رمز و راز زمزمههای انسان در آستانه مرگ
ممکن است هر کداممان در زندگی دستکم یکبار حضور بر بالین فردی که واپسین روزهای عمرش را میگذراند تجربه کرده باشیم. عدهای هم از جمله اغلب پرستاران و پزشکان به اقتضای حرفه و تخصصشان بیش از دیگران شاهد فراز و نشیبهای فرد محتضر در مواجهه با مرگ هستند. با اینکه معمای زندگی پس از مرگ توجه خیلیها را به خودش جلب کرده و پژوهشهایی هم در این زمینه صورت گرفته اما آیا تا به حال پیش آمده که شنیدن واگویهها و زمزمههای فردی که در شرف مرگ است ذهنتان را به خود مشغول کرده باشد؟ اگرچه تا به حال، به ندرت در اینباره صحبت شده چون همچنان در خیلی از جوامع به نوعی تابو و بیاحترامی به فرد محتضر شمرده میشود.
مورت فلیکس روانشناسی بالینی که عادت داشت با اسم و فامیل خودش به عنوان دو واژه لاتین به معنای «مرگ سعادتمندانه» شوخی کند، در ۷۷ سالگی تسلیم سرطان شد. او در حالیکه در اتاق مطالعهاش در برکلی کالیفرنیا دوران احتضار را سپری میکرد رفتهرفته به دلیل مصرف آرامبخشهای سنگین به پایینترین سطح هشیاری رسید، علاقه وافرش به موسیقی کلاسیک را از دست داد و کمی پیش از مرگش در سال ۲۰۱۲ از خوردن غذا سر باز زد. او رو به همسرش سوزان گفت: «کافیه. ازت ممنونم و دوستت دارم اما کافیه.» صبح روز بعد که سوزان برای سر زدن به فلیکس از پلهها بالا رفت با جسم بیجان شوهرش روبهرو شد.
در طول آن سه هفته، فلیکس حرفهایی هم زده بود اگرچه بیشتر زمزمههای واپسین روزهای عمرش نامفهوم و بیمعنا به نظر میرسید. شگفتانگیز آنکه او سالها پیش باورش را به خداوند و مذهب از دست داده بود و با این حال در آن دوران گرفتار اوهام و خیالاتی از جنس دیدار با فرشتگان شد و از شلوغی اتاقی که در آن بستری بود گله و شکایت میکرد در حالیکه هیچکس آنجا نبود.
به نوشته نشریه آتلانتیک، لیزا اسمارت دختر ۵۳ ساله فلیکس که در واپسین روزها بر بالین پدرش حضور داشته شروع به ثبت زمزمههای پدرش میکند. اسمارت فارغالتحصیل رشته زبانشناسی است و به گفته خودش به تحریر درآوردن واگویههای پدرش یکجور مکانیسم دفاعی برای کنار آمدن با مرگ او بود. اسمارت نمیدانست یادداشتهایش هیچگونه ارزش علمی دارد یا نه اما عاقبت کتابی نوشت به نام «آخرین حرفها در آستانه مرگ» که اوایل ۲۰۱۷ به چاپ رسید. از آن پس، اسمارت سالها به دنبال ارضای کنجکاویاش در بررسی و کشف الگوهای زبانشناسی مرتبط با حرفهای پیش از مرگ انسانها بوده است. او متوجه میشود تا به حال معدود افرادی به بررسی و مطالعه الگوهای زبانشناسی در این حوزه پرداختهاند از جمله اثر آرتور مکدونالد، انسانشناس امریکایی که در ۱۹۲۱ منتشر شد.
تمرکز سدههای گذشته بر آخرین حرفهای انسان به تمرکز بر آخرین گفتوگوها و حتی تعاملهای غیرکلامی فرد محتضر در دوران معاصر بسط و توسعه یافته است. به گفته پژوهشگران این حوزه، «هر چه فرد ضعیفتر و خوابآلودهتر بشود، به همان میزان ارتباطش با دیگران نامحسوستر میشود.» با این حال، فرد هر قدر هم در صحبت کردن ضعیف به نظر برسد یا هشیاریاش را از دست داده باشد همچنان میتواند صداهای اطرافش را بشنود. در واقع، شنوایی آخرین حسی است که از دست میرود.
آخرین حرفهای جرج بوش پدر - که نوامبر گذشته از دنیا رفت - رو به پسرش جرج دابلیو بوش این بود: «من هم دوستت دارم» که همان زمان به شکل گستردهای در رسانهها بازتاب یافت. با این حال، به عقیده مارین کیلی پژوهشگر این جمله را باید در متن گفتوگویی که صورت گرفته بررسی کرد؛ اینکه ابتدا پسر به پدرش گفته بود «دوستت دارم»، به علاوه گفتوگوهایی با دیگر اعضای خانواده که پیشدرآمدی برای بر زبان راندن آن جمله شده بود.
به گفته کیلی، همچنان که بدن رو به از کار افتادگی میرود و فرد توانایی جسمیاش را از دست میدهد، عمده تعاملهای بدن به صورت غیر کلامی بیان میشود – حتی بیشتر اوقات، ظرفیت ریه هم به حدی کاهش مییابد که بر زبان راندن جملههای طولانی ناممکن میشود. کیلی میگوید: «در چنین شرایطی حرف زدن فرد محتضر بیشتر به زمزمه شبیه است و گاه جملات موجز و اغلب تنها در حد یک کلمه از دهان فرد خارج میشود.» مصرف دارو هم ارتباط را محدود میکند. همچنین خشکی دهان و نبود دندان مصنوعی. به علاوه او تاکید میکند خانوادهها اغلب از وضعیت فرد در اغما استفاده میکنند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند و این در حالیست که فرد محتضر ناتوان از مخالفت کردن است.
بسیاری هم در سکوت میمیرند، خصوصا اگر بر اثر ابتلا به زوال عقل یا آلزایمر از سالها قبل قدرت استفاده از زبان را از دست داده باشند. شواهد و دادههای جمعآوری شده حاکی از آن است که اغلب افراد محتضر اسم همسر، شوهر یا فرزندانشان را صدا میزنند و تقریبا همه افراد در واپسین نفسها مادرشان را صدا میزنند.
در حالیکه به مدد دههها پژوهش علمی بر روی کودکان و نوزادان و حتی جنین درون رحم، تصویر غنی و کاملی از چگونگی شکلگیری زبان وجود دارد. اما اگر کنجکاوید بدانید زبان چطور در آستانه مرگ محو میشود تقریبا هیچ داده و پژوهش علمی در این زمینه وجود ندارد مگر شواهدی که طی تجربههای دردناک اطرافیان فرد محتضر جمعآوری شده است.
در کتاب «واپسین مواهب» (Final Gifts) دو پرستار شرح میدهند که فرد در حال احتضار اغلب از استعاره سفر برای تاکید بر فرا رسیدن زمان مرگش و هشدار به اطرافیان استفاده میکند. در مثالی که در کتاب نقل شده، نوجوان ۱۷ سالهای که بر اثر ابتلا به سرطان آخرین روزهای عمرش را میگذراند حسابی کلافه شده بود چون نمیتوانست نقشه راه را پیدا کند. او پیش از مرگش گفته بود: «اگر نقشه را پیدا میکردم، میتونستم برم خونه! نقشه کجاست؟ من میخوام برم خونه!»
رییس یکی از آسایشگاههای سالمندان آمریکا میگوید: «آخرین حرفهای فرد محتضر شبیه آن چیزی که در فیلمها میبینید نیست. مرگ هیچ بیماری شبیه فیلمها نیست.» با این همه، علاوه بر تابوهای فرهنگی و منعهای اخلاقی که در رابطه با حضور دانشمندان و پژوهشگران بر بالین فرد محتضر وجود دارد، متخصصان تاکید دارند که مرگ هر فرد پدیدهای منحصر به فرد و نمایانگر متغیری است که دستیابی علمی به آن همچنان دشوار است. به این ترتیب، میتوان نتیجه گرفت بشر تازه در آستانه درک واپسین تعاملهای فرد محتضر است، اگر اصلا چنین چیزی وجود داشته باشد.
منبع: آتلانتیک