چرا نمیگویند «خوب بازی نکردیم نتیجه نگرفتیم»؟
پس از شکست تیم ملی فوتبال ایران در برابر اسپانیا رهبر جمهوری اسلامی پیام تشکری برای تیم فرستاد: «بازی دیشب شما عالی بود، خدا قوت.» (۳۱ خرداد۱۳۹۷) اگر تیم ملی در برابر اسپانیا پیروزهم شده بود عین این پیام را می شد برای آن فرستاد. به نظر میآید که شکست و پیروزی برای مقامات جمهوری اسلامی تفاوت چندانی ندارد که اگر داشت حداقل در برابر شکستها باید سکوت می کردند.
اگر غرور ملی و تعصبات را در پرانتز بگذاریم و به بازی فوتبال و زبیاییهایش و انتظاراتی که از تیمها می رود نگاه کنیم در بازی با اسپانیا همانند دو بازی دیگر تیم ایران یک بازی دفاعی، بدون خلاقیت، خسته کننده، و پر از خطا ارائه داد. تنها در نیمه دوم بازی با پرتغال که آبها از سر تیم گذشته بود از لاک دفاعی بیرون آمدند. کافی است بازیهای تیم ایران را در برابر دهها بازی پر تحرک، تهاجمی و پرانگیزه از هر دو سو و پرگل میان تیمهای رسیده به این مرحله حتی تیمهای آفریقایی و آسیاسی دیگر نگاه کنیم.
تیم ایران فقط آمده بود که کمتر آبروریزی کند. این رهیافت هیچ تماشاگری را راضی نمی کند. اما پس از بازی با اسپانیا فضای اجتماعی پر شد از خوشحالی از این که «به پیکه لایی زدند» یا «کم گل خوردیم» یا «چارهای نبود». اگر به این بازیها نیامده بودند اصلا گلی نمیخوردند و نیاز به جستجوی چارهای نبود.
فرهنگ ندیدن مشکلات
ملتهایی که اولا میان شکست و پیروزی تفاوت بگذارند، ثانیا شکستهای خود را نادیده نگیرند و بعد در آنها ضعفها و مشکلات خود را ببینند می توانند پیشرفت کنند و نتیجه بگیرند. اما در فرهنگی که «عمل به تکلیف» ملاک باشد و شعار این باشد که «ما همیشه پیروزیم حتی اگر شکست بخوریم» و قرار باشد همه به هم مدال بدهند و هندوانه زیر آغوش هم بگذارند در همه زمینهها درجا زدن به عرف جاری تبدیل میشود. ایران امروز عرصه بسیار بزرگی برای مشاهده این نوع نگرش، سیاست گذاری و نحوه عمل است چه در ورزش قهرمانی و چه در نظام بانکی، چه در روابط خارجی و چه در مدیریت شهری.
سیاست ممانعت از نتیجه گیری دیگران
خوشبختانه در دنیای امروز امکان سنجش علمی کارکردها فراهم آمده است و دیگر نمی توان شکستها را به گردن دیگران انداخت. در بازی ایران و اسپانیا در حدود۶۸ درصد اوقات توپ در اختیار تیم اسپانیا بود (بازی با پرتغال حدود هفتاد درصد) و از حیث خطا هم تیم ایران دو کارت زرد داشت و اسپانیا بدون کارت زرد. اسپانیا ۶ ضربه کرنر داشت و ایران دو؛ ایران هیچ حمله خطرناکی بجز گل آفسایدی نداشت اما اسپانیا غیر از گل دو حمله خطرناک دیگر داشت. همه اینها یعنی اسپانیا با هدف نتیجه گیری به میدان آمده بود و ایران با هدف ممانعت از نتیجه گیری طرف مقابل.
فوتبال جذاب و پرتحرک هنگامی اتفاق می افتد که تیمها هم حمله کنند و هم مجال بازی به تیم دیگر بدهند. گل بزنند و احتمالا گل هم بخورند. بازی بیمه شده بازی نیست.
این روش مواجهه با دیگران در جامعه و سیاست ایران نیز کاملا قابل مشاهده است. حکومت برای این که گلی نخورد همه مجاری بازی رقبا را بسته است. در جامعه نیز افراد و تیمها نه برای موفقیت بیشتر خود بلکه بیشتر برای عدم موفقیت دیگران تلاش می کنند.
بسیاری از ایرانیان بالاخص در چهار دههی گذشته حداکثر تلاششان را کردهاند که دیگر هموطنان آنها پیشرفت منزلتی، اقتصادی و سیاسی نداشته باشند. قشر حاکم از این جهت شایسته گرفتن مدال است با ابداعاتی مثل گزینشهای ایدئولوژیک، نظارت استصوابی و سانسور و مصادره و فیلترینگ و تعطیل کردن و لغو مجوز.
حکومت به عنوان داور به جای بیطرفی مدام اعضای تیم رقیب را با کارت زرد و قرمز مواجه می کند در حالی که داور عضو همان تیم رقیب است و زمین بازی هم به سمت تیم رقیب شیب دارد بدون آن که در نیمه زمینها عوض شود.
اعتراف به شکست
شنیدن این سخن ساده که «خوب بازی نکردیم باختیم» از کارشناسان و هواداران فوتبال و مقامات سیاسی ایرانی بسیار نادر بوده است. اگر در اینترنت این عبارت را جستجو کنید فقط ۱۳ بار به کار برده شده آن هم برای گزارش تیمهای خارجی یا بسیار ناشناخته محلی.
کاربرد مضامین نزدیک به آن نیز نادر بودهاند (یک مورد برای تیتر این مطلب). اگر کسی مرتکب این سخن شود گویی کفر گفته و از پیامدهایش هراس دارد. اگر این عادت در میان مردم و مقامات وجود داشت که به شکستها اعتراف کنند آسیبهای اجتماعی، فجایع ناشی از سیاست خارجی، و مشکلات اقتصادی میان زمین و آسمان رها نمیشد. نفس باختن در حالی که دهها دوربین حرفهای و دهها هزار دوربین غیر حرفهای یک بازی را پوشش می دهد و همه در جریان رخدادهای بازی هستند بیانگر این واقعیت است که «خوب بازی نکردهایم».
تعارف و آبروداری
معنای هر دو تعبیر فوق مشخص است: بیهوده گویی برای کسب رضایت و تایید دیگری، و مجامله و پنهان کردن واقعیات برای از تک و تا نیفتادن. هر دو عادت در میان مقامات کشور بشدت جاری و در میان مردم نامذموم است. از همین جهت هم در جامعه به وفور دیده می شود. پرسش این است که تا کی تعارف و آبروداری باید مایهی نادیدن واقعیات در یک ترازوی مقایسهای (و نه بر اساس ایده ال گرایی) شود؟ بر این مبنا می توان پرسید که آیا تیم ملی یک کشور۸۰میلیونی با مربی خارجی چند میلیون دلاری عملکرد بهتری داشت یا تیم ملی یک کشور سیصد و سی هزار نفری با مربیای که شغل اصلیاش دندانپزشکی است (ایسلند). در کدام کشور برای پیروزی با گلی که عضو تیم رقیب مایهی پیروزیاش شده مردم به خیابانها ریخته و شادی می کنند (اگر این ماجرا را بهانهی شادی قرار ندهند)؟ به یک تیم برای باختن نباید حمله کرد (چون باختن بخشی از این داستان است) اما پاداش هم نباید داد و مشکلاتش را هم نباید نادیده نگرفت. اتفاقا بیان این که «از دنبا (نه فقط اروپا) عقب هستیم». برای اعضای تیمهای ملی واقع بینانه تر است تا تعارفهای توخالی.
ایرانیان به شکست نیاز دارند یا پیروزی؟
شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور اقتضای کدام نوع واکنش را دارد؟ این که با شکست تک تک شهروندان به روندها و جهاتی که جامعه بدان سو روان است توجه کنند و آنها که از خواب چهل ساله بیدار نشدهاند تکانی بخورند؟ یا تیمهای ورزشی با پیروزی خود احساس غرور ملی کاذب را القا کنند؟ سناریوی دوم تا حدی مانع از فرو شکافتن زمین مساعد ناکارآمدی و فساد و اتلاف و امتیازات در ایران است. پیروزیهای نمایشی با صرف هزینههای بسیار تنها به عنوان قرص خواب آور عمل می کنند. ولی در سناریوی اول ایرانیان با شکست به درک شرایط خود یعنی فروپاشی اجتماعی و اخلاقی و ورشکستگی اقتصادی تحریک می شوند.
به عنوان نمونه در ورزش قهرمانی، بدون شکستهای پی درپی مردم ایران متوجه نخواهند شد که مدیریت ورزش کشور را باید به دست ورزشکاران سپرد و نه پاسداران، ورزش از مهد کودک و مدرسه آغاز می شود و نه باشگاههایی که نهادهای دولتی تاسیس یا حمایت می کنند، مردم ابتدائا به استخر و سالن ورزشی نیاز دارند و بعد موفق ظاهر شدن در عرصههای جهانی، مافیاها و فساد فراگیر در ورزش قهرمانی کشور که تحت حمایت نیروهای امنیتی و نظامی است باعث رشد ورزش نخوهند شد، و بدون رفع آپارتاید جنسیتی از ورزش این عرصه مشروعیت پیدا نخواهد کرد.