شما هم از سخنرانی عمومی وحشت دارید؟
سخنرانی کردن برای اغلبمان کار وحشتآوری است، خصوصا صدای زنها که بلافاصله بعد از شنیده شدن با واکنشها و قضاوتهای بیرحمانهتری روبهروست. آیا میتوان به کمک مربی بیان بر وحشت و هراس از سخنرانی عمومی غلبه کرد؟
لوییز تیکل روزنامهنگار متخصص در حوزه آموزش و پرورش و روابط اجتماعی به تازگی با انتشار مقالهای در نشریه گاردین از تجربه شخصی خودش در اینباره گفته است. او تعریف میکند هر از گاهی با شرکت در گردهماییها و نشستها سخنرانی میکند و تدریس و آموزش هم بخشی از کارش است.
تیکل میگوید اغلب از جنبه اجرایی ارایههای زنده لذت میبرد اما حقیقت این است که در مورد صدایش اعتماد به نفس کافی ندارد. به نظر میرسد صدایش اقتدار و جدیت لازم را ندارد و یک قدری جیغ و نازک است. آنطور که خودش تعریف میکند: «اگر بخواهم در اینباره فروتنی به خرج بدهم باید بگویم صدایم قدری دخترانه است.» علاوه بر این، وقتی به صدای ضبط شده خودش گوش میدهد صدای تکرارشونده «چ» را میشنود که یکجور تیک کلامی محسوب میشود و ظاهرا نشانه اضطراب و تشویش است. تیکل معترف است این موضوع برای خودش هم عجیب است چون در خودآگاهش چنین احساسی ندارد.
تمرینهایی که مربی بیانش به او میدهد سخت و طافتفرسا هستند و اغلب با تکرار لالاییها یا اشعار کودکانه انجام میشوند، مثل وقتی که انگشتانش داخل دهانش است و باید تکرار کند «ماه از پنیر سبز درست شده». همزمان، مربیاش که بازیگر سابق تئاتر بوده فریاد میزند: «بلندتر!». تیکل بیش از پیش تلاش میکند اما از سختیهای این تمرین شکایت دارد.
مربیاش میگوید: «حالا میتوانی انگشتهایت را بیرون بیاوری و عبارت را تکرار کنی. خوب گوش کن تا تفاوتشان را متوجه بشوی.» جدا از اینکه حالا گفتنش راحتتر شده، کلمات با لحن فریبندهتری از دهانش خارج میشوند؛ به مراتب تاثیرگذارتر و مقتدرانهتر – تا جاییکه حتی ممکن است باورتان شود ماه واقعا از پنیر سبز درست شده است. مربی تیکل تاکید میکند هنگام حرف زدن و ادای کلمات باید به قدر کافی انرژی مصرف کنید. اگر از پس انجام این کار بربیایید صدایتان رساتر و نیرومندتر به گوش میرسد.
اگر به هر دلیل مثل تیکل حرفهتان ایجاب میکند هر از گاهی به دعوت برای سخنرانی در نشستها و گردهماییها پاسخ مثبت بدهید، باید بدانید که نگرانیتان از بابت چطور شنیده شدن صدایتان بههیچوجه غیر معمول نیست. آن کارپف جامعهشناس و مولف کتاب «صدای انسان: داستان یک استعداد کمنظیر» در اینباره میگوید: «پیشداوریهای بسیاری نسبت به صدای زنان وجود دارد.» برای مثال، در طول تاریخ پخش صدا از بلندگوی اماکن عمومی این پیشداوری وجود داشته که صدای زنان به گوش شنوندگان یکنواخت و بیروح است و در انتقال پیامشان زیادی احساساتی به نظر میرسند.
این باور رایج وجود دارد که صدای زنان اقتدار لازم را ندارد و پیشداوری و قضاوتهایی از این دست ریشه تاریخی دارد. مخالفت با ابراز وجود زنان و بیان نظراتشان در طول تاریخ و در فرهنگهای مختلف تثبیت شده است. مری بیرد در کتابش با عنوان «زنان و قدرت: یک بیانیه» درباره برخورد سرکوبگرانه جامعه سنتی و کلاسیک با ایده حرف زدن و سخنرانی زنان برای عموم، حقایق تاریخی غمانگیزی را در اختیار مخاطبانش قرار داده است.
چرا راه دور برویم؟ کمتر از یک قرن پیش، در راهپیمایی تاریخی حقوق شهروندی در ۱۹۶۳ که در واشنگتن غوغا به پا کرد، به فعالان مدنی زن سیاهپوست اجازه سخنرانی و فرصت خطاب قرار دادن جمعیت داده نشد. در آن دوران، هیچ زنی چندان مورد اعتماد نبود که به عنوان گوینده اخبار روز مرتبا بر صفحه تلویزیون ملی انگلستان ظاهر شود تا آنکه آنجلا ریپن در ۱۹۷۵ جنبشی انقلابی به راه انداخت و این چرخه را شکست. بیرد این مسئله را مطرح میکند که حتی در دنیای امروز خیلیها هنوز با صحبت کردن زنان برای عموم راحت نیستند و این موضوع معذبشان میکند.
این فشار بر روی زنانی که صاحب مقام و منصب سیاسی هستند همواره بیشتر بوده است. از آنها میخواهند که سنگینتر صحبت کنند. نقل است که مارگرت تاچر مجبور شده در کلاس بیان شرکت کند تا کمی سنگینتر و یواشتر از حد معمول صحبت کند. کارپف تاکید میکند کار برای زنان سیاستمدار به مراتب سختتر است. تیکل تعریف میکند کمکم با تمرینهای بیشتر بیان متوجه میشود شنیده شدن صدایش در فضای اتاق یا سالن او را دچار احساس ناامنی میکند. با این حال، در ادامه اضافه میکند: «به محض اینکه احساس کردم حرف مفیدی برای گفتن دارم و به این ترتیب حق حرف زدن را برای خودم قایل شدم، بخش قابل توجهی از احساس ناامنیام نسبت به صدایم از بین رفت.»
او این پرسش را مطرح میکند که آیا همه زنان نسبت به سخنرانی برای عموم مردم با چنین احساسی دستوپنجه نرم میکنند یا فقط مشکل شخصی اوست، این مسئلهایست که هنوز پاسخی برایش نیافته است: «هنوز هم مطمئن نیستم اما احساس میکنم این نگرانی از ترس سرافکندگی و شرمنده شدن ناشی میشود. فکر اینکه دیگران چگونه قضاوتش خواهند کرد و پیش خودشان چه خواهند گفت؛ اینکه آنقدرها هم که خودش خیال میکند خوب نیست یا بدتر از آن، آنقدرها هم که فکر میکردیم خوب نیست.»
او میگوید: «با این حال هنوز هم سخنرانی میکنم. در طول سخنرانی، از دیافراگمم نفس میکشم. سه دقیقه بیشتر از شروع سخنرانی نگذشته که پاهایم شروع به لرزیدن میکند و متوجه میشوم دست کم یک کلمه را در هر صفحه اشتباه بیان کردهام. اما خودم را جمعوجور میکنم تا به دام عجله نیافتم. عجله کار کسانیست که باور ندارند مخاطبشان به شنیدن صحبتهایشان علاقهمند است.» تیکل در پایان تاکید میکند: «بعد از ساعتهای طولانی اندیشیدن و خواندن، نوشتن و بازنویسی کردن، عاقبت به این باور میرسم که حرفهایم ارزش شنیده شدن دارد.» او به این باور رسیده همینکه صدایش منتقلکننده مفاهیم و کلماتی باشد که دلش میخواهد مردم درک کنند، کافیست. بقیه موارد اهمیت چندانی ندارند؛ اینکه صدایی که از حلقش خارج میشود جیغ و نازک و دخترانه است.
منبع: گاردین