تابلوهای «ورود ممنوع» برای زنان از ورزشگاه آزادی تا دانمارک
در هفتهای که گذشت، سفیر جدید ایران در دانمارک رسما کار خود را آغاز کرد. او چهارمین سفیر زن جمهوری اسلامی در دنیاست و به همین دلیل، این خبر در مقایسه با خبر آغاز به کار سفیران دیگر بازخورد رسانهای بیشتری داشت.
در واقع، خبرهای مربوط به رشد و پیشرفت زنان، بهویژه در کشورهای جهان سوم، با علاقه بیشتری دنبال میشود، چرا که میتواند بازگوکننده وضعیت روبهبهبود آن جوامع در زمینههای فکری و فرهنگی باشد. همچنین، با توجه به اینکه حکومت جمهوری اسلامی همواره به داشتن قوانین ضد زن و نابرابری اجتماعی و قضایی نسبت به زنان مشهور بوده است، اهمیت خبرهایی از این دست بیشتر میشود. اما آیا سیاست و نگرش جمهوری اسلامی در قبال زنان با چرخشی قهرمانانه تغییر کرده و میزان مشارکت زنان در امور سیاسی و اجتماعی در جمهوری اسلامی افزایش یافته است؟
پاسخ این سوال حتی پیش از خبر این رویداد، در یادداشت پیشین من در مورد شاخصها، وضعیت مشارکت سیاسی زنان در ایران و دیدگاه جمهوری اسلامی بر اساس ایدئولوژی حاکم بر آن داده شده است. آنچه جمهوری اسلامی امروز در زمینه رشد زنان در جامعه بر آن تاکید میکند کمیت زنانی است که در سمتهای بالا همچون وزیر، معاون وزیر و سفیر گماشته میشوند، هرچند در نگاه کلی و آماری نیز، حتی بدون در نظر گرفتن لایههای پنهان تعیینکننده در این انتخابها و گزینشها، جمهوری اسلامی ایران در سپردن شغلهای کلیدی و رده بالا به زنان از ضعیفترین کشورها محسوب میشود.
در قوانین شرعی، که قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز از آن گرفته شده است، زنان نصف مردان ارزش و اعتبار دارند. رای و نظر آنان در دستگاه قضا، صرفا بهدلیل زن بودن و نه هیچ عامل دیگری، بهطور مستقل پذیرفته نمیشود. آنان حق طلاق برابر با مردان ندارند، حق تصمیمگیری در مورد فرزندآوری یا سقط جنین ندارند، اولویت حق نگهداری از فرزند پس از طلاق را ندارند، و از همه اینها شرمآورتر و بدتر اینکه بدون اجازه محضری و رسمی همسر، حتی حق داشتن گذرنامه و سفر ندارند.
حکومتی که زنان راهیافته به پارلمان آن نیز پس از تایید و گزینش شورای نگهبان تعیین میشوند و نمیتوانند بازگوکننده مشکلات تمام زنان جامعه باشند، با چه هدفی و به چه منظوری سفیر و نمایندهاش در یک کشور خارجی را، آن هم در یکی از کشورهای اسکاندیناوی (مجموعهای از برترین کشورها در حوزه حقوق برابر و میزان بالای مشارکت سیاسی زنان)، از میان بانوان انتخاب میکند؟ سفیری که حتی نمیتواند صدا و نماینده واقعی زنان جامعه و کشور خود باشد چگونه میخواهد سفیر و صدای رسای یک ملت و کشور در خارج از مرزهای آن باشد؟ او بهعنوان زنی از زنان تبعه جمهوری اسلامی قطعا برای دریافت گذرنامه نیازمند اجازه همسر است و چه میشود وقتی یک سفیر نتواند بدون اجازه همسرش در محل کارش حاضر شود؟ آیا مسئولان جمهوری اسلامی استثنا قائل شدهاند و از همسران این زنان سفیر و برجسته تعهد کتبی چهارساله میگیرند تا ناگهان در میانه ماموریت این زنان، نتوانند اجازه داشتن گذرنامه را از آنها بگیرند؟ حتی فکر کردن به چنین سوالهایی نیز عرق شرم بر پیشانی هر انسان آگاهی مینشاند. زنی که حتی اجازه خروجش از کشور دست خودش نیست، چگونه میتواند خود را سفیر یک کشور در کشوری دیگر بداند؟ گمان نکنم ملکه دانمارک نیز خبر داشته باشد استوارنامه سفیری را دریافت کرده است که حتی اجازه دریافت گذرنامهاش هم با خودش نیست.
به همین دلیل است که هرچه جمهوری اسلامی تلاش میکند چهرهای موجه در فضای بینالمللی ارائه دهد، در واقع، نمایشی مضحکتر و در عین حال تلختر را به تصویر میکشد. وقتی رسانههای داخلی با آبوتاب از حضور چهارمین زن سفیر در دوران ریاست جمهوری روحانی خبر میدهند و این تعداد را با تنها یک سفیر زن در دوران پهلوی، که اتفاقا او نیز سفیر ایران در دانمارک بود، مقایسه میکنند، کسی از خودسوزی دختری بهدلیل ممنوعیت حضور در ورزشگاه برای تماشای فوتبال و تنبیه و بازداشت پس از رفتن به ورزشگاه سخن نمیگوید.
از قضا، روز تقدیم استوارنامه سفیر ایران در دانمارک به ملکه این کشور با روز اولتیماتوم دوباره فیفا به ایران برای اجازه ورود زنان به ورزشگاهها مصادف شد. در همان روزی که دولت دانمارک شاهد حضور نخستین سفیر زن جمهوری اسلامی در آن کشور است، فیفا دوباره از ایران میخواهد اجازه دهد زنان نیز همچون مردان برای تماشای مسابقه فوتبال به ورزشگاه بروند، حقی که حتی هیچکدام از کشورهای اسلامی دنیا از زنان دریغ نکردهاند. کنار هم قرار گرفتن این دو خبر در یک روز خود گویای وضعیت زنان در ایران است.
آیا افسانه نادیپور یا پیش از او، سفیران زن ایران در فنلاند، مالزی و برونئی از میان میلیونها زن ایرانی که هنوز بهدنبال ابتداییترین حقوق انسانیشان در جامعه مردسالار و اسلامیزهاند انتخاب شدهاند و آیا این امکان برای تمامی زنان جامعه ایران فراهم بوده است که وارد چنین رقابتی شوند و با داشتن تحصیلات و توانمندیهای حرفهای مرتبط، بتوانند به این مشاغل دست یابند؟ روزی که پاسخ این سوالات بدون درنگ و با مستندات کامل، مثبت باشد میتوان به افزایش سهم زنان در مشارکت سیاسیـاجتماعی ایران امیدوار بود و به انتخاب سفیران و وزیران زن افتخار کرد.
رشد زنان جامعه بیشک نیازمند رشد و توسعه سیاسی آن جامعه است و امروز، همه مردم جهان در جستوجوی زندگی بهتر، فضای رقابتی و برابر در جامعه و برخورداری از حقوق انسانی، میدانند که این شرایط جز با آزادی و رعایت حقوق اساسی انسانها و قوانین نگاشتهشده بر اساس برابری و در یک کلام، رشد سیاسی امکانپذیر نیست. عملکرد و کیفیت عوامل زیادی موجب دست نیافتن به این رشد سیاسی میشوند. سنت و مدرنیته، رهبران و احزاب، آرمانگرایی و واقعگرایی، فساد و درستکاری، شفافیت مالی، آزادی رسانهها، منابع درآمد دولتها و بیاعتنایی یا وابستگیشان به آرای مردمی و بسیاری دیگر از مولفهها بر رشد سیاسی جامعه موثرند و تا آن روز، زنان نیز نمیتوانند به رشد و حقوق و اعتبار برابر با مردان امیدوار باشند، حتی اگر دهمین سفیر زن جمهوری اسلامی با اجازه همسر برای دریافت گذرنامه و خروج از ایران، راهی یکی از کشورهای دنیا شود.