از توبه گالیله تا تعطیلی مدارس طبیعت
دوستداران محیط زیست در ایران مدتهاست روی خوش ندیدهاند. از برخوردها و دستگیریهای کاوشگران محیط زیست گرفته تا کارشکنی در فعالیت انجمنهای مردمی و مدارس طبیعت. از اردیبهشتماه سال جاری نیز مدارس طبیعت، که با ایدهای خلاقانه برای شناخت کودکان از طبیعت شکل گرفته بودند، یکی پس از دیگری با لغو مجوز روبهرو شدند تا اینکه عیسی کلانتری، رییس جدید سازمان حفاظت از محیط زیست، ۲۲ مرداد در نشستی خبری گفت که این مدارس نه تنها مجوز قانونی نداشتند، بلکه مطابق فتوای مراجع تقلید، غیرشرعی اعلام شدهاند. راهاندازی مدارس طبیعت از سال ۱۹۵۰ میلادی در اروپا شروع شد و در ایران از سال ۱۳۹۳ خورشیدی، که با استقبال بسیاری روبهرو شد.
اما مراجع دینی با چه صلاحیتی میتوانند مجوزی را که سازمانهای متبوع جمهوری اسلامی ایران صادر کردهاند باطل و فعالیتهای محیط زیستی این مدارس را غیرشرعی اعلام کنند؟ اگر وزارت اطلاعات صاحبان مدارس طبیعت را تودهای اعلام نمیکرد، آیا مشکل مراجع تقلید حل میشد و این مدارس را غیرشرعی نمیدانستند؟ فشارهای بیشمار به فعالان محیط زیست در ایران، در حالی که طبیعت کشور ما بهشدت بیمار و نیازمند تیمارداری است، از چه تفکری ناشی میشود؟ و چرا بیش از آنکه نهادهای اجرایی نگران اجرا نشدن قوانین کشور در مدارس طبیعت و فعالیتهای محیط زیستی باشند، مراجع تقلید و متولیان دینی ابراز مخالفت کردهاند و با چه تخصصی حکم به تعطیلی این دست فعالیتها میدهند؟
ایران امروز با چالشهای جدی محیط زیستی روبهروست و شناخت کودکان از زیستبومها میتوانست قدمی باشد برای نگهداری و بهبود وضعیت محیط زیست، نه اینکه فعالیتی امنیتیـاطلاعاتی و ضد مبانی اسلام تلقی شود.
با نگاهی به تاریخ جهان، بهوضوح میتوان سابقه تقابل و درگیری بین متولیان دین و کاشفان قوانین طبیعت را مشاهده کرد. نمونهای مشهور از این موارد سرگذشت گالیله است که به دفاع از نظریه کوپرنیک مبنی بر چرخش زمین به دور خورشید پرداخت و مقابله شدید کلیسا با او نزدیک بود به سوزاندنش در آتش منجر شود؛ هرچند به نظر میآید موردی خاص از افراطیگری مذهبی باشد، مواردی از این دست حتی تا امروز همچنان مشاهده میشود. آن زمان، تنها دلیلی که کلیسا، بهعنوان قدرت سیاسی حاکم بر جامعه، برای مخالفت با گالیله داشت از بین رفتن وجه آسمانی تعالیم کلیسا مبنی بر مرکزیت زمین و در نتیجه سست شدن قدرت سیاسی کشیشها در افکار عمومی بود. و امروز، بعد از سالها پیشرفت علمی و اجتماعی، هنوز در نقطهای ایستادهایم که در کشور ما بین دینداران و طبیعتدوستان جنگ است. چرا که قوانین طبیعت در بسیاری موارد، نقص یا خطای آموزههای روحانیون درباره قوانین عالم هستی را به ما نشان میدهد و آنچه در این بین اتفاق میافتد از بین رفتن اعتبار سخنان و احکام مراجع دینی است.
در گزارشی از یکی از این مدارس طبیعت در ایران آمده است که در مدرسه طبیعت هیچ آموزش و ماده درسی وجود ندارد، در نتیجه بین بچهها رقابتی نیست. آنها به کمک هم به راهحل میرسند. به گفته دکتر وهابزاده، پایهگذار مدارس طبیعت در ایران، «آنچه در اینجا کلیدیست این است که چیزی از طریق آموزش مستقیم توسط بزرگترها به کودک یاد داده نمیشود، مگر آنکه کودکان درخواست و اشتیاق دانستن آن را داشته باشند. کودک از طریق عمل خویش یا تعامل با سایر کودکان که در سنین مختلف و با آوردههای تجربی مختلفاند همه چیز را فرا میگیرد.»
شاید این همان چیزی باشد که فراگیر شدنش در نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران خطری بالقوه است، چرا که در آموزههای دینی، همواره افرادی در بالا نشستهاند و به مردم تحت امرشان آموزش و فرمان میدهند و کسی اجازه تجربه مستقیم و فهم مطالب بر اساس درک و تجربه شخصی را ندارد.
قوانین دینی هر اندازه از نظر دینداران و متولیان دین کامل و جامع باشد باز امکان ندارد بتواند همه احتیاجهای بشر را در هر زمان و مکان برآورده کند، چرا که بسیاری از قوانین یا نیازها برآمده از زندگی در دنیای جدید است. درست است که انسان در راه رشد و خودشناسی و حتی خداشناسی، نیازمند راهنماست، اما خدا به ما چشم و عقل هم داده است. اگر در مسیری که برای اولین بار از آن میگذریم از راهنما سوال کنیم، بیشک صد برابر آن پاسخ، از چشم و شرایط محیطی برای درک بهتر مسیر پیش رو استفاده میکنیم. پیامبران، عقل و طبیعت سه منبع عمده مورد استناد بشرند که برای شناخت جهان و خدای خود به آنها رجوع میکنند. وقتی طبیعت و قوانین حاکم بر آن را خوب بشناسیم، آنگاه میتوانیم بفهمیم که زیارت امامزاده کور را بینا نمیکند و از روی استخاره نمیتوان از آینده باخبر شد. درست به همین دلیل است که به یاری فضای مجازی و سرعت تبادل اطلاعات در دنیا، میبینیم وقتی مقامهای کشوری و مذهبی ایران یا وابستگانشان بیمار میشوند، برای مداوا نزد بهترین پزشکان در داخل یا خارج از کشور میروند و به آب دعا و ضریح متوسل نمیشوند.
متولیان دینی ما میگویند همه قوانین در کتاب و سنت و سیره ائمه وجود دارد ولی فهم و استخراج آن نیازمند متخصصانی است که توانایی تفسیر دارند، اما کسی که طبیعت را بهخوبی بشناسد و با آن و هرچه در آن است انس گرفته باشد، میتواند بهراحتی قوانین طبیعت و راه خود را در این جهان درک و پیدا کند. اگر برای مثال، قرآن کتابی است که همه قوانین در آن نهفته است اما فقط عدهای خاص و گزینششده توانایی فهم آن را دارند که باید به زبان همهفهم به بقیه مردم انتقال دهند، طبیعت میتواند بیواسطه با همه، حتی کودکان، سخن بگوید؛ به بیان دیگر، اگر قرآن کتاب خداست، طبیعت و گیتی هم کتاب بزرگتر خداست.
وقتی در کشوری قوانین و هر آنچه از اقتصاد و سیاست و فرهنگ میآید به منبعی به نام دین مرتبط میشود، مراجع و علمای دینی از قدرت زیادی برخوردارند و با توجه به چند لایه بودن دین و تفسیرهایش، نظام آموزشی، سیاست و قدرت اقتصادی در گرو احکام شرعی و مبانی دینی است که آنها استخراج میکنند. اما اگر طبیعت و هر آنچه در آن است به منبع خودشناسی و خداشناسی جامعه تبدیل شود، در آن صورت جایگاه و قدرت مراجع دینی به چالش کشیده میشود.
کودک از راههایی مانند مدارس طبیعت به تجربه و شناخت بهتری از محیط زیست میرسد و روشن است که این تغییر منبع شناخت هستی و خدا، از علمای دینی و احکام شرعی به طبیعت، نتیجه دلخواه مراجع دینی ما نیست. اما اگر به این دلیل و هزاران دلیل تعصبورزانه دیگر و با انگیزههای سیاسی و افزایش قدرت مذهبی، جلوی فعالیت چنین مدارس و فضاهایی گرفته شود، عصر تاریکی برای زیستبوم ایران رقم خواهد خورد.