شما صفحه ای از سایت قدیمی ایران اینترنشنال را مشاهده می کنید که دیگر به روز نمی شود. برای مشاهده سایت جدید به iranintl.com مراجعه کنید.

می‌بخشیم اما فراموش نمی‌کنیم

از سپتامبر سال ٢٠١٨ که آمریکا، حکومت و اپوزیسیون باب مذاکرات صلح را با طالبان به‌صورت جدی‌تر گشوده‌اند، در جامعه افغانستان درخصوص آینده گفت‌وگوهای صلح، بحث‌های بسیاری صورت گرفته است.

وجه مشترک عموم این بحث‌ها، نگرانی و تشویش درباره دستاوردهای ١٨ ساله و زیر پا گذاشته شدن عدالت و حقوق بشر بوده است. استراتژی حکومت نیز با تاسی از تردیدهای افکار عمومی همواره لرزان و بی‌ثبات بوده است. چنان که گاهی از زبان سرکوب و مقابله با طالبان سخن گفته شده و گاهی حکومت در مسیر اعتماد به مذاکره و مصالحه گام برداشته است.

با این وجود، هنوز پرسش‌ها و ابهامات زیادی درباره صلح با طالبان و آینده این مصالحه نزد افکار عمومی، نهادهای مدنی، رسانه‌ها، اپوزیسیون، حکومت و کشورهای خارجی باقی مانده است؛ ابهاماتی که به شک و تردیدها در خصوص آشتی و مصالحه ملی دامن زده است.

به باور صاحب این قلم، ما باید بدبینی، شک، تردید و به ویژه ترس و هراس درباره آینده صلح با طالبان را کنار بگذاریم و امیدوارانه با روی گشاده به استقبال صلح برویم. منشا این امیدواری نیز چیزی نیست جز مطالعه و تامل درباره تاریخ مبارزات مدنی و غیرخشونت‌آمیز معاصر در هند و آفریقای جنوبی تحت رهبری گاندی و ماندلا از یک سو و ارزش‌های تمدنی اصیل ما در باب اهمیت و ضرورت صلح و آشتی به مدد عشق و بخشش از سوی دیگر.

نباید فراموش کرد که در این برهه تاریخی حساس، رسالت ملت افغانستان کمتر از رسالت نمایندگان سیاسی مذاکره‌کننده نیست. چرا که گفتمان خشونت‌پرهیزی هرگز محدود به رهبران بزرگی مثل گاندی، لوترکینگ و ماندلا نبوده است، بلکه با یک عزم ملی نیز به همراه بوده است. مساله‌ بزرگ در خشونت‌پرهیزی، پس‌‌زدن کینه است و جاگزین‌کردن این کینه در امور اجتماعی و در گستره همگانی با عشق و بخشش و حتی با همدلی و هم‌فکری.

در این شرایط حساس تاریخی افغانستان، نلسون ماندلا کسی است که سخنانش برای ما می‌تواند بسیار ارزنده باشد. چون او اعتقاد داشت که «هیچ‌کس با کینه به دنیا نمی‌آید، بلکه این جامعه است که کینه را به فرد آموزش می‌دهد. پس اگر جامعه می‌تواند کینه را بیاموزد، خلاف کینه یعنی عشق را هم می‌تواند یاد بگیرد.»

ماندلا نه تنها از این طریق به صلح آشتی در داخل آفریقای جنوبی نایل آمد، بلکه الهام‌بخش تمام مبارزات صلح‌طلبانه و آزادی‌خواهانه در سراسر جهان نیز شد. او وسعت گفتمان خشونت‌پرهیز و عشق‌ورزانه خویش را تا آنجا رساند که حتی دولت اسراییل را هم بخشید با وجود اینکه می‌دانست رژیم اسراییل در دوران حاکمیت آپارتاید به حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی برای سرکوب سیاه‌پوستان کمک‌های تسلیحاتی می‌کرد.

ماندلا در سال ١٩٩٩ با شعار «مردم شجاع از بخششی که به خاطر صلح باشد، نمی‌هراسند» طی سفری به اسراییل همه تلاش خود را برای صلح بین مسلمانان و یهودیان به کار بست. او با ایهود باراک، نخست‌وزیر این کشور نیز دیدار کرد و تلاش کرد از قدرت عظیم معنوی و اخلاقی خود برای مصالحه و آشتی میان اسراییل و فلسطینی‌ها استفاده کند.

چهره برجسته صلح‌طلب قرن بیستم همچنین مهاتما گاندی است. در اندیشه این بزرگ‌مرد نیز می‌توان درس‌های مهمی برای سیاست امروز کشور افغانستان دریافت. فلسفه ضد خشونت گاندی که خود نام «ساتیاگراها» را به آن مانده بود و در زبان سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت است، بر بسیاری از جنبش‌های مقاومت ضد خشونت در سراسر جهان و تا امروز تاثیرگذار بوده است. گاندی در سراسر حیات پر برکت خود از عشق، بخشش و آموزش این اصول انسانی به جوامع درگیر خشونت سخن گفت:

«عشق می‌تواند راه رسیدن به حقیقت خود و حقیقت خالق هستی باشد. عشق می‌تواند حتی دیگران را نیز به تامل و مواجهه با حقیقت الهی درون خویش سوق دهد، پس باید عشق را جایگزین نفرت و انتقام کنیم. تنها از طریق عشق است که می‌توانیم به حقیقت برسیم، زیرا خداوند نه تنها حقیقت است، بلکه عشق نیز است. در نتیجه، بدون عشق به حقیقت، هیچ تجربه‌ای از حقیقت وجود نخواهد داشت، به بیانی دیگر اگر می‌خواهیم روزی شاهد نفوذ حقیقت در تمامی جهان باشیم، باید به جایی برسیم که کم‌اهمیت‌ترین موجود جهان خلقت را به اندازه خود دوست بداریم و برای رسیدن به چنین جایی، نباید از هیچ‌یک از ابعاد زندگی بگذریم.»

در نگاه گاندی، اخلاق نتیجه‌گرا نتیجه غلبه منطق نظام سرمایه‌داری بر روابط اجتماعی انسان‌ها است؛ این همان منطق ماکیاولیستی است که اندیشه «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» ترویج می‌کند. مبارزه غیرخشونت‌آمیز اما مبتنی بر اخلاق وظیفه‌گرا است، یعنی رفتار و تلاش هر روزه ما برای صلح باید صرفا براساس ارزش ذاتی نهفته در عشق و بخشش صورت گیرد، بدون هیچ توقع و انتظار بیهوده‌ای از این رفتار انسانی.

گاندی در کتاب نیایش در رد هدفمندی سودجویانه مدرن و در ستایش رسالت‌مندی وظیفه‌گرا می‌گوید: «هدف، همواره از ما دور می‌شود. هرچه به پیشرفت‌های بزرگ‌تری نایل آییم، بیشتر به بی‌ارزشی خود پی می‌بریم. شادمانی در تلاش نهفته است نه در دست‌یابی به هدف. تلاش تمام و کمال، عین پیروزی است. برای کسی که اندیشه عدم خشونت را در خود پرورده است، تمام عالم یک خانواده است. نه ترسی به دل دارد و نه کسی از او می‌ترسد.»

گاندی به زیبایی اشاره می‌کند که عشق و بخشش اگر صرفا محدود به دوستان و هم‌فکران شما باشد، هیچ فضیلتی در آن نهفته نیست، بلکه این خصلت‌های انسانی باید معرف رابطه ما با کسانی باشد که از ما نفرت دارند و یا هم ما از آن‌ها متنفر هستیم: «عدم خشونت فقط وقتی خواهد بود که ما کسانی را دوست بداریم که از ما نفرت دارند. می‌دانیم که عمل‌کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. اما آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟ وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جست‌وجو کنیم و به قضاوت درباره دیگران بنشینیم. ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می‌بینیم، حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم. من از گناه بدم می‌آید نه از گناه‌کار.»

آیا این اندیشه‌‌های متعالی گاندی نمی‌توانند راهی به رهایی از بن‌بست سیاسی موجود در جامعه افغانستان باشند؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که با اتکا به سیاست‌ورزی الهی و رحمانی به جای سیاست‌ورزی مادی و خشونت‌بار، دست از انتقام‌جویی کهنه و چرکین ٤٠ ساله اخیر برداریم؟ شاید در اینجا عده‌ای از منتقدان بگویند شرایط جامعه، فرهنگ و تاریخ افغانستان با جوامعی مثل آفریقای جنوبی و هندوستان متفاوت است و هیچ تضمینی نیست که نسخه درد آن‌ها، دوای دردهای ما هم باشد.

در پاسخ به این منتقدان باید بگوییم که اساسا تمدن و تاریخ ما همواره منشا تفکر خشونت‌پرهیزی و صلح‌طلبی از سر عشق و محبت بوده است. اکنون زمان بازگشت به سنت‌های اصیل و اخلاقی‌مان فرارسیده است.

به عنوان مثال زمانه ما بسیار شبیه زمانه هول‌ناک و خون‌خوار حضرت مولانا است، اگر امروز طالبان و داعش جنگ و قتال می‌کنند، در زمانه مولانا مغولان و تاتار چنین می‌کردند. اما واکنش حضرت مولانا به قتل و ویرانی مغولان از همان جنس خشونت نیست؛ چرا که او می‌داند نظمی روحانی بر عالم و امور این عالم حاکم است و هر مرحله زندگی برای مومن حقیقی و سالک راه حق، آزمونی است بس دشوار.

مولانا در برابر خشم و غضب تاتار، عشق و صبر را پیشنهاد می‌کند. او جهان را از زاویه‌ای می‌بیند که در آن هیچ اتفاقی بی‌دلیل نیست. او می‌داند خداوند هیچ رنجی فراروی آدمی نمی‌نهد؛ مگر اینکه گنجی نیز در آن رنج نهفته باشد.

مولانا در جهان‌بینی ویژه عرفانی خویش، ناملایمات فردی و سیاسی محیط را دوایی می‌داند که وجود آدمی را صفا می‌بخشد، آنچنان که گاهی عداوت بندگان خداوند سبب‌ساز صلاح می‌تواند باشد:

«پس بد مطلق نباشد در جهان

بد به نسبت باشد این را هم بدان

در زمانه هیچ زهر و قند نیست

که یکی را پا، دگر را بند نیست»

حضرت مولانا وصفی غریب و پیش‌بینی اعجاز گونه در باب مغولان خون‌ریز عصر خوارزمشاهیان در کتاب فیه ما فیه دارد که امروز می‌توان همین وصف را درباره طالبان نیز به کار برد:

«آن وقت که (مغولان) دل‌شکسته و ضعیف بودند و قوتی نداشتند، خدا ایشان را یاری داد و نیاز ایشان را قبول کرد. در این زمانه که چنین محتشم و قوی شدند، حق تعالی به اضعف خلق ایشان را هلاک کند.»

او ضمن معرفی علت تسلط مغولان بر خوارزمشاهیان، همچنین پیشاپیش (در سال ٦٧٢ هجری قمری) قیام «سربداران» را در خراسان پیش‌بینی می‌کرد که در سال ٧٣٧ هجری قمری علیه ستم مغولان سر به طغیان برداشتند و بساط حکومت ایلخانان مغول را از خراسان جمع کردند. به‌راستی آیا اندیشه و حکمتی چنین ناب و ژرف شایسته پندآموزی و حتی تعلیم به سیاست‌مداران امروز ما نیست؟

خلاصه سخن آنکه منطق تمدن و گفتمان ما «انتقام» و کین و نفرت ورزیدن نیست چرا که به قول مولانا «خون به خون شستن محال آمد محال»، بنا با تامل و خودکاوی دقیق باید دریابیم که اتفاقا بخش زیادی از نفرت و خشم امروز طالبان نتیجه و حاصل ١٨ سال سرکوب بی‌رحمانه و فروریختن میلیون‌ها تن بمب بر قریه‌جات و اجتماعات آن‌ها از سوی «آیساف» و همچنین نادیده‌گرفتن آن‌ها در تمام جریانات سیاسی از مذاکرات صلح بن در سال ٢٠٠١ تا ٢٠١٨ بوده است.

در زمانه فعلی نیز تقدیر جامعه افغانستان آن است که با مراجعه به اصالت تمدنی و فرهنگی خویش و استناد به ارزش‌های اخلاقی چون محبت و عشق باب مصالحه و بخشش را با طالبان نیز بگشاید. تاریخ مبارزات نلسون ماندلا، مهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ و همچنین تاریخ فرهنگ اصیل اسلامی-عرفانی ما در اندیشه بزرگانی چون حضرت مولانا، عطار، سعدی و حافظ حکایت از آن دارد که جنگ با جنگ فیصله نمی‌یابد، پاسخ نفرت، هیچ‌گاه نفرت‌ورزیدن متقابل نبوده و سنت شوم انتقام هرگز هیچ جامعه‌ای را در طی تاریخ به صلح سراسری و آشتی ملی رهنمون نشده است.

ماندلا هرگز سفیدپوستان و حتی زندانبانان بی‌رحم خود را مجازات نکرد. گاندی هرگز حکم به کشتار استعمارگران انگلیسی نداد. آنچه پیروزی ایشان بر نیروی شر را ممکن ساخت و راهنمای جوامع‌شان به سوی وحدت ملی و صلح شد، از قدرت عشق و بخشش می‌آمد، نه از قدرت نفرت و انتقام.

اکنون نیز ما در برابر طالبان از همین مورد سخن می‌گوییم. به قول ماندلا «می‌بخشیم، اما فراموش نمی‌کنیم» چون خود و فرزندانمان را شایسته زیستی انسانی و مسالمت‌آمیز می‌دانیم.

 

تازه چه خبر؟
گزارش‌های رسانه‌ای از مرگ شاهین ناصری، از شاهدان شکنجه نوید افکاری، در زندان تهران بزرگ خبر می‌دهند. منابع نزدیک به خانواده شاهین ناصری در گفت‌وگو با...More
طالبان اسامی شماری از افراد از جمله دو نفر از فرماندهان نظامی طالبان را که به سمت‌های مهم دولتی منصوب کرده است، اعلام کرد. به گفته ذبیح‌الله مجاهد،...More
حسن زرقانی دادستان مشهد از بازداشت شش متهم پرونده کودک‌ربایی در این شهر خبر داد و اعلام کرد که متهم اصلی پرونده هنوز دستگیر نشده وفراری است. زرقانی...More
پارلمان اروپا در قطعنامه‌ای اعلام کرد گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان که بارها وفاداری ایدئولوژیک قوی خود به جمهوری اسلامی را نشان داده، دولت لبنان را...More
ارتش سودان در بیانیه‌ای که از تلویزیون دولتی این کشور پخش شد، اعلام کرد تلاش برای کودتا را خنثی کرده و اوضاع تحت کنترل است. یک عضو شورای حکومتی سودان...More