ناسازگاری رهبری و روسای جمهوری اسلامی ایران
ساختار نظام جمهوری اسلامی در ایران بهگونهای است که رهبری با استناد به نظریه ولایت فقیه، عملا همهکاره کشور است و آنگونه که سالها قبل سیدمحمد خاتمی، رییسجمهوری سابق، گفته بود، روسای جمهوری تدارکاتچی مسلوب الاختیارند. البته در سایر ارکان هم روسا کارهای نیستند و تاریخ جمهوری اسلامی مملو از مواردی است که در آن نه مجلس در «راس امور» بوده است و نه قوه قضاییه «استقلال» داشته است. اما با این حال، روسای جمهوری با خیال اینکه پشتوانه رای مردمی دارند، بیشترین چالش را با راس حاکمیت داشتهاند.
در جمهوری اسلامی رویه اینگونه بوده است که طرفهای دعوا حرفشان را گاهی مستقیم در سخنرانیهای عمومی یا جلسههای خاص میگویند یا نمایندگانشان در جلسهها و سخنرانیها به طرف دیگر دعوا میتازند؛ بهتازگی هم رسانههای اجتماعی محلی برای علنی کردن دعواهای سران جمهوری اسلامی شده است.
در تازهترین خط و نشان کشیدنها و متلکپرانیهای رهبر و رییسجمهوری، ویدیویی از سخنرانی خامنهای در سال ۱۳۸۷ در صفحه رسمی توییترش منتشر شده است که در آن میگوید: «اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطانحسینها بشود، دچار مسئولانی بشود که مقابل دشمن دچار رعب و خوف هستند و جرات جسارت ندارند، در خود و در مردم خودشان احساس توانایی و قدرت نمیکنند، کار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود.» چندی قبل هم سیدعلیرضا عبادی، نماینده رهبری در استان خراسان جنوبی، با استناد به کتاب یک پیشگوی ایرانی، ادعا کرد در بهمنماه افرادی که مناصب بالا دارند عزل خواهند شد.
این پیامها پاسخ به سخنان حسن روحانی تعبیر میشود که چند ماه پیش، پس از بازداشت، محاکمه و زندانی شدن برادر و برخی نزدیکانش، در جمع مردم یزد خطاب به قوه قضاییه گفت: «حالا که فسادهای میلیون و میلیارد تومانی را رسیدگی میکنند، درباره فسادهای میلیارد دلاری هم برای مردم توضیح دهند.» روحانی همچنین با اشاره به برخی ارقام سنگین اختلاس در ایران، تهدید کرد: «این پولهایی که من امروز اعلام کردم باید برای مردم توضیح داده شود، وگرنه مورد به مورد در استانهای مختلف اینها را اعلام میکنم.»
اختلافهای آیتالله خمینی و مدیران اجرایی
اعدامهای انقلابی و اشغال سفارت آمریکا مهمترین محور اختلافهای مهدی بازرگان، رییس دولت موقت، با خمینی بود که در نهایت، بازرگان مجبور شد از سمت خود استعفا کند. آیتالله خمینی در اختلاف با ابوالحسن بنیصدر، نخستین رییسجمهوری ایران، بسیار سختگیرانهتر عمل کرد و از طریق مجلس کفایت سیاسیاش را سلب کرد. محمدعلی رجایی هم فقط ۲۸ روز رییسجمهوری بود و کارش به اختلاف با رهبری نرسید. سیدعلی خامنهای سومین رییسجمهوری ایران بود که بالا گرفتن اختلافاتش با نخستوزیر وقت، میرحسین موسوی، موجب شد تا با رهبری نامهنگاری و گلایهگذاری کند. اما در نهایت، مورد خشم آیتالله خمینی واقع شد و در نامهای که دریافت کرد، به او گفته شد «شناخت کافی از ولایت مطلقه الهی» ندارد. بر همین اساس، خامنهای مجبور شد شرایط موجود را تا زمان حیات خمینی تحمل کند.
اختلافهای خامنهای و روسای جمهوری
پس از درگذشت آیتالله خمینی، سیدعلی خامنهای رهبر و اکبر هاشمی رفسنجانی رییسجمهوری ایران شدند. روابط این دو نفر، بهویژه پس از ماجرای انتخاب رهبری، بهگونهای بود که بسیاری عقیده داشتند دوران زمامداری آنها سراسر ماه عسل خواهد بود. اما دیری نپایید که با قدرت گرفتن خامنهای، اختلافهای میان آنها هم آشکار شد.
رفسنجانی در کتاب خاطراتش مکرر از اختلافهایش با رهبری و نهادهای زیرمجموعهاش نوشته، که مهمترین آنها درباره برقراری روابط با آمریکاست . در خاطرات رفسنجانی آمده است که مجبور شد مقابل آیتالله خامنهای کوتاه بیاید. رفسنجانی اگرچه در عرصه قدرت باقی ماند، اتفاقهای سال ۱۳۸۸ نشان داد زاویه بسیار زیادی با رهبری داشت و در نهایت هم منزوی شد و بهطرز مشکوکی درگذشت.
سیدمحمد خاتمی چهارمین رییسجمهوری ایران است که در روزهای پایانی ریاست جمهوریاش گفت از سوی نهادهای منتسب به رهبری هر ۹ روز یک بار دچار بحران میشد. منش اصلاحطلبانهاش موجب شد تا نهادهای زیر نظر رهبری او را به خیانت متهم کنند و در نهایت از سال ۱۳۸۸، با تصمیم شورای عالی امنیت ملی (از نهادهای زیرمجموعه رهبری) کاملا بایکوت شود.
با تغییر دولت در سال ۱۳۸۴ و ترجیح حاکمیت بر حمایت از ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بهجای اکبر هاشمی رفسنجانی که روزی یار غار رهبری بود، به نظر میآمد شخصی رییسجمهوری شده است که «انقلابی» و کاملا مطیع رهبری است. حمایت همهجانبه تمام ارکان قدرت انتصابی از او در چهار سال نخست ریاست جمهوری به آنجا رسید که احمد جنتی در خطبههای نماز جمعه تهران، نامه احمدینژاد به جرج بوش، رییسجمهور سابق آمریکا، را «فوقالعاده» و از «الهامات خداوند» دانست.
دوران شیرین روابط رهبری و ریاست جمهوری فقط چهار سال طول کشید، چرا که محمود احمدینژاد در دور دوم ریاست جمهوریاش، اسفندیار رحیم مشایی را بهعنوان معاون اول برگزید. اما این انتخاب به هیچ عنوان مدنظر آیتالله خامنهای نبود؛ بنابراین، رییسجمهوری را مجبور کرد از تصمیمش منصرف شود. احمدینژاد که چند روزی در برابر خواسته رهبری مقاومت کرده بود آماج حمله نیروها و نهادهای وفادار به رهبری قرار گرفت. آنها به او گوشزد میکردند که مراقب باشد دچار سرنوشت ابوالحسن بنیصدر نشود. اما او این جسارت را داشت که در برابر آیتالله خامنهای بایستد. بر همین اساس، مخالفتهایش با رهبری را بیشتر و علنیتر کرد تا اینکه در ماجرای عزل وزیر اطلاعات، ۱۱ روز خانهنشین شد و عملا از انجام وظایفش خودداری کرد. در همین زمان، صداوسیما مستندی به نام «سرانجام نامبارک» پخش کرد که به ماجرای عزل بنیصدر پرداخته بود. بازوی پروپاگاندای رهبری در این مستند به شبیهسازی اتفاقهای دوره بنیصدر و احمدینژاد پرداخت. دوران احمدینژاد هم به پایان رسید و او هم به حاشیه رانده شد و حاکمیت بایکوتش کرد.
همانطور که در بالا آمد، غیر از آیتالله خامنهای که رهبر ایران شد، همه روسای جمهوری بهدلیل اختلاف با رهبری و نهادهای تحت امرش به حاشیه رانده شدهاند. امروز هم «بگم بگم»های روحانی یا انتقادهایش از شورای نگهبان، صداوسیما و دخالتهای سپاه پاسداران در مسائل اقتصادی تکرار اتفاقهای دوران روسای جمهوری قبلی است. اما آنچه درباره حسن روحانی میتواند متفاوتتر باشد، اوضاع پیچیده حاکم بر ایران است. اوضاع بد معیشت مردم، ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی، تحریمها و انزوای بینالمللی و بنبستی که حاکمیت گرفتارش شده است از یک سو و ناآرامیهای اخیر که گستردهتر شدن ابعادش هزینههای گزافی را بر حکومت تحمیل خواهد کرد از سوی دیگر، میتواند از حسن روحانی یک قربانی بسازد که، در مقایسه با اسلاف خود، سرنوشتی بسیار متفاوت و بدتر داشته باشد. او نه فقط پایگاه مردمی خود را از دست داده، بلکه با انتقادهای شدید گروههای سیاسی و مجموعه رهبری نیز مواجه است و امکان دارد دومین رییسجمهوری باشد که اجازه ندهند دورهاش را به پایان برساند.