشت.