سایه جنگ بر ادلب؛ سوریه چگونه و چرا ویران شد؟
با وضعیتی که ایران از حیث یاس عمومی از اصلاح امور بهدلیل تورم و بیکاری فزاینده، سقوط ارزش پول ملی (حدود یکسوم یا یکچهارم، فرق زیادی نمیکند)، فساد روزافزون مقامات (مواردی نظیر مشخص نبودن سرنوشت ۱۸ تا ۲۲ میلیارد دلار) و تحریمهای خارجی تجربه میکند، شهروندان ایرانی بهشدت نگران آینده خود هستند. این را هم در سخنان معترضان و هم هواداران رژیم میتوان مشاهده کرد. سخنان تبلیغاتی برخی از مقامات برای دادن امید هم چندان افاقه نکرده است. در این میان، استمرارطلبان هرگونه فشار برای تغییر از راهی غیر از مجرای ناموفق در چارچوب رژیم را نسخهای برای سوریهای شدن کشور نام نهادهاند.
در این شرایط، آگاهی از اینکه چه بر سر سوریه آمده و چرا، میتواند برای همه ایرانیها درسآموز باشد. کار جنگ در سوریه هنوز تمام نشده است و سه منطقه جنگی در سوریه باقی مانده است: مناطق تحت اشغال داعش، که کوچک اما همچنان خطرناک است، منطقه ادلب، که نزاع بر سر آن هم میان گروههای شورشی و هم میان آنها و دولت بشار اسد ادامه دارد، و مناطقی در شرق سوریه، که نیروهای آمریکایی تحت اشغال خود دارند و نمیخواهند قبل از خروج نیروهای ایران و همپیمانانش این کشور را ترک کنند.
سوریه، صحنه نزاع
در ابتدای دهه دوم قرن بیستویکم، پس از سرکوب وحشیانه معترضان از سوی رژیم بشار اسد، پنج صحنه نزاع و رقابت در سوریه شکل گرفت:
۱. نزاع ترکیه و ایالات متحده بر سر موضوع کردها
۲. رقابت ترکیه، روسیه و ایران بر سر نفوذ منطقهای
۳. نزاع اسراییل با جمهوری اسلامی ایران بر سر موجودیت اسراییل
۴. نزاع بشار اسد با مخالفان خود
۵. رقابت روسیه و ایالات متحده بر سر منابع قدرت در خاورمیانه
نزاع ابتدا میان بشار و مخالفانش بود، اما با فقدان راه برونرفت نزاعهای دیگر هم به صحنه اضافه شدند. موضوع تهدید تروریسم اسلامگرا، سیل مهاجرت از خاورمیانه به اروپا، عملیاتهای تروریستی پیدرپی در اروپا، حضور مستمر جمهوری اسلامی ایران در تمام تنشهای منطقهای و سرازیری دلارهای نفتی به ایران پس از برجام منازعات فوق را پیچیدهتر کرده است. این صحنه نزاع چگونه ایجاد شد؟
جنگ همه علیه همه
بهواسطه درگیری نیروهای ملی، منطقهای و فرامنطقهای خاک سوریه میان دهها گروه، که با قدرتهای بینالمللی و منطقهای همپیمان بودند، تقسیم شد و مناطق این کشور آنقدر در میدان جنگ دستبهدست شده که بخش عمده زیرساختها و آبادیهای این کشور تخریب شده است. تقریبا همه قدرتهای منطقهای بهنحوی در سوریه حضور داشتهاند: با نیروی نظامی یا منابع مالی یا هر دو. حتی پس از موفقیت، برخی از این عوامل، مثل عربستان سعودی، تلاش دارند روابط خود با اسد را ترمیم کرده و ورودیای در تحولات آینده داشته باشند.
دولت اسد بعد از تکهتکه شدن کشور، فقط با اتکا به حملات شیمیایی، بمبهای بشکهای، حملات هوایی هواپیماهای روسی، بهعلاوه نفت مجانی جمهوری اسلامی و دلارهای سخاوتمندانه ایران، که دست مردم ایران بدان نمیرسد، توانست برخی از مناطق را پس از ویرانی آنها و مجبور کردن مردم به مهاجرت پس بگیرد. علیرغم همه این جنایتهای جنگی، دولت اسد پس از هفت سال هنوز بر منطقه شرقی این کشور، که با پشتیبانی ایالات متحده در دست کردها است، و در منطقه ادلب حضور نظامی و اداری ندارد. مناطقی هم که اسد و همپیمانش پس گرفتهاند در واقع اکثرا ویرانه هستند، مثل حلب، دوما و درعا.
سیاست غیرمداخلهجویانه اوباما در سوریه
این صحنه تنازع دائمی معلول سرکوب وحشیانه معترضان سوری از سوی دولت اسد بود، اما بیعملی دول چپگرای غربی، بالاخص دولت اوباما، در رها کردن موضوع سوریه به دست اسلامگراهای شیعه و سنی این صحنه را به حال خود گذاشت تا همگان در آن سهمی طلب کنند. بعدا روسیه با استفاده از قفل شدن شرایط به صحنه آمد تا یک طرف درگیری را بر دیگری برتری نظامی ببخشد. چپگراهای دولت اوباما عدم مداخله خود را با ادعای رها کردن خاورمیانه برای رسیدن این منطقه به نوعی تعادل میان قدرتهای منطقهای (ایران، عربستان و ترکیه) و میان اسلامگرایی شیعه و سنی توجیه کرده و میکنند، در حالیکه با اسلامگرایی شیعه همدلی بیشتری داشتند، اما معلوم نیست برای چه، چون دمکراسیهای غربی از هر دو نوع آسیبهای جدی دیدهاند.
تنها تفاوت میان اسلامگرایی شیعه و سنی وجود یک دولت اسلامگرای شیعه و دشمنی جدی آن با ایالات متحده و اسراییل است، در حالیکه داعش و طالبان نیز قبل و بعد از به دست گرفتن دولت دشمن ایالات متحده و اسراییل بودهاند. دول غربی وزیر خارجه یک دولت اسلامگرا را روی سرشان می گذاشتند، اما وزیر خارجه طالبان را تحویل نمیگرفتند. اگر به طالبان و داعش هم یک دهه مجال میدادند، مثل جمهوری اسلامی ایران، از دل آنها نیز احتمالا دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب بیرون میآمد.
دشمنی چپ ضدامپریالیست با سعودی، دوستیاش با جمهوری اسلامی
دولت اوباما چنان شیفته برجام بود که موضوع مداخله جمهوری اسلامی ایران در سوریه را واگذاشت. گروههای چپگرای غربی با اسلامگرایی شیعی بیش از اسلامگرایی سنی همدلی دارند (مقایسه کنید حجم حملات علیه عربستان سعودی در موضوع خاشقجی را با نادیده گرفتن سرکوبهای جمهوری اسلامی ایران). آنها از اینکه دول کشورهای با اکثریت حمعیت سنی در مبارزه علیه اسلامگرایی سنیِ متمرکز بر ضدیت با غرب با کشورهای غربی همکاری امنیتی و نظامی دارند خشنود نیستند و ترجیح می دهند که تروریستهای اسلامگرا با دولتهایشان، مثل جمهوری اسلامی ایران، هر دو علیه آمریکا و اسراییل باشند. یکی از احتمالات همدلی گروههای چپگرای غربی با اسلامگراهای شیعه احساس گناه نسبت به سرنگونی دولت مصدق عنوان شده است، اما احتمالا نمیدانند اسلامگراها و چپگراهای مارکسیست و سوسیالیست، که هیچگونه علاقهای به دولت مصدق نداشتند و در پی سرنگونیاش بودند، نام آن را بهدروغ گذاشتهاند «کودتا» با کمک سیآیاِی، در حالیکه نه کودتایی صورت گرفت (براندازی دولت بهدست نظامیها)، و نه سیآیای نقش چندانی در این ماجرا داشت. گرایشهای ضدامپریالیستی و چپگرایانه اسلامگراهای شیعه میتواند وجه دیگر همدلی چپهای غربی با این گروه باشد.
چرا سوریه ویران شد؟
سوریهای شدن سوریه نه محصول مداخله نظامی غرب، بلکه محصول سیاست عدممداخله اوباما بود. در لیبی که نیروهای آمریکایی و اروپایی مداخله کردند با تلفات بسیار اندک دیکتاتور اخراج شد. تنشها بعد از کشته شدن قذافی ادامه یافت، اما تلفات انسانی و مالی بسیار کمتر از سوریه بوده است. علیرغم وجود نیروهای القاعده در لیبی، میزان تلفات، خشونت و کشتار در این کشور به یکصدم تلفات، خشونت و کشتار در سوریه نرسید. این موضوع نشان میدهد که یک دولت قصاب و همپیمانانش (خامنهای و پوتین) تا چه حد میتوانند یک نزاع داخلی بر سر قدرت یا آزادسازی کشور از چنگال دیکتاتور را به قتلگاه یک ملت تبدیل کنند.
کشتار و ویرانی پایان نیافته است
بر اساس نوعی توافق میان روسیه و ترکیه، که جمهوری اسلامی ایران با آن همراهی ندارد، فعلا کشتار و ویرانی در ادلب به تعویق افتاده است. اما این شرایط نمیتواند دوام بیاورد. دولت اسد و جمهوری اسلامی ایران میخواهند ادلب را به قتلگاه سه میلیون سوری تبدیل کنند، چون بین ۷۰ تا ۸۰ هزار نیروی مسلح ضد اسد در آن منطقه فعالیت دارند. از این تعداد فقط حدود ۱۰ هزار نفر به گروههای نزدیک به القاعده (تحریر الشام یا جبهه النصره سابق) وفادار هستند و بقیه نزدیک به ارتش آزاد سوریهاند (احرار الشام) که از منظر دول غربی یک گروه تروریستی محسوب نمیشود. عامل اصلی بازدارنده برای حمله اخطار دولت ترامپ به دولت بشار اسد مبنی بر عدم تمسک به سلاح شیمیایی است تا دولت سوریه اقداماتی نظیر حمله شیمیایی به غوطه و دوما را تکرار نکند.