ترامپ یک پیروزی به ایران تقدیم میکند
بعضی تحلیلگران معتقدند که تصمیم رییس جمهوری آمریکا برای خارج کردن نیروهای آن کشور از سوریه، تلاشهای دولت آمریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران را بر باد داده است.
مارک دوبوویتز (Mark Dubowitz)، رییس بنیاد دفاع از دموکراسیها و روئل مارک گرشت (Reuel Marc Gerecht)، از اعضای ارشد بنیاد دفاع از دموکراسیها که پیشتر در آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا مسئول اهداف مرتبط با ایران بوده است، در مقالهای در بخش دیدگاههای وبسایت آتلانتیک با عنوان «ترامپ یک پیروزی به ایران تقدیم میکند» این دیدگاه خود را تشریح کردهاند:
در میان سخنانی که دونالد ترامپ در دوران کارزار انتخاباتیاش در حیطه سیاست خارجی بر زبان میآورد، نحوه مواجههاش با ایران، با بقیه موارد، از اساس متفاوت بود. درمورد اروپا، پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، روسیه (فراموش نکنیم که اوباما هم با دیمیتری مدودف، رییس جمهوری وقت روسیه، گفتوگوی «غیر رسمی» محرمانهای انجام داده بود) و همچنین درمورد جنگهای عراق و افغانستان، مواضع ترامپ تفاوت چندانی با مواضع سلفش نداشت. تفاوتهایی بهویژه در سبک و رفتار وجود داشت، اما همپوشانی در مواضع این دو رییس جمهوری در مسائل مهم سیاست خارجی چشمگیر بود.
اما این دو نفر در مورد برخورد با حکومت مذهبی ایران دو رویکرد متضاد داشتند. ترامپ معتقد بود توافق هستهای با ایران (برجام) «بدترین توافق درطول تاریخ» بوده است. او همچنین علیه اسلامگرایی رادیکال تهران، تروریسم، رقابت بر سر هژمونی منطقهای و علاقه ایران به گستردن درگیریهای منطقهای موضع گیری کرد. سخنان تند ترامپ درمورد ایران، در تقابل کامل با نظرات اوباما، وزیر خارجه او و مقامات ارشد دولتش قرار داشت. دولت اوباما در تلاش برای رسیدن به توافق اتمی با ایران، انتقاداتش از این کشور را کاهش داده بود. علاوهبر این مقامات دولت آمریکا در زمان اوباما بهدنبال آرایش استراتژیک جدیدی بودند که در آن آمریکا کمتر در خاورمیانه دخالت کند. این دیدگاه همچنین بر آن بود که آمریکا خواهد توانست با ایرانی معتدلتر، ثروتمندتر و در حال تجارت با دنیا، به نوعی همزیستی برسد.
ترامپ پس از رفتن به کاخ سفید، رویکردش در دوران رقابتهای انتخاباتی را پی گرفت. توافق هستهای از بین رفت، تحریمهای ایران بازگشت و علیرغم تردیدهای موضعی درمورد اعزام نیرو به سوریه، عراق و افغانستان، دولت او در خاورمیانه استوار باقی ماند. اچ. آر. مکمستر و جان بولتون (مشاوران امنیت ملی)، نیکی هیلی (نماینده آمریکا در سازمان ملل) و شاید بیش از هر کس دیگری مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا، خطوط اصلی رویکرد دولت آمریکا در برخورد با ایران را ترسیم کردند. دولت ترامپ تمایلی به براندازی حکومت روحانیون در ایران نداشته ولی نشان داده که آماده است امپریالیسم شیعه ایران در سوریه، یمن و حتی عراق را به چالش بکشد و جلوی آن بایستد.
تصمیم خارج کردن نیروهای آمریکایی از سوریه که همزمان با قصد کاهش چشمگیر تعداد سربازان آمریکایی حاضر در افغانستان اعلام شد، در کنار اعلام احتمالی کاهش نیروهای آمریکایی در عراق در آینده، تمامی تلاشهای دولت آمریکا در مقابله با ایران را نابود کرد. برندگان این تصمیم، روحانیون حاکم بر ایران، ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه، بشار اسد، دیکتاتور سوریه، حزبالله لبنان، شیعیان تندروی عراقی و رجبطیب اردوغان، رییس جمهوری ترکیه اند. بازندگان این تصمیم، اردن، اسرائیل، کردهای عراقی و سوری و اعراب سنی، تمام لبنانیهای مخالف حزبالله، اکثریت شیعیان عراق و کشورهای حوزه خلیج [فارس]اند. با فهرست کردن برندگان و بازندگان، مشخص میشود که این تصمیم به منافع ایالات متحده ضربه زدهاست.
قبل از اقدام ترامپ در سوریه، سخنرانی مایک پومپئو در ۳۱ اردیبهشتماه (۲۱ ماه مه ۲۰۱۸) در بنیاد هریتج باعنوان «استراتژی جدید در مورد ایران»، شالوده رویکرد ترامپ درمورد ایران محسوب میشد. دوازده خواسته پومپئو از ایران، ازلحاظ تاریخی تحریکآمیز محسوب نمیشوند. تا پیش از آمدن اوباما، چکیده خواستههای همیشگی ایالات متحده از ایران، همین موارد بود: به ملاها اجازه دسترسی به بمب اتم داده نشود و جلوی اشاعه اسلامگرایی تندروی شیعه ازسوی آنها گرفته شود. واشنگتن در مقابله با تهران موفقیتهای چشمگیری نداشته و تنها در مواردی توانسته است جلوی آنها و محافظان امپراتوریشان، یعنی سپاه پاسداران را بگیرد. سپاه پاسداران از زمان آغاز خونریزیشان در لبنان در ۱۹۸۳ تا به امروز، مسئول مرگ صدها سرباز آمریکایی بودهاست. اما پومپئو با فهرست کردن این دوازده خواسته و ترسیم دوباره خطوط، پیغام واضحی به همه فرستاد که آمریکا همچنان کارزاری برای «فشار حداکثری» بر ایران در برنامه دارد. اکنون مشخص است که سخنان پومپئو بسیار فراتر از توان عمل ترامپ بوده است. سخنانی که شاید او هیچگاه آنها را نخوانده باشد.
اگر بخواهیم عادلانه در مورد رییس جمهوری قضاوت کنیم، باید بگوییم شاید رویکردی که در دولت درحال شکلگیری بود، هیچگاه به او تعلق نداشت. نگاهی دقیق به سخنان پومپئو نشان میدهد که در قلب رویکرد دولت ترامپ به ایران، نوعی سرگشتگی در اتخاذ تاکتیک درست وجود دارد. پومپئو «نباید»های زیادی برای رژیم ایران ترسیم میکند: «ایران باید از حمایت گروههای تروریستی خاورمیانه ازجمله حزبالله لبنان، حماس و جهاد اسلامی در فلسطین دست بردارد… به حاکمیت ملی عراق احترام بگذارد… به حمایت نظامیاش از حوثیهای یمن پایان دهد… باید همه نیروهای تحت فرمانش را از سوریه خارج کند… به حمایت از طالبان و دیگر گروههای تروریست در افغانستان خاتمه دهد… دست از مخفی کردن رهبران ارشد القاعده بردارد… و به رفتارهای تهدیدآمیز علیه همسایگانش پایان دهد.» اما در سخنان او، هیچ اشاره روشنی نشد به اینکه ایالات متحده جز تحریم، ابزارهای دیگری هم برای تنبیه ایران بهخاطر اعمال شرورانهاش در دست دارد.
حدس نزدیک به یقین بر این است که پومپئو، بولتون، مکمستر و هیلی قصد داشتند فشارهایی بهجز تحریم بر ایران وارد کنند و اگر اجازهاش را داشتند، در آن مورد ابراز نظر نیز میکردند. حتی جیمز متیس، وزیر دفاع آمریکا که رغبت کمتری به اعزام نیروهای آمریکایی به ماموریتهای ضدایرانی نشان میداد نیز درصورتیکه به ترامپ در مورد پایدار نگه داشتن مواضع آمریکا در سوریه و عراق اعتماد داشت، حاضر میشد در این مورد پیگیرتر باشد. تمامی این مقامات معتقد بودند که نیروهای آمریکایی، که حضورشان در سوریه هزینه چندانی نداشته و تلفات سنگینی هم متحمل نشدهاند، باید بمانند. این نیروها و غیرنظامیان آمریکایی حاضر در سوریه محور اصلی نیروهای مقابلهکننده با ایران بودند؛ ترکیبی از سربازان آمریکایی که با پشتیبانی واحدهای عملیات ویژه اروپایی، جلوی پیشروی نیروهای بسیار بزرگتر و پرهزینهتر ایرانی، روس و سوری را میگرفتند.
البته بولتون، پومپئو، مکمستر و هیلی و متیس، بهدرستی دست از سفسطهگری در توضیح چرایی حضور نیروهای آمریکایی در عراق برداشتند و دلایل واقعی را با صراحت بیان کردند: «نیروهای آمریکایی برای نابودن کردن دولت اسلامی و جلوگیری از شکلگیری دوباره آن و در سوریه حضور دارند. همچنین برای جلوگیری از نفوذ روسیه و ایران که هم نیروی زمینی سوریه و هم شبهنظامیان شیعه خارجی حاضر در سوریه را کنترل میکنند.» نتیجه این حضور آمریکا، بهراحتی بهترین چیزی بود که آن کشور در ازای هزینههایی که در منطقه از ۲۰۰۱ تاکنون کرده بود، بهدست میآورد.
نه بولتون و پومپئو و نه مکمستر، هیلی و متیس هیچیک بدون تایید کنگره کار نمیکردند: کنگره اگر احساس میکرد نیروهای آمریکایی از ماموریت اصلی که به آنها محول شده بود فاصله گرفتهاند، میتوانست بودجهشان را قطع کند؛ اما چنین کاری نکرد. شاید مساله سوریه جزو انگشتشمار مواردی باشد که دموکراتها و جمهوریخواهان کنگره درمورد استفاده از نیروی نظامی آمریکایی در آن، با هم اتفاق نظر داشتند. همچنین باید گفت اگر رییس جمهوری واقعا بهدنبال ایجاد اتحادی در دو سوی اقیانوس اطلس علیه جمهوری اسلامی بود، سوریه مناسبترین جا برای تشکیل چنین ائتلافی بود.
اما ترامپ نتوانست این را بپذیرد. طنز ماجرا اینجاست که ترامپ در گفتوگو با اردوغان -اولین رهبر اسلامگرای واقعی در ترکیه مدرن و کسی که بدون شک دوست آمریکا نیست- درمورد سوریه دستپاچه بود. توییتهای او مغوششاند: در جایی میگوید به نظر او دولت اسلامی از بین رفتهاست و به همین خاطر سربازان ما میتوانند به خانه برگردند، جایی دیگر میگوید نابود کردن دولت اسلامی ربطی به آمریکا ندارد، چراکه این گروه دشمن رژیم سوریه، ایران و روسیه است. («چرا ما با کشتن نیروهای داعش برای سوریه، ایران، روسیه و گروههای محلی دیگر میجنگیم. در واقع چرا برای دشمنمان یعنی سوریه میجنگیم؟») تنها نتیجهگیری که میتوان داشت، این است که ترامپ بدون توجه به عواقب خروج آمریکا از سوریه فقط میخواهد این کار به هر شکل انجام شود. ترامپ حتی بیش از اوباما پسا-پسا-یازده سپتامبر عمل میکند.
با این حساب، اقدام مرکزی دولت ترامپ علیه ایران، درحد همان تحریمها باقی میماند. دلایل زیادی برای استفاده از تحریمها بهعنوان ابزاری در سیاست خارجی وجود دارد. تحریمهای علیه ایران خیالات غیرواقعی دولت اوباما را تمام کردند. ایالات متحده پولی را که میتوانست برای مخارج امپریالیسم روحانیون استفاده شود تا در بهترین حالت باعث توقف کوتاهمدت ترسهای هستهایمان شود را بازگرداند. تهران اکنون دهها میلیارد دلار کمتر از زمانی که ترامپ وارد کاخ سفید شد، پول نقد برای پیشبرد اهدافش در دست دارد و ترامپ درست میگفت: «اقدامات خصمانه ایران بعد از توافق هستهای بیشتر شد.»
اما تحریم استراتژی محسوب نمیشود. اگر تحریمها باعث شود آمریکاییها به ابزارهای دیگری که برای مقابله با جمهوری اسلامی لازم است فکر نکنند، باید گفت تحریمها تبدیل شدهاند به خیالی باطل. گزینهای کمهزینه و قابل قبول برای آنهایی که آماده نیستند اعتراف کنند که آمریکا دیگر جرات درگیر شدن جدی در خاورمیانه را ندارد. بدون استفاده از ابزارهای مکمل قدرت ملی، تحریمها همان کارکردی را خواهند داشت که دیپلماسی هستهای و برجام برای اوباما داشتند: آنها تنها عقبنشینی مزمن آمریکا را پنهان میکنند.
وقتی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، سخنانی درمورد منفعتهای احتمالی ریاست جمهوری ترامپ بیان کرد: «ترامپ ممکن است واقعا قولهایی که داده را عملی کند -عقبنشینی آمریکا از خاورمیانه.» با حضور بولتون، پومپئو و متیس در دولت، به نظر میرسید ترامپ قولش را عملی نمیکند. اما ظاهراً خامنهای بار دیگر دست دشمنش را درست خوانده است: تمایل ترامپ به خروج از خاورمیانه مسلمان (و بسیاری موارد دیگر) بسیار جدی و عمیق است. خامنهای موفقترین دیکتاتور مدرن تاریخ خاورمیانه بودهاست. او این موفقیت را تا حدود زیادی مدیون تواناییاش در بهره بردن از نقاط قوت و ضعف دوستان و دشمنانش است.
برخلاف روحانی ایرانی (خامنهای) که بسیاری از افکار رادیکال اروپایی را با خواندن ادبیات جذب کرد و آنها را با باورهای اسلامگرایانه انقلابی قهرمانانش -سید قطب و خمینی- ترکیب کرد، ترامپ هیچ چشمانداز کلی ایدئولوژیکی ندارد. نگاه او نگاه یک سیاستمدار پوپولیست است که میداند آمریکا همواره -درحالیکه رهبرانش چیز دیگری نگویند- بهدنبال دخالت کمتر و نه بیشتر در خارج از کشور است. ترامپ دستگاه سیاست خارجی را به هم ریخته و مقامات ارشد کابینهاش را که تلاش کردهاند موضعگیریهای احساساتی او را که بر دادههای پراکنده استوار است، منسجم و منطقیتر کنند، ناتوان از انجام هر اقدامی گذاشته است. به سختی میتوان زمانی را به یاد آورد که در آن رییس جمهوری آمریکا اینچنین بهطور عمومی اعتبار نزدیکترین مشاورانش را از بین برده باشد.
با وجود اینکه خامنهای این حرف را نزده است، ولی میتوان با تقریب خوبی حدس زد که او در انتخاب بین تحریمهای آمریکا و حضور نظامی آمریکا در سوریه، عراق و افغانستان، اولی را انتخاب میکند. خارج کردن نیروهای آمریکایی از سوریه، سیاست دولت ترامپ درقبال ایران را بهشدت تضعیف کرده و خستگی، ناپایداری، فرتوتی و ترس آمریکا را علنی کرده است. ترامپ متحدان آمریکا در منطقه را تضعیف کرده و احتمالا کردها را که همراه آمریکا در سوریه میجنگیدند، مجبور کرده است که به ایران و روسیه پناه ببرند. مسابقه طنابکشی بزرگ ایران و آمریکا که یکی از مهمترین بخشهای زندگی خامنهای بوده است، ممکن است بهخوبی به پایان رسیده باشد. بسیار عجیب و غریب است که بسیاری از آمریکاییها با سلایق سیاسی مختلف بر این باورند که آنچه برای خامنهای خوب است، احتمالا برای ایالات متحده نیز خوب است.