ظریف و رویکردی تازه به روابط با عربستان
محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران که روز سهشنبه چهارم اردیبهشت در اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا سخنرانی میکرد، با آنکه ظاهراً قصد داشت نخبگان آمریکایی را درمورد لزوم تداوم برجام توجیه کند، اما بهنظر میرسید که مخاطب اصلی سخنانش، دولت عربستان سعودی است. او تلاش کرد نشان دهد چرا و چگونه سیاست راهبردی تهران درمورد عربستان، آماده تغییر است.
تحلیلی مفهومی از سخنان ظریف، نشان میدهد که او ضمن اعتراف به نتایج زیانبار درگیریهای نیابتی و غیرمستقیم میان ایران و عربستان برای منطقه، قبول کرده است که این راهبرد تنشزدایی در دهه هشتاد شمسی بایستی پی گرفته میشد که اشاره به دوره ریاستجمهوری احمدینژاد بود. ظریف کوشید پیام ناشیاز این درک تازه را صریحاً بازگو کند؛ اما باید دید سخنان او چه چشماندازهایی را ترسیم میکند و چرا جمهوری اسلامی مجدداً به این راهبرد وحدتگرایانه توجه کرده است.
الف- عواقب زیانبار نبرد نیابتی میان دو کشور
ظریف با بیان این موضوع که کشورهای منطقه (ایران و عربستان) در تلاش برای تبدیلشدن به ابرقدرت منطقه با حذف دیگری، منطقه را ویران کردهاند، اظهار داشت اکنون زمان آن رسیده که این جریان خاتمه یابد. این اشاره، برای نخستینبار است که ازسوی مقامات رسمی ایران مطرح میشود. واقعیت این است که رقابتهای منطقهای میان ایران و عربستان، همیشه و ازجمله در زمان شاه فقید نیز وجود داشت؛ اما بهخاطر آنکه در آن زمان هر دو کشور، متحد غرب بهشمار میرفتند، و در عین حال در مقابله با دشمنان مشترک همچون جمال عبدالناصر، معمر القذافی و کمونیسم بینالمللی، نگاه مشترکی داشتند، از رقابتهای آشکار و مخرب در منطقه پرهیز داشتند و در دهه ۶۰ میلادی، عملاً ملکفیصل و محمدرضاشاه، دو متحد استراتژیک در منطقه بهشمار میرفتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شعارهای انقلابی آیتالله خمینی و همراهانش و تفکر سادهاندیشانه صدور انقلاب، سبب شد دولت عربستان که معمولاً سیاستهای محافظهکارانهای را دنبال میکرد، علیرغم داشتن روابط ویژه با نظام سلطنتی ایران، با اعزام فرستادهای، پیروزی انقلاب را به رهبران تازه ایران تبریک گفت. ملکخالد، پادشاه و امیر فهد، ولیعهد وقت، پیامهایی خصوصی برای آیتالله خمینی و مهندس بازرگان، نخستوزیر، فرستادند. با اینهمه، موضعگیریهای آیتالله خمینی و شروع جنگ با عراق، سعودیها را بههراس انداخت و وادارشان کرد به فکر سیاستهای مهار ایران بیفتند. در دورههای ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی و بهویژه محمد خاتمی، با تدبیر دوجانبه رهبران دو کشور، این سیاست تغییر کرد و به روند جدیدی در همکاری میان دو کشور منجر شد که نتایج مثبتی، چه از جنبه اقتصادی و چه سیاسی-امنیتی برای دو کشور، بهخصوص ایران بههمراه داشت. اما در سالهای اخیر، با تغییر رژیم در عراق و افزایش نفوذ منطقهای ایران، بهویژه در یمن که خط قرمز عربستان بهشمار میرود و نیز گسترش و توسعه برنامه هستهای ایران، سطح تضادهای دو کشور، بهشکل گستردهای افزایش یافته و درنتیجه، عملاً بسیاریاز نبردهای خشونتبار در منطقه، به جنگهای نیابتی و غیرمستقیم میان ایران و عربستان تبدیل شده است؛ جنگهایی که هم سرمایه مالی و انسانی دو کشور را بههدر میدهد و هم عملاً هیچ دستاورد مثبت و راهگشایی برای آینده منطقه بههمراه ندارد. در این میان، ایران بهخاطر درگیریش با نظام بینالمللی بهویژه آمریکا، هزینههای بیشتری را پرداخت میکند. مضافبر اینکه هردو کشور، بهخوبی میدانند که ادامه جنگ نیابتی گسترده میتواند به جنگ مستقیم میان دو کشور منجر شود که قطعاً برندهای نخواهد داشت و باعث اضمحلال هردو کشور خواهد شد. بنابراین ایران متوجه شده است که راهی جز همکاری منطقهای با کشورهای عرب بهویژه عربستان ندارد.
به همین خاطر، ظریف در سخنانش با تأکید بر ضرورت متوقفکردن این روند، اعلام کرد که ایران آماده این کار است؛ به این دلیل که به اندازه کافی بزرگ، بالغ و فهمیده شده است که این واقعیت را بپذیرد و ابراز امیدواری کرد که همسایگان ایران نیز این امر را بپذیرند.
ب- بهرسمیت شناختن تعادل قوای منطقهای
ظریف در سخنانش تأکید کرد که هیچ کشوری نمیتواند قدرت برتر منطقه باشد. او گفت که نه ایران و نه عربستان سعودی، نمیتوانند هژمون منطقه باشند و این، یک واقعیت است که باید پذیرا شد؛ هرقدر هم که ناراحتکننده باشد؛ لذا باید بهدنبال منطقهای قدرتمند باشیم، نه دنبال قدرتمندترین بودن در این منطقه. این البته رؤیایی بوده است که بسیاری از سران جمهوری اسلامی همواره درسر میپروراندند و فکر میکردند میشود موقعیت طلایی شاه را در منطقه احیا کرد. اما واقعیت این است که تغییرات اقتصادی منطقه، درگیر شدن ایران در جنگ با عراق و نیز مقابله با سیاستهای غرب و بهویژه آمریکا، کاهش تولید نفت ایران بعد از انقلاب و افزایش قیمت نفت و قدرتمندشدن اعراب، تعادل منطقهای را در مقایسه با گذشته، تغییر داده است. با سقوط صدام، ایران فکر میکرد که مجدداً میتواند در منطقه یکهتاز شود؛ اما این رؤیاها طولی نکشید که با موانع بسیاری برخورد و رنگ باخت.
ظریف تأکید کرد نه ایران و نه عربستان، هیچیک نمیتوانند بهتنهایی به قدرت مسلط منطقه تبدیل شوند. قبول این سخنان و اتخاذ آنها بهعنوان سیاست راهبردی، لوازمی دارد که معلوم نیست رژیم ایران آنها را همهجانبه رعایت کند. مشکل جمهوری اسلامی آن است که بهجای اتخاذ راهبرد استراتژیک و قبول هزینههای آن، سیاستی زیگزاگی را انتخاب میکند که روزانه است و با تغییر موقعیتها سریعاً تغییر میکند که گاه با سردادن شعارهای نسنجیده و تند و گزنده، منافع خود را بهخطر میاندازد. نمونه بارز آن، به سال ۸۲ برمیگردد: وقتیکه جرج بوش به عراق حمله کرد، رهبر ایران در اردیبهشت همان سال، ازطریق صادق خرازی و سفارت سوییس در تهران، پیشنهاد مصالحه همهجانبه با آمریکا را داد که حتی حل مسأله اسراییل هم در آن گنجانده شده بود، اما بهخاطر کارشکنی بولتون انجام نشد؛ اما از جاییکه آمریکا در عراق زمینگیر شد، ایران به سیاست تهاجمی قبلی خود بازگشت و سیاست هستهای هم محصول همان زمان است. بهمحض آنکه آقای خامنهای حس کرد خطر برطرف شده، ساز ناکوک گذشته را دوباره بهاجرا درآورد و در بحرین و لبنان و پساز آن یمن، پا روی پای عربستان گذاشت. اکنون باید دید این، یک نگاه راهبردی است که ظریف مطرح میکند و یا مانند گذشته، هدفش رد کردن موجهای کنونی است که با روی کار آمدن ترامپ، علیه ایران شکل گرفته است.
ج- امکانات پیشبرد مذاکرات مستقیم
در سخنان ظریف، به مسأله امکانات و تلاشها برای گفتوگوی مستقیم میان دو کشور اشاره شده است. امکاناتی که با حمله به سفارت عربستان در تهران، از دست رفت. او با اشاره به این نکته که ایران و عربستان بهجای اینکه با هم حرف بزنند، درمورد همدیگر حرف میزنند، اظهار داشت منطقه خاورمیانه از کمبود مذاکره رنج میبرد. او همچنین با بیان این موضوع، تأکید کرد که ایران تاکنون بارها در خفا و پنهان، درخواست مذاکره منطقهای را عنوان کرده، که البته او با ذکر مثالهایی گفت که این امکان تاکنون فراهم نشده است.
بهنظر میرسد سخنان ظریف حاکی از آن است که کوششهای زیادی ازسوی ایران برای انجام مذاکره مستقیم با عربستان شده که ناکام مانده است. البته بخشی از اینها بهخاطر این است که عربستان احساس میکند الان کفه ترازو به سود آنهاست و لذا دلیلی برای این کار نمیبینند و در عین حال، دلیل دیگر نیز که مهمتر از سبب نخست است، بدعهدیهای رژیم اسلامی در گذشته، خلف وعدهها، و عدم برخورد حکیمانه و صادقانه رهبر رژیم و وابستگانش ازجمله فرماندهی سپاهپاسداران با حادثه فجیع به آتش کشیدن سفارت و کنسولگری عربستان در تهران و مشهد است. ایران میتوانست از این بابت عذرخواهی کند و حتی خسارت بپردارد که هیچکدام انجام نشد و در عین حال، صدور احکام نمایشی علیه بعضی از شرکتکنندگان در حمله به سفارت و کنسولگری و آزاد بودن آنها، از چشم سعودیها دور نمانده است.
علاوهبر این، آیتالله خامنهای تاکنون هیچگاه درباره مقامهای عربستانی با لحن ملایم و محترمانهای صحبت نکرده و همواره با حمله به عربستان، این کشور را پیرو آمریکا و دشمن معرفی کرده است؛ اما در سخنرانی عید امسال، او از تکرار این نوع سخنان خودداری کرد که این حزم و احتیاط، میتواند نشانه درک خطرات گسترش این دشمنی باشد.
بههرحال از لحاظ عربستان، همه اینها نشانههایی است از اینکه رژیم ایران فقط در فرار از بنبستهایی که گیر کرده، قصد چنین مصالحهای را دارد.
د- محاسبات ایران در تغییر رویکرد
اما چرا محاسبات ایران تغییر کرده و رژیم را به تغییر مواضع واداشته است؟ محاسبات رژیم ایران، از آنجا تغییر کرد که فکر میکرد با انعقاد برجام میتواند روابط نزدیکتری با غرب و ایالات متحده آمریکا برقرار کند و ازسوی دیگر، با توجه به نفوذ منطقهای خود و تحولات داخلی عربستان درمورد مسأله جانشینی، بر این گمان بود که موقعیت این کشور، شکننده و متزلزل شود. ازسوی دیگر، شعارهای ترامپ در انتخابات علیه عربستان که از رقابت او با کلینتون ناشی میشد که روابط بسیار صمیمانهای با اعراب داشت، مقامات ایرانی را دچار این توهم کرده بود که ترامپ موضع ضدعربستانی خود را حفظ خواهد کرد و علاوهبر این، درمورد سوریه، هم نیروهای خود را از این کشور خارج خواهد کرد و هم مسأله تغییر رژیم سوریه را از دستورکار خارج خواهد کرد؛ اما چرخش ترامپ بهسمت عربستان و نیز بهبودی رابطه عربستان با روسیه و سیاست جدید، غیرمذهبی و تهاجمی عربستان در کف محمد بنسلمان، منطق محاسباتی حکومت ایران را تغییر داد.
در دورههای پیشین، گاه عربستان مانند ایران با تقویت نیروی ایدئولوژیک خود در منطقه، از آنها برای مهار و مقابله با ایران بهره میگرفت. اما اینبار، محمد بنسلمان مسیر دیگری را انتخاب کرد؛ چون بهدلایل مختلف، هرگز نمیخواست از حربه ایدئولوژی مذهبی برای مقابه با ایران استفاده کند. او با تیم تحصیلکرده جوانش به یک تلاش سازمانی، دیپلماتیک و همهجانبه همراه با ابزار اقتصادی دست زد که با آن، دامنه ارتباط ایران با اروپا، آسیا و آفریقا را متزلزل کند و تا هر مقدار هم که لازم باشد، هزینههای این کار را بپردازد. این سیاست حتی روسیه و هند را هم دربر گرفت. مجموعه این اقدامات، بهویژه از جنبه اقتصادی، بسیار مؤثر بود.
در چنین فضایی، ایران با تهاجم سیاسی، اقتصادی و امنیتی روبرو شد که درمواردی، بیشاز اقدامات آمریکا اثرگذار بود. تنها راهی که ایران برای مقابله با این وضعیت داشت، استفاده از گروه حوثیهای یمن بود که با پرتاب موشکهای خود، ریاض را تهدید کنند، که آن هم عملاً بهجایی نرسید؛ بلکه ابزار تبلیغاتی علیه ایران به دست دولت ترامپ داد تا خانم هیلی، نماینده آمریکا در سازمان ملل، تبلیغاتش را روزانه تکرار کند.
در این مسیر، امارات متحده عربی نیز همراهبا عربستان است. امارات که همیشه یکیاز دروازههای دور زدن تحریمها علیه ایران بود، در وضعیت جدید، اکنون گلوگاه ایران را سخت میفشرد. علاوهبر این، برنامه خرید تسلیحاتی و نوسازی اقتصادی و اجتماعی عربستان، موقعیت آینده این کشور را بهشکل همهجانبهای تغییر میدهد. لذا ایران در چنین وضعیتی به این نتیجه رسیده که دمیدن در شیپور مخاصمه و شعارهای تند و تهی سر دادن، راه به جایی نمیبرد و راه عبور ایران از بحرانهای پیش رو، نه در مخاصمه، که در بازساری روابطش با عربستان سعودی است.
هـ- چشماندازهای راهبرد جدید
این راهبرد جدید موقعی موفق خواهد شد که عربستان نیز به این باور برسد که ایران بهصورت راهبردی قصد انجام سیاست تنشزدایی دارد و علایم عملی آن را مشاهده کند که از لحاظ عربستان، نحوه تعامل ایران درمورد مسأله یمن است. ازسوی دیگر، عربستان نیز البته با این چالش روبروست که درصورتیکه ترامپ در چالشهای سیاست داخلی امریکا بیاعتبار و یا استیضاح شود، ممکن است نتواند سیاست کنونی خود را بهراحتی دنبال کند. علاوهبر این، سیاستهای افراطی ترامپ در زمینه حمایت از اسراییل، ازجمله انتقال سفارت امریکا به بیتالمقدس، در جهان عرب بازتاب منفی دارد که پادشاه عربستان هم صریحاً این اقدام را در کنفرانس سران اتحادیه عرب محکوم کرد. گسترش این خصومت و خشونت اسراییل علیه فلسطینیها، موقعیت ترامپ را درمیان مسلمانان تضعیف خواهد کرد و لذا بازی با کارت ترامپ برای عربستان، بهراحتی انجامپذیر نیست.
تجربه نشان داده است که هرگاه دو کشور صمیمانه قصد حل مشکلات فیمابین خود را داشته باشند و حاضر باشند بهطور جدی برای آن هزینه بپردازند و این کار را بدون مداخله قدرتهای بزرگ و مستقیم انجام دهند، به نتیجه مثبت میرسند؛ مانند انجام توافقی که هاشمیرفسنجانی و خاتمی با ملکعبدالله انجام دادند و در این مسیر، قدرتهای بزرگ نقشی نداشتند. اما بهنظر میرسد هنوز سوءتفاهمها برای رسیدن به چنین مرحلهای، بر روابط دو کشور سایه انداخته است.
نتیجهگیری:
چالشهای داخلی و خارجی ایران و تغییر روابط در سطح بینالمللی، سبب شده که ایران سیاستش درمورد تشدید و دمیدن در کوره خصومت علیه عربستان که تصور میشد بسیج ناسیونالیستی بههمراه دارد را تغییر دهد و از سطح و محتوای شعارهای تند مقامات بلندپایه علیه عربستان بکاهد. سخنان ظریف در شورای روابط خارجی را اگر بهعنوان نگاه حکومتی تلقی کنیم، نشاندهنده چرخشی است که عاقلانه اتخاذ شده؛ ولی همانطور که خود ظریف اشاره کرده است، باید دهسال قبل این تحول انجام میگرفت. هرچند که برای مصالحه میان کشورهای همسایه، هیچوقت دیر نیست؛ اما باید دید که جمهوری اسلامی چقدر در این امر جدی است و تا چه اندازه نهادهای نظامی و امنیتی در این مسیر همراهی و همکاری دارند. تجربه تاریخی نشان داده که گسترش خصومت میان همسایگان، در پیشبرد برنامههای توسعه و اصلاحات سیاسی و اجتماعی داخلی هر دو کشور، قطعاً تأثیر منفی و مخربی خواهد داشت. باید دید که امکانات بهبود روابط دو کشور به چه میزان فراهم خواهد شد؛ هرچند که حوادث پیشبینینشده میتواند روند امور را بهکلی تغییر دهد.