عدالت میخریم «متری شیش و نیم»!
فیلم متری شیش و نیم، دومین ساخته سینمایی سعید روستایی است، فیلمسازی که بهراستی پدیده و چهره شاخص دهه جدید سینمای ایران است. این فیلم پس از نمایش در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر و کسب سیمرغ بلورین بهترین فیلم از دیدگاه تماشاگران، در چند ماه گذشته بر روی پرده سینماهای داخل کشور بود تا با وجود لو رفتن زودهنگام نسخه غیرقانونی این فیلم، عنوان پرفروشترین فیلم اجتماعی (غیرکمدی) تاریخ سینمای ایران با فروشی بیش از ۲۷ میلیارد تومان را از آن خود کند.
«متری شیش و نیم» با موضوع اجتماعی و ساختاربندی قوی و بازی درخشان ستارههای سینمای ایران، فیلمی است که به یکی از مهمترین معضلات خانواده ۸۰ میلیونی ایران یعنی اعتیاد میپردازد. این فیلم با نمایش سه راس مثلث تولیدکننده موادمخدر، مصرفکننده و مبارزهکننده با آن و شیوه تعامل و تقابل آنها با هم، داستان را از یک صحنه تعقیب و گریز که کار روزانه ماموران پلیس در شهر است، شروع میکند؛ پس از آن، گذری دارد بر عریانترین و بیروتوشترین چهره اعتیاد در گوشه و کنار شهر؛ در انتها با وجود انزجاری که در طول فیلم در ذهن مخاطب نسبتبه وضعیت اسفناک مصرفکنندگان مواد مخدر ایجاد میکند، او را با کشمکشی میان وجدان اجتماعی و عمل به قانون درگیر میکند. فیلم ضدقهرمانی را به تماشاگر معرفی میکند که هرچند عامل بدبختی گروهی از مردم بوده، اما خود نیز قربانی شرایط ناعادلانه جامعه است؛ به همین دلیل، نمیتوان از او متنفر بود و حتی گاهی باید او را دوست داشت و با او ابراز همدردی کرد.
مخاطب در طول داستان و از جایی که ناصر خاکزاد (با بازی نوید محمدزاده) وارد فیلم میشود تا لحظات پایانی فیلم مدام در ذهن خود به قضاوت او نشسته و سعی میکند برای او حکمی صادر کند. اما این حکم در ذهن مخاطب در دقایق مختلف فیلم تغییر میکند و درست در زمان تصمیمگیری، مخاطب را به چالش میکشاند. شاید بازی فرهاد اصلانی در نقش قاضی و سرعتی که به قضاوت میدهد چه در مورد ناصر و چه حتی درباره شخصیت اصلی پلیس فیلم یعنی صمد (پیمان معادی)، مخاطب را بیشتر وادار به مقاومت برای قضاوت میکند.
قاضی در این فیلم در واقع نماینده قانون مطلق است که میگوید اگر کسی با رفتار خود به جامعه صدمه زد، باید از آن جامعه جدا شود و نحوه پرداختن قوانین اسلامی ایران یعنی حذف فیزیکی در اینجا به کمک قاضی میآید تا مجازات را بیکم و کاست تعیین کند. چالشها از آن جایی بیشتر میشود که وجدان اجتماعی مخاطب را درگیر میکند. شخص آسیبزننده به جامعه، خود نیز محصول آسیبهای اجتماعی بوده و حتی با تنبیه او، افراد دیگری که از شرایط نابرابر و فقر اجتماعی و فرهنگی رها شده بودند یعنی خانواده ناصر، دوباره به شرایط ناامن پیشین برمیگردند تا جرم و تولد مجرمانی دیگر در همان خانه قدیمی و محله تنگ و باریک ادامه یابد و باز این چرخه تکرار میشود.
ناصر خاکزاد فرزند جامعهای بیمار با نابرابریهای شدید اجتماعی و اقتصادی است که حتی مرگ قبلی او با اشاره به سوابق قضایی ناصر در اداره پلیس که نشان میدهد او ظاهرا قبلا اعدام شده و تولد دوبارهاش با اسم و عنوان جدید، خانه بزرگ و خانوادهای تحصیلکرده که به او افتخار و تکیه میکنند نیز باعث نشده است تا از چرک و عفونت آن جامعه مصون بماند.
عدالتی که هیچگاه در زندگی اشخاصی مانند ناصر وجود نداشته است، اینبار و پس از به بند کشیده شدن او، چنان محکم در جای خود قرار گرفته که بدون هیچ لغزش و بخششی میخواهد او را به سزای اعمالش برساند. عدالتی که حتی در سلولهای کوچک و تاریک و نمور بازداشتگاهی مملو از قربانیان بیعدالتی و اعتیاد نیز وجود ندارد. اما ناصر که قانون و عدالت او را بهعنوان سر منشا بیماری اجتماعی اعتیاد میشناسد، میخواهد در همان اتاق کوچک با کمترین امکانات در اختیار، یعنی پاشیدن آب به روی همبندان دزد و معتاد و قاچاقچیاش برای نجات از گرما و هوای بد فضای بازداشتگاه، عدالت را اجرا کند و جالبتر اینکه همان همسلولیها با آغوش باز عدالت ناصر را میپذیرند و آن را منصفانهتر از عدالتی میدانند که بیرون از بازداشتگاه و در دادگاهها به قضاوت آنها خواهد نشست.
در این میان مجریان عدالت و قانون یعنی نیروی پلیس هم در خلال اجرای وظایف همیشگی خود در برخورد و مبارزه با مواد مخدر، درگیریهای شخصی، مشکلات خانوادگی و پروندههای عملکرد حرفهای دارند و هر کدام سعی میکنند عدالت را از زاویه دید خود اجرا کنند اما جایی که اجرای این عدالت و منافع شخصی در تقابل با هم قرار میگیرند یعنی در سکانس شاهد آوردن از یک همکار پلیس برای قاضی در جهت رفع اتهام از صمد برای دزدی مواد مخدر، زاویه دید مجری عدالت (صمد) میتواند کاملا عوض شده و در سمت رسیدن به منافع شخصی تغییر کند. هر چند شاید یکی از نقاط ضعف فیلم را بتوان داستانپردازی ضعیف از زندگی و دغدغههای شخصی دو مامور پلیس دانست اما با توجه به زمان و خط سیر اصلی داستان، فیلم در نشان دادن شخصیت چند لایه پلیس هم به عنوان انسانی که در همین جامعه و با دغدغههای روزمره و شخصی مشغول زندگی بوده، پرداختی گذرا اما قابل تامل داشته است.
عدالتی که کمبود آن در زندگی کودکی و نوجوانی ناصر در یک خانه کوچک و کوچهای تنگ که برای عبور از آن باید صف کشید، از او یک بیمار اجتماعی ساخته اما در منافع شخصی مجریان یا نیروی پلیس کاملا متغیر و منعطف بوده است و در صدور حکم برای ناصر نیز، وجود و حضور خود را چنان پررنگ میکند که اتفاقا بیچون و چرا و بدون انعطاف نیز اجرا میشود.
دیالوگ ماندگار ناصر در دیدار با وکیلش با این عنوان که «وقتی داداشم مرد براش کفن خریدیم متری شیش و نیم. مامانم پارچه سیاه پیرهن خرید، متری چهار تومن»، سوزن دیگری است که در وجدان مخاطب فرو میرود تا باز هم کار قضاوت را برای او پیچیدهتر کند. اما در نهایت و بر خلاف فیلمهایی با پایانبندی باز که در این گونه موضوعها، مخاطب را راضیتر نگاه میدارد، در فیلم متری شیش و نیم این عقل قاضی و قوانین حقوقی است که حکم و اشد مجازات را تعیین میکند و نه وجدان اجتماعی تحریکشده مخاطب که دستکم تا اواخر داستان امیدوار است بتواند قضاوت را به زمان دیگری موکول کند.
ذرهبینی که روستایی در این فیلم به روی معضل اعتیاد و بیعدالتیهای اجتماعی انداخته، هر چند کامل نبوده و برای مثال نقش زنان را تنها در حد مصرفکننده منفعل یا معشوق شخصیت اصلی داستان که آدمفروشی میکند نشان میدهد و مخاطب را در سکانسهای مختلف با صحنههای منزجرکنندهای روبهرو میسازد که در واقع آشکارترین و تندترین چهره اعتیاد در جامعه است، اما بههمان اندازه نیز او را به فکر وامیدارد که آیا بهتر نمیبود اگر این عدالت که امروز بیرحمانه بر صندلی قضاوت تکیه زده، در دل جامعه و در تقسیم منابع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وجود میداشت تا امروز شاهد یک بازی دو سر باخت و یک چرخه باطل از جرم و بیعدالتی نباشیم؟