چرا مغز انسان قادر به هضم فاجعه تغییر اقلیم نیست؟
چند سالی است زنگ خطر در رسانههای جمعی سراسر دنیا به صدا در آمده و این روزها، بیش از پیش شاهد انتشار گزارشهای هشدارآمیز و هولناک درباره تغییرات اقلیمی هستیم. نهادهای محیط زیستی از همیشه فعالترند و سعی در ارتقای آگاهی عمومی در رابطه با آینده زمین دارند. اما هشدارهای این چنینی تا چه اندازه زنگخطر واقعی را در مغز ما انسانها به صدا در میآورند؟ آیا آنقدر در ما ایجاد حساسیت میکنند تا گامی عملی در این زمینه برداریم؟ مجله تایم، در گزارشی به بررسی دلایل بیتفاوتی و انفعال عموم مردم نسبت به پیامدهای تغییر اقلیم و همچنین انکار فاجعه زیست محیطی از سوی برخی دولتها و سیاستمدارانی نظیر دونالد ترامپ پرداخته است.
اوایل اوت امسال، هیات بین دولتی تغییر اقلیم (IPCC) نسبت به فشار روز افزون انسانها بر کره زمین و پیامدهای گرمایش جهانی در همه بخشها از جمله کشاورزی و تولید مواد غذایی هشدار داد. گزارش این هیات پس از آن منتشر شد که ماه ژوییه گذشته را رسما به عنوان گرمترین ماه سال اعلام کردند. بر همین اساس، موج گرمایی که تابستان امسال سراسر اروپا و قطب شمال را درنوردید تا نخستین روز ماه اوت، به آب شدن ۱۲/۵ میلیارد تن یخ در گرینلند منجر شد و این در حالی است که ذوب این حجم از تودههای یخ، رقمی تکاندهنده و بیسابقه محسوب میشود.
به عقیده برایان والش، متخصص حوزه محیط زیست و انرژی و همچنین دبیر پیشین بخش بینالملل مجله تایم، علیرغم تمام خبرهای هولناکی که درباره افزایش بیسابقه دمای هوا منتشر میشود، واکنش جهانی نسبت به تغییرات اقلیمی همچنان بهکندی صورت میگیرد و اقدامهای عملی در این زمینه با سرعتی کمتر از حد انتظار در حال انجام است. آن هم در شرایطی که انتشار گازهای گلخانهای در سال ۲۰۱۸ به بالاترین میزان در طول تاریخ رسید و همین امر، به نگرانی فعالان محیط زیستی درباره آینده زمین بیش از پیش دامن زده است.
همگی از میزان وخامت اوضاع مطلعیم و یا دست کم، آن دسته از ما که درگیر انکار بیچونوچرای تغییرات اقلیمی نیستیم. با وجود این، ظاهرا قادر نیستیم برای نجات آینده کنشمند رفتار کنیم و عملا دست بهکار شویم.
دلایل بسیاری در توجیه موضع منفعلانه کنونی نسبت به بحران تغییر اقلیم وجود دارد، از قطبیسازی در فضای سیاست گرفته تا کارزارهایی که با هدف انتشار اخبار ساختگی و گمراهسازی افکار عمومی، صرفا بر دشواریهای فنی در پروژه جایگزینی سوختهای فسیلی کربنمحور تاکید دارند و گفته میشود هدایتشان بر عهده شرکتهای اصلی تولیدکننده انرژی است. با وجود این، بزرگترین دلیل این انفعال را باید در ذهن خودمان جستوجو کنیم.
زمانیکه به خودتان فکر میکنید، در حالی که داخل محفظه فلزی باریک دستگاه «افامآرآی» یا «تصویرسازی تشدید مغناطیس کارکردی» (fMRI) (نوعی روش تصویربرداری در امآرآی) قرار دارید، بخش معینی از مغزتان به نام «قشر پیشپیشانی میانی» یا «MPFC»، مثل میدان تایمز در شب سال نو، نورانی و فعال میشود. چنانچه به یک نفر از اعضای خانوادهتان فکر کنید، «امپیافسی» همچنان روشن خواهد شد، اما نه به همان شدت و حدت قبل. و چنانچه به کسانی فکر کنید که هیچگونه ارتباط عاطفی و احساسی با آنها ندارید – برای مثال، ساکنان مالدیو، جزیرهای در جنوب آسیا که احتمالا روزی به دلیل بالا آمدن سطح آب بر اثر تغییرات اقلیمی از روی زمین محو خواهد شد – میزان نقاط نورانی و فعال در قشر مغزی مذکور حتی از قبل هم کمتر خواهد شد.
برای پی بردن به این واقعیت که انسانها اساسا موجوداتی خودمحورند، نیازی به دستگاه امآرآی سه میلیون دلاری نیست. هرچند، آنطور که جین مکگونیگال (Jane McGonigal)، دبیر پژوهش «موسسه برای آینده» (Institute for the Future)، در یکی از مقالاتش اشاره میکند، اگر به خودتان، البته در زمان آینده فکر کنید، دستگاه امآرآی به نسبت وقتی که به خود فعلیتان فکر میکنید، کمتر فعال خواهد شد (این مقاله، سال ۲۰۱۷ در مجله «اسلیت» Slate منتشر شد).
هر اندازه خودمان را در زمانی دورتر تصور کنیم، فعالیت مغز در قشر موردنظر ضعیفتر میشود. چنانکه مکگونیگال مینویسد: «مغز انسان طوری عمل میکند، انگار خود آیندهتان کسی است که شما خوب نمیشناسیدش و بیپرده باید گفت برایتان مهم نیست.» بنابراین، اگر ما به خود آیندهمان عملا به چشم یک غریبه نگاه میکنیم، زندگی نسلهای آیندهای که هنوز متولد نشدهاند، چه اهمیتی برایمان دارد؟
انتخاب ما در مورد بها دادن به نسلهای آینده، به تصمیمگیری درباره اقدام عملی در راستای پیشگیری از خطرهایی که هستی بشر را تهدید میکند، کمک خواهد کرد. این موضوع بهخصوص در رابطه با تغییرات اقلیمی صدق میکند که هماکنون نیازمند کنش جدی است تا جلوی بروز فاجعه و ویرانی در آینده را بگیرد؛ چه بسا سالها پس از مرگ بسیاری از ما که امروز در زمره زندگانیم. چنانکه وندل بل (Wendell Bell)، جامعهشناس آیندهگرای (فوتوریست) دانشگاه ییل نوشته است: «فداکاری در زمان حال جهت تامین رفاه آیندگان به خیابانی یک طرفه میماند.» دیدگاه قالب این است که فداکاری برای آیندگان، تاثیری به حال بشر امروز ندارد و به بیان سادهتر، ما در نفع آن شریک نخواهیم بود.
از آنجا که آیندگان هنوز وجود ندارند، نه صدایی دارند و نه راهی که برای نیازهایشان لابی کنند و خواستههایشان را به شکلی به گوش ما برسانند. با این همه، ساموئل شفلر، استاد اخلاقگرای دانشگاه نیویورک و مولف کتابهایی با عناوین ترسناک نظیر «مرگ و زندگی پس از مرگ»، به آینده بشر خوشبین است. او در گفتوگو با والش، نویسنده گزارش مجله تایم، این بحث را مطرح میکند که ما بیش از آنچه که در ظاهر پیداست، به نسلهای آینده وصل هستیم. بسیاری از کارهایی که ما در حال حاضر به انجامشان مشغولیم تنها در ارتباط با آیندگان و زندگی آینده که پس از مرگ ما همچنان جاری خواهد بود، معنا مییابد. شفلر اینگونه استدلال میکند: «اگر سعی دارم راهی برای درمان سرطان بیابم، در حالی که قرار است تا ۳۰ سال آینده نسل بشر نابود شود، این کار عملا بیارزش خواهد بود.» ما هرگز نخواهیم دانست آینده چگونه رقم خواهد خورد، با این حال، وجود ما منوط به وجود آینده است.
چه بسا نسلهای پیشین بهمراتب کمتر از ما یا بشر کنونی برای آینده اهمیت قائل بودند، اما، مثبت یا منفی، دستوبالشان نیز برای تاثیرگذاری بر آینده بستهتر بود.
با وجود این، ما این قدرت را داریم؛ این قدرت که از سیارهمان در برابر سیارکها محافظت کنیم و جلوی فاجعه تغییر اقلیم را بگیریم. به عقیده والش، اینکه چنین مسئولیتی بر دوش ماست، همزمان حیرتانگیز و هولناک است. هرچند، آنطور که از ظواهر امر پیداست همچنان خوش داریم آن را نادیده بگیریم.