برجام: میراث مخاطرهآمیز اوباما
توافق برجام یکی از بدترین توافقهای ایالات متحده در طول تاریخ این کشور است.
این توافق نه به اهدافی که در آن دنبال شده (توقف برنامه ساخت سلاح هستهای و ارسال آن توسط جمهوری اسلامی) میرسد، نه در جهت منافع ملی ایالات متحده و ایران و کشورهای اروپایی است، نه سازوکارهای محکمی برای مقاومت در برابر مخالفان آن داراست و نه حتی منافع آن نصیب شهروندان ایرانی شده است.
امروز مردم ایالات متحده هیچ نفعی از این قرارداد نمیبرند تا دولت این کشور خود را ملزم به باقی ماندن در آن ببیند. چند جانبه بودن یک توافق به تنهایی دلیل مناسبی برای ورود و ماندن در یک توافق نیست.
اوباما و کری میگویند این توافق بهترین توافقی است که میشده بدان دست یافت. این ادعا نادرست است. اگر رژیم تحریمها بیشتر ادامه مییافت بر سر برنامهی اتمی جمهوری اسلامی همان میآمد که بر برنامهی اتمی لیبی رفت. روحانی پس از روی کار آمدن به صراحت میگفت خزانه خالی است. با یک خزانهی خالی نمی شد برنامهی اتمی داشت در برابر تحریمها مقاومت کرد. اوباما و همراهان وی در دولت و رسانهها و حزب دمکرات با تزریق ۱۵۰ میلیارد دلار و برداشتن تحریمهای نفتی حداقل ده سال و بلکه چند دهه بر عمر جمهوری اسلامی افزودند و در مقابل، پایان یافتن برنامهی اتمی فریبکارانهی جمهوری اسلامی را تضمین نکردند. البته با سیاست خشنودسازی جمهوری اسلامی و چشم بستن بر جنایات رژیم در منطقه و برنامههای مخفی و آشکار سلاحهای کشتار جمعی رژیم و سیاست صبر راهبردی (کنار کشیدن و منتظر ماندن) میتوان گفت که برجام بهترین توافق بوده است.
چهار پیشفرض توافق
پیشفرضهای این قرارداد آن بود که اولا با مجموعهای از آخوندهای میانهرو توافقی ایجاد میشود، ثانیا با این توافق، ایران را به جامعهی جهانی و مبادلات و قراردادهای آن میکشانند (کاری که نیکسون با چین کرد)، ثالثا از جنگ ناشی از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی جلوگیری میکنند و چهارم اینکه مانع از رقابت در ساخت سلاح هستهای در خاورمیانه میشوند. هر چهار پیشفرض، نادرست از آب درآمده است.
سراب میانهروی
«آخوندهای میانهرو» در کاست حکومتی جمهوری اسلامی یک سراب بوده و خواهد بود. جمهوری اسلامی بدون راهبرد ضد امریکایی و ضد اسرائیلی و تروریسم یعنی پایان نظام، چون این نظام کالایی غیر از اینها چیزی برای ارائه ندارد. روحانیون چپ و راست یا اصلاحطلب و اصولگرا سیاست واحدی در برنامههای تسلیحاتی، مداخلههای خارجی و تروریسم داشته و دارند. تفکر اوباما و دیگر چپها در مورد اسلامگرایان و اینکه آنها به واسطهی برجام میانه رو خواهند شد، ذرهای از واقعیت را به همراه نداشت. برجام چراغ سبزی به جمهوری اسلامی برای ارسال نیرو و اسلحهی بیشتر به یمن و لبنان و سوریه و عراق بود. در دوران اوباما تنازعات فرقهای در سوریه و عراق و یمن و افغانستان به همیندلیل تشدید شد. همچنین برای رسیدن به توافق از فشار به حزبالله لبنان کاسته شد. (نگاه کنید به سرنوشت پروژهی کاساندرا)
ورود به جامعهی بینالملل
پس از برجام و دادن پاداش به رژیم برای گروگانگیری، بازداشت شهروندان دو ملیتی ایرانی و غربی بهشدت افزایش یافت، رژیم در اروپا دست به ترور مخالفان سیاسی و مدیران رسانهای زد و نقض حقوق بشر شهروندان ایرانی تداوم یافت. اینها نشانهی عزم ورود به جامعهی بینالمللی نیستند. البته برای جریان چپ امریکایی و اروپایی این گونه اعمال عادی است. سه سیاست اوباما عبارت بود از صبر راهبردی، توازن قدرت میان هلال شیعی و عربهای سنی و خشنودسازی جمهوری اسلامی برای عادیسازی اعمال آن. در مقابل سه سیاست جمهوری اسلامی عبارت بود از ایجاد تفرقهی هرچه بیشتر میان ایالات متحده و متحدان اروپاییاش، تهدید به از سرگیری برنامهی اتمی، و تداوم بدون وقفهی برنامهی موشکی و مداخلات منطقهای. سه سیاست ترامپ که موجب تشویش چپ امریکایی و اروپایی و مدافعان جمهوری اسلامی شده عبارت بوده است از نگه داشتن ترس از خروج برجام بر سر جمهوری اسلامی و معاملهکنندگان با آن، بازگشت به متحدان خود یعنی اسرائیل و عربستان سعودی در مواجهه با سیاست تنشزدایی و مداخلات نظامی منطقهای، و تلاش برای رسیدن به توافقی جامعتر جهت شمول برنامهی موشکی و مخاطرات برنامهی اتمی از طریق پایان دادن به برجام یا افزودن تمهیداتی بدان (مذاکرات با فرانسه و آلمان) و افزایش فشار تحریمها.
توهم پیشگیری از جنگ
اوباما و چپهای همراه آن با قدرت جهانی ایالات متحده مشکل داشتند و برجام یکی از پلههای تخریب این قدرت جهانی و واگذاری منطقهی خاورمیانه به اسلامگرایان شیعه و سنی بود. در دوران اوباما بود که داعش فرصت اشغال سرزمینی یافت و جمهوری اسلامی نیز نیروهایش را به یمن و سوریه و عراق گسیل کرد. اوباما و همراهانش هیچ مشکلی با جاه طلبیهای جمهوری اسلامی نداشتند و همین موضوع در قرارداد برجام منعکس شده است، چون برجام برنامهی اتمی جمهوری اسلامی را دست نخورده باقی میگذارد تا هر زمان که بخواهند آن را دوباره به راه بیاندازند. سیاست اوباما بهجای آن که از جنگ در منطقه جلوگیری کند تنش میان جمهوری اسلامی و عربستان سعودی از یک سو و تنش میان جمهوری اسلامی و اسرائیل را افزایش داده است. جمهوری اسلامی برای اوباما و جان کری نوعی رویای چپگرایانه برای پایان دادنِ توهمی به جنگ در دنیا بود (بدون لحاظ آدمخواری اسلامگرایان) و به همین علت هرچه توانستند باج دادند تا این میراث تهی را به نام خود ثبت کنند. برجام حداقل با ۱۵۰ میلیارد دلار بازگشت درآمدهای نفتی به جمهوری اسلامی راه رژیم برای گسترش نفوذ خود در منطقه و امکان جنگ میان قدرتهای منطقهای را افزایش داد. اوباما و چپها آن قدر از جنگ میترسیدند که آن را به شکلی خطرناکتر به سوی آینده شوت کردند.
هنگامی که اوباما میگفت «همهی گزینهها روی میز است» این را تنها برای راضی کردن افکار عمومی در ایالات متحده به زبان میآورد و در عمل به طرف جمهوری اسلامی اطمینان میداد که جنگی در کار نیست. رفتار نیروهای امریکایی در خلیج فارس در برابر قایقهای سپاه در دوران اوباما از این سیاست حکایت میکرد و لازم نبود که اوباما این را در ملاءعام برای مقامات جمهوری اسلامی بیان کند. همچنین نامههای او به خامنهای از این موضع حکایت داشت.
تشدید رقابت تسلیحاتی
همانطور که مقامات سعودی بارها گفتهاند آنها آمادهی راه اندازی برنامهی هستهای خود هستند چون میدانند که برنامهی هستهای جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت. دولت ترکیه هم در حال راهاندازی نیروگاههای هستهای خود است. میزان خرید سلاح توسط کشورهای عرب حاشیهی خلیج فارس نشان میدهد که تا چه حد کشورهای عربی از جمهوری اسلامی هراس دارند و جمهوری اسلامی نیز با اقدامات خود این هراس را واقعبینانه مینماید. میزان فرقهگرایی، سلاح انبار شده و جنگهای نیابتی و غیر نیابتی محدود وضعیت خاورمیانه را در شرایطی بحرانی قرار داده است.
ادعای توخالی
ادعای کری مبنی بر این که برجام همهی راهها را به طور دائمی بر بمب اتمی جمهوری اسلامی بسته است اگر یک دروغ بزرگ نباشد نوعی خوشخیالی است. اظهارات مقامات کاخ سفید نیز در طرح برجام به عنوان راهی برای زدودن برنامهی هستهای متوجه به بمب در خاورمیانه، تبلیغات سیاسی بود. جان کری و دولت اوباما از فریبهای دو دههای جمهوری اسلامی چشم پوشیدند و به ملاهای دروغگو اعتماد کردند (مثلا با واگذاری بازرسی سایتهای نظامی به خود رژیم) و در کنار آن مشاوران اوباما رسانههای آمریکایی را به گونهای مهندسی کردند که زبانی موثر به انتقاد از آن باز نشود. جان کری مثل یکی از مقلدان خامنهای بارها به فتوای کسی ارجاع میداد که نه مرجع تقلید بود و نه ذرهای تصور راستگویی از خود به جای گذاشته بود. چپها برای اثبات این که نیروهای ضد آمریکایی میتوانند قابل وثوق باشند به یکی از دروغگوترین آنها متمسک شدند.
مستثنی شدن کلاهکهای جنگی از برجام یکی از دیگر از حفرههای جدی برجام است در حالی که به گفتهی روئل مارک گرشت حتی یک نفر (بجز جان برنان که منصوب اوباما بود) در پنتاگون و سی آی ای باور نداشت که رژیم آخوندی در حال توسعهی موشکهای بالستیک برای حمل کلاهکهای هستهای نبود. به قول وی ایالات متحده پدیدهای را که قابل کشف بود -طراحی و آزمایش موشک- را رها کرد و بر پدیدهای که با دشواری بسیار قابل کشف بود -برنامهی اتمی- تمرکز یافت. امروز هر ایرانی و غیر ایرانی که چهل سال رفتار سپاه و جمهوری اسلامی را تحت نظر قرار داده و به سخنان مقامات گوش داده باشد به شما خواهد گفت که برنامهی هستهای و دیگر برنامههای سلاحهای کشتار جمعی از برنامههای جداییناپذیر سپاه پاسداران بوده، هست و خواهد بود همچنان که تروریسم، صدور انقلاب و سرکوب مخالفان داخلی چنینند.
در برجام هیچ سازوکاری برای کشف سایتهای دیگری که ممکن است برای برنامهی اتمی در کار باشند وجود ندارد. برجام یک توافق توخالی و نمایشی برای ادعای میراث، توسط اوباما و کری است و نه بیشتر. برجام نه توافقی برای تضمین بازداشتن جمهوری اسلامی از ساختن و ارسال بمب، بلکه طرحی برای سرپوش گذاشتن و غافل کردن جامعهی جهانی از برنامههای مخفی جمهوری اسلامی بوده است. این سم خطرناک به عنوان دارو به مردم دنیا فروخته شد.