حکایت بساط و پیادهرو
در نیمه نخست تیرماه، تعداد زیادی از دستفروشهای بازار مرکزی و سنتی تبریز با اعمال زور و خشونت از محل کسب معمولشان رانده شدند. در همان روزها، در تهران، در فلکه دوم صادقیه هم ماموران شهرداری و گروهی کمکی که مردم آنها را اراذل و اوباش محل میدانند با دستفروشها درگیرشدند که با دخالت مردم، اوضاع آرام شد. گروه دیگری از دستفروشهای مرکز تهران نیز مقابل شهرداری منطقه ۱۱، با پرچمهای «دستفروشی کار است، جرم نیست» به بیکاری بیش از ۳۰۰۰ نفر در نتیجه توقیف و بازداشت دستفروشها از سوی ماموران شهرداری، به شهردار اعتراض کردند.
گزارشهای رسمی روزنامه اما حاکی از آن است که اغلب دستفروشهای شهرهای شمالی ایران و تبریز کارگرانیاند که یا شغل فصلی دارند و مجبورند در ایام تعطیلی کار، بهنوعی گذران زندگی کنند یا بهعلت تعدیل نیروی کار کارخانهها شغلشان را از دست دادهاند.
این ماجرا اما روی دیگری هم دارد، چرخهای از پول که گروههای مختلف بهواسطه شغل دستفروشی کسب میکنند. مغازهدارهایی که پیادهروهای مقابل مغازهشان را اجاره میدهند، اراذل و اوباشی که بهازای موزاییکها از دستفروشها پول دریافت میکنند و البته، مامورانی که منتظرند تا با دریافت پول نقد یا کالا، افراد را به حال خود رها کنند. گروه ساماندهی کودکان دستفروش هم قوانین و محلها و محلههای خودشان را دارند. از حوالی مکانهای زیارتی در شهرهایی مانند مشهد و قم گرفته تا بازارچههای شهرهای تاریخی و سواحل دریا و البته تهران، میتوان در هر زیرپله و پیادهرو و مترو و اتوبوس کودکان دستفروش را یافت. این گروه نیز درآمدهای میلیونی ماهانهاش را از دست کودکان کارگر میگیرد و به جیب میزند.
در یکی از کانالهای تلگرامی، مردی که خودش را «دستفروش بیسواد» معرفی کرده است مینویسد:
«شغل دستفروشی من را به آقای خودم شدن ارتقا داد، چرا که باعث شد آزاد بودن را حس کنم. میتوانم ساعت کاریام را خودم مشخص کنم. ساعت کاریام را خودم مشخص میکنم (دستفروشی ثابت یا سیار) و همینطور میتوانم محل بساطم را مشخص کنم و خودم در مورد لباسم و تزیین بساطم و جزییات دیگر زندگی شغلیام تصمیم بگیرم.»
او امید دارد که روزی با اتحاد دستفروشها، شغل او تبدیل شود به شغلی ثابت و امنیت شغلی داشته باشد.
با توجه به اوج گرفتن اعتراضها و درگیریها، تفاوت نظرها و رفتار سلیقهای شهرداری در مناطق مختلف تهران و کلانشهرهای دیگر، ضرورتسنجی بازار عرضه و تقاضا، اهمیت اشتغال این افراد و نبودِ محل درآمد جایگزین، ضروری است طرحی برای ساماندهی فروشندگان سیار ایجاد شود؛ خصوصا اکنون که تعداد افراد کمدرآمد جامعه بهشدت رو به افزایش است، هم بازار عرضه بهعنوان شغلی برای تامین معاش و هم بازار فروش بهعلت کاهش درآمد خانوادهها و تمایل آنها به خرید اجناس ارزان رونق بیشتری پیدا کرده است.
سازمان جهانی فائو و سازمان جهانی مدیریت پایدار در بیانیهها و پروژههای خود بارها بر ضرورت تقویت بازارچههای محلی، حذف واسطههای فروش و ارائه کالاهای محلی تاکید داشتند؛ موضوعی که بازارهای کوچک محلی بسیاری از کشورهای اروپایی را پررونق و قابلمدیریت کرده است. در این کشورها، مکانهای فضاسازیشده و از پیش انتخابشده بهشکل ثابت برای بازارچههای روز پلاکگذاری شدهاند. این مکانهای شمارهگذاریشده با ساماندهی و ثبتنام در شهرداری و پرداخت مبلغی منطقی (بنابر بررسیهای میدانی)، در اختیار فروشندگان قرار میگیرند. این قسمتهای شهر اغلب تا ساعتی از روز بازارچهاند و بعد، به پیست دوچرخهسواری، پارکینگ اتومبیل یا محل استقرار دکههای فروش غذا تغییر میکنند. برای جلوگیری از هر گونه تبعیض در مورد مکان فروش با توجه به میزان رفتوآمد مردم یا نزدیکی و دوری به مرکز شهر، افراد طبق برنامه قبلی، در روزهای مشخصی از هفته، در مکانهای متفاوت جابهجا میشوند. به این ترتیب، فروشندههای کمربندیهای روستایی و ییلاقی حاشیه شهرها میتوانند مواد غذایی تولیدیشان را بدون نگرانی و بیواسطه در این بازارچههای ثابت بفروشند.
سالهاست نمونههای سنتی موفق این موضوع در شهرهای شمالی ایران که کشاورزی و فرآوری محصولات کشاورزی رونق بسیار دارد تجربه میشود. در جنوب ایران نیز بازارهای صید روزانه و دستفروشها هم از فروش ماهیهای باقیمانده ته تورها و قایقهای ماهیگیری نصیب میبرند و هم از محصولات تولیدی عشایر زاگرسنشین و جنوب کرمان.
اتفاقا همین مقایسه ساده میان این استانها روشن میکند که چقدر وجود مکان و زمان ثابت و مناسب میتواند به فروش و چرخه اقتصادی شهری و روستایی و حتی حاشیهنشینهای شهرهای بزرگ کمک کند. وجود این مکانهای فروش باعث رونق بازار در شمال و جنوب ایران شده است، حال آنکه عشایر زاگرس، خصوصا زنان، برای دسترسی به این مکانها سختیهای زیادی دارند.
بازارچههای کوچک و فروش سیار میتواند کمک بزرگی باشد برای زنان دستفروش سرپرست خانوار، هنرمندان صنایع دستی، افرادی با ناتوانیهای جسمی (که اغلب برای ورود به حوزههای مختلف کاری با محدودیتهای بسیاری مواجهاند)، افراد سالخورده، کشاورزان محلی که مزارع کوچک خانوادگی دارند و محصولات خانگی تولید میکنند.
اما در اغلب کشورهای خاور دور، مانند چین، فیلیپین و اندونزی، دستفروشهای مستقر در قایق یا دکههای کوچکی از برگ و نی بخشی از اقتصاد جمعیت چند صد میلیونی این کشورها و همینطور محلی برای جذب گردشگراناند.
در بسیاری از شهرهای بزرگ اروپا نیز مهاجرها بخشی از جمعیت دستفروشها را تشکیل میدهند، دستفروشهایی که اغلب بهعلت نداشتن اوراق هویت، در پروسه معمول شهرداریها هم جایی ندارند. آنها وضعیتی شبیه دستفروشهای ایرانی دارند، کیسهها و بستههای کالاهایی را که میفروشند بهدوش میکشند یا در کیفدستی چرخدار حمل میکنند و همیشه اضطراب دارند با مامورهایی روبهرو شوند که برای کنترل وضعیت عبورومرور خیابانها گشت میزنند و هر لحظه منتظرند بساطشان را جمع کنند و بدوند.
موضوع مهمی که در اجرای طرحهای ساماندهی این گروه شغلی مشکل و وقفه ایجاد میکند نبودِ فضای مناسب در فضاهای شهری ایران است. پیادهروهای محدود و تنگ، نبودِ پیستهای عبور دوچرخه و میدانهای باز و زیرگذر و ورودیهای مناسب برای ایستگاههای مترو بافت شهری را به سمتی برده است که امکان لحاظ کردن محلی برای فعالیتهای کوچک اقتصادی شهروندی وجود ندارد. تمام بافتهای شهری قابلتغییر هم به مراکز خرید غولپیکر تبدیل شدهاند، سیاستی دقیقا برخلاف شهرسازی پایدار امروز.
خارج کردن مجموعههای عظیم مراکز خرید از مرکز شهر و انتقال آن به کمربندیهای اول و دوم شهر میتواند بار ترافیک و آلودگی هوا و آلودگی صوتی، تجمع جمعیت در ساعتها و ایام خاص و گرههای ترافیکی را بهشدت کاهش دهد. بهعلاوه، در اختیار داشتن فضای مناسب برای ساختوساز میتواند امکان استفاده از انرژیهای نو، فضای سبز سقفی و دیواری و همینطور دسترسی به این محلها با وسایل نقلیه عمومی برقی در ساعتها و مسیرهای مشخص را فراهم کند.
تعبیه خیابانهایی برای عبور محدود اتومبیل در ساعتهای مشخصی از روز، ساخت ایستگاههای ثابت دوچرخه، افزودن دکهها و نیمکتهایی با طراحی مناسب برای فضای شهری میتواند کنترل گرههای ترافیکی را در شهرها آسانتر کند و مهمتر از آن میتواند فضای عمومی مناسبی برای مصاحبت شهروندان از هر قشر و گروهی را فراهم کند، آنچه زیست شهری ماشینیشده امروز براستی به آن محتاج است.