چهار سال پس از فاجعه شنگال؛ بر قربانیان ایزدی چه گذشت؟
آن روز گرم تابستان مثل همە روزهای عادی دیگر برای مردم ایزدی در شنگال پایان یافت. مغازەدارهای بازار شهرک شنگال درها را قفل زدند و بە خانە برگشتند. زنان و مردان کشاورز، خستە از مزرعەهای گوجەفرنگی و سبزیجات بە خانەهای کاهگلیشان رفتند، چوپانها گلەهایشان را در دشت شنگال اطراق دادند و همە چیزدر دشت عادی بهنظر میآمد.
اما آن شب مثل شبهای عادی بە صبح نرسید. همان شب، امیران گروه دولت اسلامی، موسومبه داعش، خود را برای عملیاتی بزرگ آمادە میکردند کە زندگی بسیاری را برای همیشە تغییر داد.
صبح یکشنبە، سوم ماه اوت ٢٠١٤ گروه داعش حملە وسیعی را بە منطقە شنگال در شمالغربی عراق آغاز کرد؛ جایی کە برای هزاران سال خانە کردهای ایزدی بودە است. پیشمرگەهای کرد کە مسؤول حفاظت از این منطقە بودند، شبانە سنگرهایشان را خالی و مردم را بیدفاع رها کردند.
داعش از سمت موصل حملەور شد و تا پایان روز، تمام روستاها و کوهستان شنگال (سنجار) تا امتداد مرز سوریە و عراق را بە محاصرە خود درآورد.
مردمی کە فرصت و امکان کافی داشتند، موفق بە خروج از محاصرە شدند و بقیە بهسمت کوهستان شنگال رفتند کە برای سالها آنها را از گزند دشمنانشان حفظ کردە بود؛ اما آنهایی کە در همسایگی روستاهای عربنشین بودند، فرصت فرار نداشتند و بەدست داعش افتاند. آمارهای رسمی از اسارت نزدیکبە ٩٦٠٠ زن، مرد و کودک خبر میدهد.
همزمان داعش در تلاش برای تنگتر کردن دایرە محاصرە بود کە فرمان باراک اوباما، رییس جمهوری وقت آمریکا، برای بمباران هوایی مواضعشان، توانایی نظامی آنها را محدود کرد و آنطرفتر، هفت نفر از گریلاها (چریکها)ی حزب کارگران کردستان، شبانە خود را بە کوهستان رساندند کە بازکردن یک گذرگاه امن را درپی داشت.
هزاران تن از مردم تشنە و گرسنە، هراسان از طریق گذرگاه بە خاک کردستان سوریە رفتند و نجات یافتند و بدینترتیب مبارزە برای بازپسگیری شنگال آغاز شد.
در این میان بود کە برای ثبت این فاجعە بە کردستان عراق سفر کردم و خود را درمیان بهت و غم مردم کرد یافتم. مردم ایزدی کە خانە و زندگیشان را رها کردە بودند، در مدرسەها، ساختمانهای نیمەتمام، زیر پلها و کمپهای ابتدایی اسکان دادە شدە بودند. مردم محلی درحال امدادرسانی و اعطای کمک بە آنها بودند. اما آنچە همە را بیش از پیش نگران کردە بود، سرنوشت زنان و مردان و کودکانی بود کە بەدست داعش افتادە بودند.
اولینبار کە با یکی از این افراد گفتوگو کردم؛ زمانی بود که مردی کە همە اعضای خانوادەاش اسیر شدە بودند، از طریق موبایل با همسرش صحبت میکرد. او بە ما گفت کە همراه صدها زن و کودک دیگر در مدرسەای در شهرک تلعفر زندانی شدەاند و هر روز گروهی از افراد داعش بە داخل زندان آمدە و زنها و دخترهای جوان را با خود میبرند و افراد مسن را بە حال خود رها گذاشتەاند.
چند روز بعد خود را مقابل نوجوان پانزدە سالەای یافتم کە بەدست داعش افتادە بود و توانستە بود فرار کند، اما با زخمی عمیق بر روح و روانش. دلووان همراه دوستش در یکی از آن مدرسەها زندانی بوده است کە یک امیر داعش آنها را بە بردگی میبرد؛ آنها را بە پذیرفتن دین اسلام و ازدواج اجباری وامیدارد؛ بارها بە آنها تجاوز میکند و در اتاقی تاریک محبوس میشوند؛ درنهایت دوستش خودکشی میکند و دلووان با شکستن در، موفق بە فرار میشود. مدتی خانوادەای بە او پناه میدهد و درنهایت بە خانوادەاش در کمپ ملحق میشود.
از آن پس با بسیاری دیگر از این قربانیان مصاحبە کردم و داستان هرکدام دردناکتر از تجربە دیگری بود. خانوادەهایی کە کاملاً از بین رفتە بودند؛ روستاهایی کە تمام مردها کشتە و زنها بە بردگی گرفتە شدە بودند؛ کودکانی کە مادرانشان مقابل چشمانشان بە گلولە بستە شدە بود؛ مادرانی کە پسر نوجوانشان را بەزور مسلح کردە بودند تا برای خلیفە بجنگد و خود را منفجر کند؛ دخترانی کە دوستشان در جوارشان رگ خود را زدە و برای همیشە از درد رها شده بود؛ پدرانی کە برای خرید دخترشان در بازار بردە موصل و رقه بە پای دلالان انسان افتاده و پول قرض کرده بودند، بە امید دیدار دوبارە عزیزانشان؛ و پسری کە بالای گوری دستەجمعی ایستاد کە جسد تجزیەشدە مادرش در میان آنها بود. درنهایت، دختران و پسرانی کە برای انتقام خون همکیشانشان دست بە اسلحە بردە و تا پایان زندگیشان با داعش جنگیده بودند.
بالاخرە در پاییز سال ٢٠١٥ شهر شنگال بەدست پیشمرگان و چریکهای کرد آزاد شد، اما تاکنون تعداد بسیار کمی از کردهای ایزدی بە شهر زخمخورده شنگال بازگشتەاند. آنها دیگر بە همسایەهای مسلمانشان اعتماد ندارند و درمیان اختلافات سیاسی عراق، نگران ظهور دوبارە داعشاند. بیشتر آنها میگویند کە همسایەهای عرب مسلمان مسؤول فاجعە شنگالاند؛ ولی آنچە برای ایزدیها روشن است، این است کە داعش از تجاوز سازمانیافتە، بهعنوان ابزار نسلکشی یکی از کهنترین ادیان خاورمیانە استفادە کردە است.
در آخرین سفرم بە شنگال، بە دیدار شریهان رفتم؛ دختری کە در سن چهاردەسالگی همراه مادر و برادر معلولش بە چنگ داعش افتاد. مادرش کە اسلحەای کمری در کیفش پنهان کردە بود، یکیاز داعشیها را از پای در میآورد و همانجا بەدست سربازان کشتە میشود. فردای آنروز، شریهان را از برادر معلولش جدا میکنند و بە رقه میفرستند. تا زمان آزادیاش کە چهارسال طول کشیدە، بیش از پانزدەبار فروختە و خریدە میشود. خواهرش میگوید کە دوبار حاملە شدە و سقط جنین کردە است.
اکنون او بە خانەشان در شنگال برگشتە و با درد بیپایان این تجربەهای تلخ، دستوپنجە نرم میکند، تنها و بدون حمایت. ولی او همچنان بە فکر دختران و زنان و کودکانیست کە هنوز در اسارت بەسر میبرند و سرنوشت تاریکشان در هالە ابهام است.