جنگ روانی طالبان
جنگ در معنی خاص خودش به دو گونه تعریف میشود: جنگ فیزیکی و جنگ روانی. جنگ فیزیکی کاملا آشناست و نیازی به تعریف ندارد، اما جنگ روانی در نظر بسیاری از مردم ناآشنا باقی مانده است.
جنگ روانی یکی از قدیمیترین شیوههای جنگی است که سبب بقای طولانیمدت جنگ در کشورها میشود. تاریخچه این نوع جنگ به سالهای بسیار قبل بازمیگردد. قانون این جنگ خیلی ساده است: ایجاد ترس و وحشت در دل دشمن برای بقا. اما در کل، جنگ روانی بخشی از جنگ فیزیکی به شمار میرود. در گذشته، تاکتیکی پیشپاافتاده محسوب میشد، امروز اما جنگی پیشپاافتاده نیست.
یکی از اصول اصلی جنگ روانی ناآگاهی مخاطب است. نقش مخاطب در پذیرش تبلیغات و عمل به اوامر آن خیلی مهم نیست، چون این تبلیغات با روش خاصی به ذهن مخاطب تزریق و تاثیر آن بعدها پدیدار میشود. در جوامع اسلامی، این جنگ بیشتر با استفاده از دیدگاه مذهبی مردم پیش میرود. جنگ روانی در افغانستان درست بر همین پایه استوار مانده است و روزبهروز تشدید میشود.
در بسیاری از بحثها در مورد جنگ روانی، از ۱۷۰ روش مختلف برای این نوع جنگ نام میبرند. این روشها ذهنی و محیطیاند که طرفهای درگیر جنگ نخست تلاش میکنند انگیزههای فردی مخاطب و گرایشهای مذهبیاش را بشناسند. قدم بعدی تفاوتهای قومی، نژادی و طبقاتی است. این شرطها برای در دست گرفتن جنگ روانی در افغانستان بسیار مهماند: دانستن راز برقراری ارتباط با جامعه و دانستن زبان مردم، پایین بودن سطح سواد مردم و آگاهی نداشتن آنها از خواسته اصلی حکومت و طرف جنگ و اخیرا استفاده از منابر مساجد.
چنانکه گفتیم، گرایشهای دینی و سطح دانش مردم سبب میشود که جنگ روانی پیروز میدان باشد. در ولایات درگیر جنگ در افغانستان، منبر مسجد در جنگ روانی طالبان علیه حکومت نقش پررنگی دارد. امام مسجد، بهزور تفنگ یا رضایت خود، حاضر میشود مردم را به جنگ در برابر حکومت دعوت کند، به آنهایی که پایبند به دیناند، این پیام را میرسانند که دولت مرکزی در کنار «اجنبیان» در تلاشاند ریشههای دینی و در نهایت، دین مردم را از بین ببرند و میخواهند با از میان برداشتن «خلفای اسلام» (طالبان)، به کارشان ادامه دهند.
در کتاب «روایتهای طالبان» نوشته توماس جانسون (با ترجمه فردوس کاوش) میخوانیم که «روایتهای مذهبی بنیاد اعتقادی جنبش محافظهکار طالبان را میسازد. بنیاد فکری طالبها از همان آغاز ظهورشان در سال ۱۹۹۴، روایتهای مذهبی بود... طالبان پیوسته میگویند که جنگ برای آنان یک تکلیف شرعی است و میخواهند قواعد شرعی را اجرا کنند. آنان رهبرانشان را مذهبیهای متشرع و پرهیزگار معرفی میکنند... طالبان در روایتهایشان خودشان را جنبش اسلامگرایی معرفی میکنند که برای دفاع از دین اسلام مشغول مبارزه است. در کمپین تبلیغی طالبان، روایتهای مذهبی به گونهای استفاده میشود که برای مخاطب محلی، کشوری، منطقهای و حتی جهانی پیام داشته باشد.»
کتاب «روایتهای طالبان» در مورد جنگ روانی طالبان بسیار دقیق بحث میکند و به سطح بالای قدرت جنگ روانی طالبان میپردازد. در این کتاب شبنامهها و شعرهای طالبان که به فارسی برگردان شده است بررسی میشود. شاید به نظر بیشتر خوانندگان، این شعرها بسیار ساده و معمولی باشند، اما برای مردمان اهل دین و مذهب خیلی اثرگذار و سنگین است. در جنگ روانی، گرایشهای فرهنگی و سیاسی مردم نیز مد نظر قرار میگیرد. تزریق مسائل حساسیتبرانگیز به مغز مخاطب، او را به پشتیبانی یا شرکت در جنگ فیزیکی وادار میکند.
پخش ترانههای تحریککننده در رادیوهایی که برای طالبان فعالیت میکنند، پخش شبنامه و هفتهنامه، پخش شایعه میان مردم، نشر شعرهای موثر در مجلهها و وبسایتها، استفاده از رسانههای اجتماعی گوناگون و منبر مسجد بیشترین نقش را در تقویت افکار طالبان در میدان نبرد و انحراف اذهان عموم دارند. آنها در رسانههای اجتماعی ترانههایی به زبانهای عربی، اردو و پشتو پخش میکنند و ویدیوهای کشته شدن مردم غیرنظامی، عکسهای نظامیان افغان کشتهشده یا در بند طالب را منتشر میکنند. این عوامل سبب تقویت ذهن طالبان در میدان نبرد و تضعیف روحیه نظامیان در ادامه نبرد با طالبان میشود.
از سوی دیگر، جنگ روانی روی مردمی که رویایشان صلح است و در این جنگ آسیب دیدهاند بیشتر تاثیر میگذارد. تهدید کارکنان حکومتی به ممانعت از ادامه کارشان در روستاهای تحت کنترل طالبان و قتل این کارکنان سبب میشود مردم از همکاری با حکومت دست بردارند و میدان طالبان برای جنگ هموارتر شود. بیاعتمادی مردم به نظام و از دست دادن امید به پایان جنگ، جنگ روانی را بیشتر تقویت میکند. اما چرا طالبان به جنگ روانی رو میآورند؟ شکست در میدان نبرد و جنگ فیزیکی سبب میشود تا طالبان به جنگی موثرتر رو بیاورند.
بعد از حملههای تروریستی و کشته شدن مردمان غیرنظامی، شاهدان دچار «اختلال استرسی پس از سانحه» میشوند که برای مدت طولانی با آنها میماند و به بروز افسردگی، سردرد، احساس گناه، احساس نزدیکی به مرگ، رو آوردن به استفاده از الکل و مواد مخدر و بالاخره اقدام به خودکشی در میان آنها منجر میشود. نه تنها شاهدان وقوع حمله، کسانی که در نقاط دورتر از محل حادثه به سر میبرند نیز تحت تاثیر حمله قرار میگیرند. بهعنوان مثال، حملهای در محله شهر نو در کابل صورت میگیرد، اما ساکنان منطقه خیرخانه کابل از وقوع حمله اطلاعی ندارند و زندگی در آنجا به روال عادی هر روز ادامه دارد. ساعتی یا شاید دقایقی پس از وقوع حمله، عکسها و خبرهای آن در رسانههای اجتماعی و رادیو و تلویزیون پخش میشود و ذهن بیننده را مشوش میکند، شاهد رویداد به ادامه کارش علاقهمند نیست و فکر و ذکرش چگونگی حمله و چرایی کشته شدن مردمان بیگناه میشود.
امروزه، رسانهها و مردم بیشتر ابزار دست طالبان میشوند و پخش آمار و عکسهای کشتهشدگان حمله، رعب و وحشت مخاطب را برمیانگیزد. این دقیقا همان طرح طولانیمدت طالبان برای مرگ تدریجی مردمان غیرنظامی است. رسانهها بهجای انتشار آمار و عکسهای حادثهها، باید پخش مستندهای موفقیت نظامیان و حکومت در برابر جنگجویان طالب را مد نظر داشته باشند. حکومت میتواند همین تاکتیک جنگ را در برابر طالبان در پیش گیرد، ساختن مستند در مورد موفقیتهای نظامیان، تقدیر از پیشرفتهای نظامیان در جنگ، استفاده از راههای موثر برای از بین بردن افکار طالبانی در مردم و انگیزهدهی به آنها برای ایستادن در کنار حکومت، اطلاعرسانی در مورد افکار شوم گروههای جنگی گوناگون و مخصوصا طالبان و همچنین، بالا بردن سطح سواد روستانشینان میتواند بخش بزرگی از برنامههای جنگ روانی طالبان را نقش بر آب کند.