منافع فردی یا جمعی، مساله این است
در هفته جاری، وزیر امور خارجه ایران به اسکاندیناوی سفر کرد و به روال معمول سفرهای خارجی مسئولان جمهوری اسلامی ایران، عدهای از ایرانیهای ناراضی که به هر دلیل با نظام سیاسی ایران مخالفاند به تظاهرات پرداختند و مسئولان ایران هم مثل همیشه وجود آنها را انکار کردند و همه آنها را وابسته به گروههای سیاسی کوچکی دانستند که داخل ایران جایگاهی ندارند. این درگیریها در چهل سال گذشته و حتی پیش از آن هم، زمانی که ظریف با اعتبار پاسپورت دوران پهلوی در آمریکا دانشجو بود و همراه دوستانش به حضور شاه در آن کشور اعتراض میکرد، اتفاق افتاده است، اما آنچه این سفر را از سایر سفرهای خارجی متمایز کرد درگیری بین ایرانیها در نخستین سفر ظریف به سوئد است، کشوری که یکی از بزرگترین جمعیتهای ایرانی خارجنشین در آن ساکناند. فیلمهایی که در روز حضور جواد ظریف در استکهلم در فضای مجازی منتشر شد درگیریهای لفظی شدید بین ایرانیهای که به مهمانی کنسولگری ایران و جلسه سخنرانی ظریف میرفتند و ایرانیهای معترض به سیاستهای جمهوری اسلامی ایران را نشان میداد. علاوه بر این، صدور حکم اعدام برای احمد جلالی، پزشک ایرانی تبعه سوئد، و افزایش بازداشتهای سیاسی در ایران به این نارضایتی دامن زده بود.
جالب اینجاست که وقتی مهمانان سفارت ایران، که از ایرانیهای مقیم سوئدند، در طول مسیر با دوربین فیلمبرداری افراد معترض روبهرو میشوند یا روی خود را پوشاندهاند و سعی در گریز از صحنه دارند یا به آنها برچسب میزنند و ناسزا میگویند، اما هیچکدام از آنها با خونسردی نیامد جلوی دوربین بگوید «من بهعنوان یک ایرانی، بهخاطر عقیدهام و احترام به جمهوری اسلامی ایران به این نشست میروم». هرچند بهطور حتم عدهای از ایرانیهای مقیم سوئد طرفدار منتقد یا نامنتقد جمهوری اسلامیاند، هیچکدام از آنها مقابل دوربینها زبان به دفاع از کار خود نگشودند و با پوشاندن چهره خود، سعی در فرار از موقعیت داشتند.
در داخل کشور وقتی مسئولی وارد اداره یا نهادی میشود، اغلب کارکنان بهاجبار یا بهخاطر ملاحظههای کاری و به خطر نیفتادن موقعیتشان، به استقبال میروند. هرچند در راستای به ثمر رسیدن جنبشها، این دلایل و بهانهها رد میشوند، به هر حال، این عده کار خود را با اشاره به فضای خفقان و اجبار داخل کشور توجیه میکنند، اما درباره کسانی که اقامت و تابعیت کشور دیگری را دارند این اجبار بسیار عجیب به نظر میرسد. در کشوری آزاد که اجبار جمهوری اسلامی ایران برای پیروی از رفتار یا دستوری خاص وجود ندارد، چگونه تعدادی از شهروندان سوئدی ایرانیتبار، که از رفتارشان جلوی دوربین معترضها پیداست به ارزشها و ایدئولوژی جمهوری اسلامی باور ندارند، خود را ملزم میبینند با پوشش مطلوب جمهوری اسلامی در مهمانی سفارت ایران در استکهلم شرکت کنند؟
جواب این سوال را با نگاهی به شیوه جامعهپذیری مردم ایران میتوان یافت. کمبود امکانات، نابرابری در تخصیص امکانات رفاهی، نبودِ شغل و سرمایه برای همه و در مجموع، نابرابری در توزیع ثروت و قدرت مردم را ناگزیر از رقابت برای رفاه و شرایط اولیه زندگی کرده است. همچنین، ملاحظههای سیاسی از قبیل ترس از اثرگذاری رای ندادن یا ظاهر نهچندان مذهبی بر روند استخدام و گزینش شغلی یا تحصیلی مردم را به شیوهای بار آورده است که برای کسب منابع و منافع بیشتر، مدام با وجدانشان یا سایرین در جنگاند. در چنین شرایطی، بیشک منافع فردی بر منافع جمعی برتری مییابد.
در واقع در این نوع جامعهپذیری، نظام سیاسی بسته سعی میکند ایدئولوژیاش را در ضمیر ناخودآگاه افراد نهادینه کند. این موضوع در داخل کشور، که دسته بزرگی از مردم ناآگاهانه یا آگاهانه اما از روی اجبار و برای از دست ندادن منافع فردی خود، ناچار به پیروی از ایدئولوژی حاکماند بهوفور به چشم میخورد، اما در خارج از کشور داستان پیچیدهتر است. فردی که جامعهپذیریاش در یک سیستم سیاسی ایدئولوژیک شکل گرفته است با ورود به فضای باز و آزاد، با مفاهیمی چون آزادی، عدالت، برابری جنسیتی و برابری اجتماعی مواجه میشود، بیآنکه در کشور زادگاهش مفهوم مسئولیت اجتماعی و همبستگی ملی را درک کرده باشد. در واقع، او زیست دوگانه دارد. علیرغم اینکه اغلب آنها به دلیل نارضایتی از وضعیت فعلی ایران مهاجرت کردهاند و حتی با وجود داشتن تفکر مذهبی، ترجیح میدهند فرزندانشان را در محیطی آزاد، سکولار و مرفه پرورش دهند، بسیاری از همین افراد وقتی به مهمانی سفارت جمهوری اسلامی دعوت میشوند، دلایل گوناگونی را در نظر میگیرند، مثلا اینکه شاید بتوانند در این دیدار مشکل ورود به کشور را حل کنند یا بتوانند کمکهزینه و بورسیه تحصیل بگیرند. به بیان دیگر، بهخاطر منافع فردی احتمالی، منافع جمعی و ابراز همدردی با هموطنان تحت فشار یا دربند و اعتراض به فضای بسته جمهوری اسلامی ایران را نادیده میگیرند.
با وجود این، نمیتوان آنها را انسانهای خبیثی تصور کرد که به هموطنان ناراضی خود در خارج از کشور پشت کردهاند، فقط در فرایند جامعهپذیریشان، مسئولیتپذیری اجتماعی را نیاموختهاند و زندگی در کشوری آزاد نتوانسته است این جنبه از جامعهپذیری را در آنها تکمیل کند و به قول هانا آرنت، پژوهشگر و نویسنده آلمانی، این انسانها شر نیستند بلکه بهغایت مبتذلاند.
هانا آرنت (۱۹۶۴) در توضیح «ابتذال» میگوید وقتی آیشمن برای آلمان نازی کار میکرد نه انگیزهای داشت که برای ابراز مخالفت، خطر کند و مافوقش را بکشد و نه برایش اهمیت داشت سر کسانی که به اردوگاههای رژیم نازی فرستاده میشوند چه بلایی میآید. آیشمن نه ابله بلکه «تهی از تفکر» بود. او از دیدگاه آرنت، نه هیولا بلکه بوروکراتی میانمایه بود که برای ارتقای رتبه در رژیم نازی، دست به هر کاری میزد و همین او را به یکی از بزرگترین جنایتکاران تاریخ تبدیل کرد. به عقیده آرنت، این امر مبتذل یا شاید مسخره است اما به شخصیت او بُعد شیطانی و هیولاگونه نمیدهد، چرا که ماهیت شر پلید نیست، فقط بهغایت مبتذل است.
عملکرد جمهوری اسلامی ایران سبب شده است در فرایند جامعهپذیری شهروندان ایرانی، مفاهیمی چون همبستگی ملی و مسئولیت اجتماعی نهادینه نشود و به نگرش «تهی از تفکر» و اولویت منافع فردی بر منافع ملی منجر شده است، نگرشی که انسان را در خدمت ایدئولوژی میداند نه ایدئولوژی را در خدمت آزادی انسان. بنابراین عجیب نیست که امروز میبینیم گروهی که به دنبال شرایط بهتر و فضای آزاد از کشور خود کوچ کردهاند و به کشوری دیگر آمدهاند، برای حفظ منافع فردی احتمالی، منافع جمعی و باورهای خود را زیر پا میگذارند، ولو با شرمندگی و پوشاندن روی خود، به نشست فرمایشی و دیدار وزیر امور خارجه کشوری میروند که بهخاطر شرایط اجتماعی یا سیاسی، ترجیح دادهاند از آنجا مهاجرت کنند.