آیا اسلام سیاسی با مرگ محمد مرسی به پایان خود رسیده است؟
شش سال پیش٬ هنگام برکناری محمد مرسی، رییسجمهوری سابق مصر و از رهبران بارز گروه اسلامگرای اخوان المسلمین٬ بشار اسد، رییسجمهوری لاییک سوریه، گفته بود که این واقعه نشانه شکست اسلام سیاسی در منطقه و جهان است. محمد مرسی در ۲۷ خردادماه سال جاری، در خلال یکی از جلسههای دادگاهش از دنیا رفت. آیا این را میتوان نقطه پایان اسلام سیاسی در منطقه دانست؟
پیشینه و زمینههای ظهور اسلام سیاسی
اسلام سیاسی به جریانی گفته میشود که قرائتی سیاسی از اسلام را مبنای عمل سیاسی خود قرار میدهد و از این خاستگاه در رقابت و ستیز با جریانهای سکولار و لاییکی است که خواهان جدایی دین از دولت یا بهطور کلی جدایی دین از سیاستاند.
گروه اخوان المسلمین یکی از جریانهای بارز اسلام سیاسی است که سابقه فعالیتش به حدود یک قرن میرسد و نفوذ و تاثیرش از زادگاهش مصر به سراسر جهان اسلام منتشر شده است. شعار اصلی اخوان المسلمین «الاسلام هو الحل» است که اشاره دارد به این نظریه سیاسی که اسلام تنها راهحل مشکلات سیاسی و اجتماعی ماست. حسن البنا، بنیانگذار اخوان المسلمین، در سال ۱۹۲۸ این گروه را با هدف تاثیرگذاری بر سیاست و مبارزه با نظام پادشاهی مصر و حامیان غربیاش، تاسیس کرد. سید قطب پس از حسن البنا، مهمترین شخصیت علمی این گروه بود که مانیفستهای اصلی این جریان سیاسی را نگاشته است.
پیشینه اخوان المسلمین به جریان بیداری اسلامی در مصر بازمیگردد که سیدجمالالدین اسدآبادی تاسیس کرد و سپس، شاگردش، محمد عبده، آن را ادامه داد و در مراحل بعدی٬ رشید رضا به آن رویکردی سلفی بخشید.
اخوان المسلمین مهمترین گروه بنیادگرای اسلامی است که آموزههایش در تشکیل و تطور اغلب گروههای اسلامگرای تندرو در منطقه و جهان تاثیر اساسی داشته است. تقریبا هیچ گروه بنیادگرای اسلامی را نمیتوان یافت که مبانی اخوان المسلمین در زمره هسته اصلی اندیشههایش نباشد.
رهبران القاعده٬ داعش و دیگر جریانهای مشابه همگی تحت تاثیر عمیق سید قطب بودهاند و در نوشتهها و مکاتبههایشان به آن اشاره کردهاند و ارجاع فراوان دادهاند. تاثیر اندیشههای سید قطب در انقلاب اسلامی ایران نیز مشهود است. رهبر کنونی جمهوری اسلامی، آیتالله خامنهای، یکی از مهمترین کتابهای سید قطب با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» را به فارسی برگردانده است. او در مقدمه مترجم بر کتاب٬ سید قطب را چنین میستاید: «کتابهای دیگر این نویسنده متفکر و مجاهد نیز هر کدام قدمی است در راه تدوین مکتب و حربهای است در برابر آنهایی که اسلام را غیرمنطقی و غیراصولی و بیخاصیت و بیتاثیر میپسندند.»
هنگامی که محمد مرسی در جریان انقلاب علیه نظام لاییک حسنی مبارک و انتخابات در مصر به قدرت رسید٬ جهان اسلام اوج بروز اسلام سیاسی را تجربه میکرد. شاخههای دیگر اخوان در همان زمان در تونس، اردن و مراکش راهپیمایی برگزار کردند و سعی در به دست گرفتن قدرت داشتند. گروههای متنوعی از اسلامگراها در سوریه فعال بودند و داعش در تدارک ورود به عراق و تشکیل خلافت اسلامی بود. به همین ترتیب، گروههای متنوعی از اسلامگراها در افغانستان و جنوب شرقی آسیا فعال بودند. اما این بروز سریع و ناگهانی با افولی مشابه همراه بود و رژیمهای منطقه بهسرعت توانستند کنترل اوضاع را در دست بگیرند و مانع از پیشرفت جریان اسلامگرایی در منطقه شوند.
تضادها و تعارضهای اسلام سیاسی
پدیده اسلام سیاسی در واکنش به احساس ضعف در مواجهه جهان اسلام با غرب شکل گرفت. در پی رودررویی جهان اسلام با غرب در نقاط مختلفی از جمله در مصر هنگامی که به اشغال ناپلئون درآمد و در هند هنگام ورود کمپانی هند شرقی و در ایران هنگام مواجههاش با روسها و بریتانیاییها که درصدد گسترش نفوذشان بودند٬ خودآگاهی جدیدی بین مسلمانان شکل گرفت و در برابر غرب دچار احساس ضعف و شکستخوردگی شدند.
در واکنش به این احساس٬ دو جریان اصلاحگرایانه شکل گرفت. جریان نخست در پی تجدید حیات اجتماعی مسلمانان از طریق تبعیت از غرب بود؛ ملیگرایی و سوسیالیسم دو رویکرد رایج در این جریان بود که در قالب نظامهای پانعربی چون مصر در زمان جمال عبدالناصر و نظامهای چپ از نوع بعث و نمونههای مشابه دیگر بروز یافت.
جریان دوم راهحل مشکل را در حرکت به گذشته دید، نه آینده. این رویکرد مجموعه متنوعی از نگرشهای بنیادگرایانه آفرید که بارزترین و موثرترینش جریان اخوان المسلمین بود.
امتیاز اخوان المسلمین بر سایر نظایر بنیادگرایانه در این بود که آنها در اجرای ایده بازگشت به اسلام، به تعارضهای دوره مدرن با دنیای کهن آگاهی داشتند و درصدد ایجاد هماهنگی بین آنها برآمده بودند. از این رو٬ این جریان برخلاف گروههای بنیادگرای دیگری چون القاعده و داعش٬ با نمودهای نظامهای مدرن از جمله دموکراسی و انتخابات از در آشتی درآمده بود و در نتیجه، به کسوت نیروهایی حامی دموکراسی در برابر رژیمهای مستبد و غالبا برآمده از کودتاهای نظامی درآمدند.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز الگویی مشابه داشت. رهبران انقلاب اسلامی نظام اسلامی را نظامی دموکراتیک در برابر نظام مستبد شاه تعریف میکردند و در نتیجه، همه گرایشهای سیاسی معترض در آن زمان از جمله ملیگراها و حزب توده زیر عبای رهبر انقلاب گرد هم آمدند و رژیم شاه را به زیر کشیدند. اما نظام جدید هرچند تا حدودی قواعد دموکراسی را به رسمیت شناخت، با تحکیم پایههای قدرتش، همه روزنههای تغییر دموکراتیک نظام را بهسرعت بست.
آینده اسلام سیاسی
جریان اسلام سیاسی در سراسر منطقه رو به افول است. اخوان المسلمین در مصر نه تنها از قدرت کنار رفتهاند٬ بلکه حتی آزادیهای نسبی فعالیت سیاسی که تا پیش از بهار عربی داشتند، از دست دادهاند. شاخه تونسی آن به رهبری راشد الغنوشی نیز تا حد زیادی دچار استحاله شده است و با همکاری لاییکها، نظامی غیردینی در تونس به راه افتاده است. احزاب وابسته به جریان اخوان در سایر کشورهای عربی چون اردن و عراق نیز سیر نزولی داشتهاند. نسخه وهابی جریان بنیادگرایی در عربستان سعودی نیز تحت فشار ولیعهد جدید شاهد اصلاحات اساسی است. آرمانهای بنیادگرایانه انقلاب اسلامی در ایران نیز پس از چهار دهه، تغییر ماهیت بسیار داده است و رنگ و بوی آغازین را ندارند.
با این همه٬ نمیتوان از پایان اسلام سیاسی سخن گفت. جریان اسلام سیاسی، همانند همه جریانهای دینی سیاسی دیگر، از ذاتی دینامیک و پویا برخوردار است که متناسب با شرایط مختلف٬ تغییر شکل میدهد و به حیاتش ادامه میدهد؛ گاه بسان شعلهای فروزان بروز و ظهور پیدا میکند و گاه زیر خاکستر نهفته است و به انتظار سوخت جدیدی برای فروزان شدن مینشیند.
جهان اسلام هنوز نتوانسته است جایگزین باثباتی برای نظام سیاسیاش بیابد. ملیگرایی، سوسیالیسم و اسلامگرایی هیچیک موفق به برقراری استقرار و ثبات در منطقه نشدهاند. با این حال، انگیزههای اجتماعی ظهور مجدد آنها از جمله فقر٬ بیعدالتی و استبداد حضور فعال دارند.
شیوه غلبه بر جریانهای اسلام سیاسی نیز غالبا همانند نمونه مصر از طریق اعمال زور و قلعوقمع صورت گرفته است. این امر به آن معناست که جامعه هنوز از این جریان تجربه کافی به دست نیاورده و به مرحله عبور از آن نرسیده است.
در چنین شرایطی٬ امکان ظهور نمونههای جدیدی از اسلامگرایی در شکل و شمایل جدید وجود دارد و سخن از پایان آن زودهنگام به نظر میرسد.