اعظم طالقانى و عرصههايى كه در آن اولين بود
تقدیر تلخ اینگونه ورق خورد که اولینبار درباره رفتن کسی بنویسم که تنها برای نشریهاش مینوشتم. اوایل سال ۶۳ بود که یک مکاتبه باعث شد تا افتخار آشنایی با اعظم طالقانی را پیدا کنم. در واقع ابتدا در پاسخ به پرسشی که از نهضت آزادی داشتم، نامهای به امضای مهندس عبدالعلی بازرگان دریافت کردم و از آنجایی که بخشی از سوالم به آیتالله طالقانی مربوط میشد، برای روشنتر شدن بیشتر موضوع، مکاتبهای هم با جامعه زنان انقلاب اسلامی داشتم. بعد از چند روز، جوابی وصول و مقرر شد که با اعظم طالقانی دیداری داشته باشم. بعد از آن ملاقات، مناسبتهایی پیش آمد و درنهایت این افتخار را پیدا کردم که با ایشان و ماهنامه «پیام هاجر» همکاری داشته باشم. این اولین تجربه مطبوعاتیام که مشارکتی با تحریریه آن نشریه بود، به مدت ۱۵ سال، تا تعطیلی آن که همزمان با توقیف زنجیرهای مطبوعات در سال ۷۹ اتفاق افتاد، ادامه داشت.
بهرغم آنکه «پیام هاجر» کاستیهایی داشت و گاهبهگاه دچار بینظمی و عدم تسلسل زمانی در انتشار میشد، اما آنچه که باعث شده بود انگیزه کافی برای ادامه کار با این نشریه را داشته باشم، شخصیت اعظم طالقانی بود؛ زنی بسیار قوی و پرتلاش که بهرغم موانع بزرگ اجتماعی و برخی مشکلات خانوادگی، همواره برای فعالیت سیاسی انرژی داشت. ضمن اینکه از تضییع حقوق زنان به نام دین، بسیار رنج میبرد و حل مساله «رجل سیاسی» بزرگترین دغدغه اش بود، بهطوریکه در چند سالی که با «جامعه زنان انقلاب اسلامی» و رسانهاش همکاری داشتم، بهکرات می دیدم که کماکان در تلاش تفسیری درست از اصطلاح «رجل» است.
اولین زن در بسیاری عرصههای اجتماعی
۱) او که سیاسیترین دختر آیتالله طالقانی بود، نخستین زنی بود که کاندیدای ریاست جمهوری در ایران شد. اولینبار در سال ۷۶ و متعاقب آن، در سالهای ۸۸ و ۹۶ نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. قصدش شکستن تابوی رییس جمهور شدن زنان بود. هر سهبار، شورای نگهبان صلاحیتش را رد کرد، اما او شکسته نشد، اگرچه موفق به تابوشکنی هم نشد.
۲) اولین زنی بود که از تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد و حتی بالاترین رای همه نمایندگان زن در دورههای دهگانه مجلس را بهدست آورد. او در دوره اول انتخابات مجلس بعد از انقلاب، با بهدست آوردن یکمیلیون و صدهزار رای پیروزی درخشانی کسب کرد. اعظم طالقانی در آن انتخابات در لیست نامزدهای دفتر همکاری مردم با رئیس جمهور، یعنی فهرست نزدیکان به ابوالحسن بنیصدر قرار داشت.
۳) نخستین زنی که جایزه «قلم طلایی» انجمن دفاع از آزادی مطبوعات را در اردیبهشت ۱۳۹۳ دریافت کرد؛ چراکه از اولین زنانی بود که بعد از انقلاب و از سال ۱۳۵۹ صاحب امتیازی و مدیرمسئولی یک نشریه سیاسی (پیام هاجر) را برعهده داشت.
۴) اولین زن مسلمان انقلابی که به جرم فعالیت سیاسی به حبس ابد محکوم شد. او در سال ۱۳۵۴ دستگیر شد و دادگاه ارتش برایش حکم زندان ابد صادر کرد، اما بعدا با تلاشهای مهندس مهدی بازرگان و عبدالکریم لاهیجی دوره زندانش به دو سال تقلیل یافت.
۵) نهتنها نخستین زن، که حتی میتوان گفت اولین فعال سیاسی بود که به نقد جدی تفسیر انحصاری از کلمه «رجال» در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پرداخت. او معتقد بود کلمه «رجال» در اصل ۱۱۵ قانون اساسی، الزاما معادل جنس مرد نیست. در همین راستا، وقتی طالقانی برای آخرین و سومینبار در فروردین ۹۶ برای کاندیداتوری ریاست جمهوری با واکر به ستاد انتخابات وزارت کشور رفت، گفت: «آمدهام تا تکلیف رجل سیاسی را مشخص کنم.»
مبارزه او برای تغییر رویکرد انحصارگرایانه درباره «رجل سیاسی» برخاسته از این اندیشه بود که اعظم طالقانی ضمن اینکه خود را یک فمینیست نمیدانست، باور داشت در جامعه ما ظلمهای فراوانی به زنها میشود. در همین راستا، در چهار سال نمایندگیاش در مجلس اول که عضو کمیسیون اصل ۹۰ قانون اساسی بود، با برخی از لوایح و طرحها علیه حقوق زنان مخالفت کرد.
شجاعت و تحصنهای تنهای طالقانی
اعظم طالقانی قریب به ۶۰ سال از عمر ۷۶ سالهاش را وقف فعالیت سیاسی و اجتماعی، بهویژه در عرصه حقوق زنان، نمود. طبعا در شکلگیری شخصیت مبارز او، آیتالله طالقانی نقش اول و برجستهای داشت؛ اما صرفنظر از الگوپذیری از پدر، عطش و استعداد ویژه او نیز عاملی اساسی بود. خانم طالقانی سالها پیش از ورود به دانشگاه و تحصیل در رشته ادبیات، اهل ادب بود.
در خاطرم هست که یکبار با گذری به خاطراتش، تعریف می کرد که «در اوان کودتای ۲۸ مرداد که تنها ۱۰ سال داشتم، «کنت مونت کریستو»ی الکساندر دوما را خواندم؛ شاید شرایط آن روز دکتر مصدق باعث شد تا فضای آن رمان مرا تحت تاثیر شدید قراردهد، طوریکه سیاهچالهای فرانسه و شکنجه انقلابیون تا مدت مدیدی در ذهنم تداعی میشد».
اعظم طالقانی خیلی از اعتراضات را بهتنهایی بهعهده میگرفت و بیمی از عواقب آن نداشت.
یک نمونه زیبا و تاملبرانگیز، نقد تند او بر حکومت در ماجرای مرگ زهرا کاظمی بود. او در اعتراض به کشتهشدن این خبرنگار بیگناه ایرانی-کانادایی، در سال ۸۲ یک روز تنها و یکتنه درمقابل در زندان اوین تحصن کرد.
مورد دیگر مربوط میشد به بیماری و بستری شدن آیتالله منتظری در بیمارستان. در سال ۱۳۷۲ پس از آنکه بیمارستان لقمان تهران تحت فشار وزارت اطلاعات از پذیرش منتظری سر باز زد، او را به بیتش در قم برگردانند؛ اما بعدها مطلوب نبودن وضعیت سلامتی ایشان باعث شد تا در سال ۷۷ مدتی در بیمارستان خاتمالانبیا بستری شود. در آن شرایط امنیتی، اعظم طالقانی نهتنها به ملاقات آیتالله منتظری رفت، بلکه مرا نیز که بیمیل به آن دیدار نبودم، برای این کار، تشجیع کرد؛ بهطوریکه روز بعد، ضمن حضور بر بالین آقای منتظری، با ایشان مصاحبهای نیز انجام دادم. این درحالی بود که چند روز بعد از آن ماجرا، دفتر نشریه «پیام هاجر» بهواسطه انتشار برخی سخنان انتقادی، بهحکم دادگاه ویژه روحانیت، برای مدتی پلمب شد.
نباید فراموش کرد که اعظم طالقانی در جریان اعتراضهای پس از انتخابات سال ۸۸، بهکرات از رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی دفاع کرد و چندینبار، نامههایی سرگشاده به نمایندگان مجلس خبرگان ، رییس قوهقضاییه و رهبر جمهوری اسلامی ایران نوشت.
طالقانی تنها زنی بود که با تمام وجود برای مبارزه با تفسیر گزینشی اصل ۱۱۵ قانون اساسی مقابله کرد، زیرا بر این باور بود که بسیاری از زنان شایسته میتوانند نقش و معنای «رجال سیاسی» را داشته باشند. با نگرشی به زندگی مبارزاتی او، اکنون میتوان گفت حتی اگر نتوان تعریف رجال را در قانون اساسی به همه زنان تعمیم داد، قطعا زنی چون طالقانی نشان داده است که به آسودگی میتوان او را در قاموس رجال سیاسی قرارداد.
اعظم طالقانی مبارزی بود چون پدرش؛ به شورا بیشترین بها را میداد و برای تحقق تفکر شورایی، از خصیصه دوم که شهامت کافی است، برخوردار بود. مولفه سوم در ویژگیهای شخصیتی او، ابرام و اصرار بر هدفمندیاش بود. بیگمان چنین خصایصی باعث میشود تا با تعریف نوینی از رجل، اعظم طالقانی را در زمره رجال سیاسی ایران قرار دهیم.
آخرین تلاش و فعالیت سیاسی طالقانی، شاید حضور او در همایش خانه احزاب در تالار وزارت کشور در مهرماه جاری بود که یادآور واپسین نقد رسمی او از جمهوری اسلامی است:
«از ابتدای انقلاب به ما گفتهاند که نباید از قدرت و حاکمیت نقد شود، چون باعث تضعیف میشود. حال اینکه اگر از ابتدا اجازه نقد داده میشد، این اختلاسها، دزدیها و خیانتها راه نمیافتاد.»