دغدغههای یک خانواده ایرانگرد برای سفر به دور دنیا
خیلیها اهل سفر کردن هستند اما شاید کمتر کسی شهامت و خطرپذیری سحر و علی، پدرومادر جوان ایرانی را دارد که با وجود داشتن یک پسر سه ساله، در تعطیلات و آخر هفتهها دل به جاده میزنند. آنها وقتی ۳۰ روز از تولد پسرشان گذشته بود با پسرشان به کویر مرنجاب سفر کردند.این زن وشوهر، طی ۱۰ سال گذشته به جز سیستان و بلوچستان به تمام نقاط ایران سفر کردهاند و با جاذبههای تاریخی، طبیعی، صنایع دستی وغذاهای محلی شهرها و روستاهای مختلف ایران آشنا شدهاند.
برای آشنایی بیشتر با این خانواده ماجراجوی ایرانی پای صحبتهای سحر محمدی متولد ۱۳۶۴ فارغالتحصیل رشته صنایع دستی و هنرهای سنتی از دانشگاه هنر تهران مینشینیم که تجربیاتش را از طریق اینستاگرام با دیگران به اشتراک میگذارد.
او ۱۰ سال پیش با علی همسرش، مدیر مالی یک شرکت ازدواج کرد، از فردای عقد سفرهای آنها شروع شد:«روزهای عید، پنج شنبه جمعهها وتعطیلات دو سه روزه در سفر بودیم و هستیم، در طول هفته آخرشب برای پیادهروی به جاهای طبیعی تهران میرویم، کم پیش میآید که دو روز پشت سر هم خانه باشیم.»
سحر محمدی در مورد انگیزه سفرهای او و خانوادهاش میگوید: «من و همسرم همیشه فکر میکنیم به دنیا آمدهایم که دنیا را ببینیم، فرهنگهای دیگر تاثیر زیادی در زندگی ما میگذارد، با آدمهای بیشتری آشنا میشویم، تنوع غذایی را میبینیم.»
اواخر آذرماه ۱۳۹۴ سحر و علی اولین سفر با کودک را تجربه کردند، وقتی پسرشان، ویهان، ۳۰ روزه بود یک روزه به کویر مرنجاب سفر کردند. با خنده اضافه می کند:« البته، با یک اتوبوس پر از دخترو پسر جوان مجرد و دو سه خانواده متاهل، سفر خیلی خوبی بود چون ویهان از شیر خودم تعذیه میکرد، بعد، سفرهای بعدی شد ۴-۵ روزه، با ماشینمان، خراسان شمالی جنوبی را گشتیم، به گرگان رفتیم، ریحان ۴ ماهه بود که به مقبره خالد نبی رفتیم.»
سحر محمدی به تجهیز وسایل سفر برای پسرش اشاره میکند: «بعد از تولد ویهان آغوشی مناسبی پیدا نکردیم که بتوان با آن پیمایش طولانی داشت. دوستانمان از آمریکا برایمان فرستاد که هم ارزانتر تمام شد و هم این که خیالمان از اصل بودنش راحت بود. تا یک سالگی با آغوشی به سفر می بردیمش، بعد از یک سال، به دنبال یک کوله حمل کودک مناسب بودیم، مجبور بودیم به خاطر ویهان به یک سری سفرها نرویم چون پیمایشهای طولانی داشتیم. قیمت کوله حمل وقتی دلار کمی ارزان تر بود ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بود بعد خیلی شانسی یک نمونه خوب دست دوم پیدا کردیم با نصف قیمت.»
آنها در طول سفر همراه با نوزاد خود پیاده رویهای طولانی داشتهاند: «بعضی وقتها ۴ ساعت پیاده روی رفت و برگشتمان طول میکشید و ویهان دائم در آغوش من یا همسرم بود، تعویض و شیردادنش را هم در طبیعت انجام میدادیم.»
تا اینجا همه چیز به خوبی پیش میرفت تا این که به گفته سحر وقت غذا خوردن پسرش رسید: «همیشه مواد فرنی و سرلاک و سوپ ساده همراهم بود یک کیسه داشتم به محض این که جایی میماندیم اول، یک سوپ یا فرنی ساده برای ویهان درست میکردم.»
سحر محمدی به تجربهها و نکات مهم سفر با کودک اشاره میکند: «در خانه ممکن است یک زمانهایی از بچه غافل باشیم ولی در سفر دو چشم دیگر قرض میکنیم و حواسمان هست که کار خطرناکی انجام ندهد، دیدهام پدرو مادرهایی که میروند سفر، میگویند دو روز آمدهایم استراحت کنیم و از غذا، خواب و تفریحات بچه غافل میشوند، خودمان در تایمی موسیقی مورد علاقهمان را گوش می کنیم ولی موسیقی کودک، بازیهایی مثل پازل یا عروسکهای انگشتی را با خودمان داریم.»
می پرسم این سفرها بر روی روحیات و شخصیت ویهان چه تاثیری گذاشته؟
میگوید: «می گویند پسرها دیرتر زبان باز میکنند ولی ویهان در ۱۸ ماهگی، کامل صحبت میکرد خیلی زودتر از همسالانش، سفرها باعث شد که صبورتر شود، قدرت همکاری بیشتری دارد، حس مسوولیت پذیریش هم بالاست، علاقه به طبیعت و حیوانات باعث شده که از هیچ حیوانی نترسد، حتی از تاریکی هم نمیترسد شاید صداهای هولناک کمی او را بترساند. در خانه وقتی به آخر هفته نزدیک میشویم ویهان میگوید:«بریم جنگل؟ بریم سفر؟ بیتاب است که جاهای جدید را ببیند و با بچهها و همسفرها باشد.»
سحر محمدی معتقد است: «خیلی از مامانها بچه همسن ویهان را درگیر مهد و کلاسهای آموزشی میکنند، من امکان پرداخت این هزینهها را ندارم ولی ویهان از همسنهای خودش جا نمانده، حروف انگلیسی و اعداد را میشناسد، شعر بلد است. در سفرها با فلش کارت و وسایل آموزشی ویهان را آماده میکنیم.»
سفر برای آنها همیشه پر بوده از تجربه، هیجان و کشف جایی جدید برای دیدن: «به جز سیستان و بلوچستان تمام شهرهای ایران را گشتهایم، برنامه بعدی ما سیسستان و بلوچستان است، قبل از تولد ریحان به دوبی و مالزی رفتیم، عید امسال با ماشین ۱۵روزه تکتک شهرهای ترکیه را دیدیم، برای کم کردن هزینهها در هاستل و خانههای محلی بودیم یا کمپ زدیم.»
میپرسم هزینههای سفرها را چطور تامین میکنید؟ میگوید: «خانواده خیلی پولداری نیستیم. درآمد علی، فقط به آخر ماه میرسد، ما هم مثل خیلیها کلی قسط داریم، هزینههای ما از پساندازمان هست، چند سال پیش یک خانه خریدیم و اجاره نمیدهیم، ۹۰ درصد پیش از سفر پنچ شنبه جمعهها تا صبح بیدارم و کیک درست میکنم، نزدیکهای عید، اینترنتی، شیرینی میفروشم، در طول سال هم سفارش حلوا و کیکهای دکوری میگیرم و قنادی یاد میدهم.»
آنها سعی میکنند تا حد امکان هزینههای سفر را کمتر کنند:« چادر و کیسه خواب میبریم، به خانههای محلی میرویم یا با چند خانواده میرویم که هزینه سفر تقسیم شود، اگر دوستی در شهری داریم پیش او میمانیم و در قبالش به تهران که بیاید، جاهای دیدنی تهران را نشانش میدهیم. در سال بیشتر از دو بار به رستوران نمیرویم، برای مو و آرایشگاه هم هزینه نمیکنم. لباس جدید کم میخریم ولی جنس خوب میگیریم.»
او سفر ۱۰ روزه برای حضور در مستند «خونه به خونه» ساخته رضا فرهمند و امیراطهر سهیلی را بهترین خاطره خود از ایرانگردی میداند. در این مستند آنها ۷ روزبه جای یک خانواده روستایی در خانه آنها زندگی کردند:« ما در روستای «کلیدر» نزدیک نیشابور در سرمای زمستان به جای یک خانواده روستایی زندگی کردیم و آنها به خانه ما در تهران رفتند، برای حمام باید آب گرم میکردیم، گوسفندها را به چرا میبردیم. آغل تمیز کردیم. زندگی در این روستای بدون امکانات را از نزدیک لمس کردیم. با زنان روستا در کنار آب لباس شستم، در آن سفربا دیدن فقر مردم آن روستا هر روز گریه میکردم.»
این ایرانگرد؛ فقر در روستاهای مناطق کویری و مرکزی و جنوبی را دردناک توصیف میکند: «در همان روستای کلیدر فقر را به چشم دیدم، آنها در سرمای زمستان از آب تانکر آب می کشیدند، از بخاری خبری نبود و با کرسی خود را گرم میکردند.»
سحر محمدی به آلوده کردن منابع طبیعی از سوی برخی از گردشگران اشاره میکند: «بارها شده که بعد از سفر زبالههای زیادی از جنگلهای شمال جمع کردهایم، فرهنگ مردم در این زمینه ضعیف است، دیدهایم که با کامیون، زباله غیرقابل بازیافت را در وسط جنگل خالی کردهاند، بارها دیدهام که در جاده، راننده ماشین جلویی بطری یا پوشک بچهاش را وسط جاده پرت کرده است. باید این فرهنگسازی از مدارس و بچهها شروع شود.»
او از دغدغههای نداشتن اسپانسر برای رفتن به دور دنیا میگوید: «خیلی دلمان میخواست یک ون داشتیم و میتوانستیم با فرهنگهای کشورهای دیگر آشنا شویم. اگر اسپانسر داشتم تا حالا آن ون را خریده بودیم. ونهای ۵۰ - ۶۰ میلیونی در ایران، خیلی قدیمی هستند، با این ونها در مسیر با مشکل قطعات ماشین مواجه میشدیم. قبل از عید، از چند نمایندگی خودرو خواستیم ماشینی به ما بدهند خودمان تجهیزش کنیم بعد از سفر، به آنها برگردانیم اما هیچ کدام جواب ایمیلهای ما را هم ندادند. با چند بانک صحبت کردیم که یک کمک هزینه ماهانه بدهند تا سفرهایمان را شروع کنیم، نشد. بانک شهر، چراغ سبز کوچکی نشان داد بعد منصرف شد، حتی به یک بیمارستان بچههای سرطانی در ترکیه رفتیم، آن هم به مشکل برخورد.»
آنها به مسائل اقتصادی و هراس از دست دادن شغل در مسیر جهانگردی فکر میکنند: «فکر این که شغلمان را از دست بدهیم تا بتوانیم دو سه سال دنیا را بگردیم ترسناک است. شاید اگر دو نفر بودیم این کار را میکردیم، بعد از عید امسال، شوهرم قرار بود شغلش را رها کند و خانه را رهن بدهیم و این سفرها را شروع کنیم ولی یک دفعه نرخ تورم و دلار بالا رفت، تصمیم داشتم از قنادی درآمدی داشته باشم .اما این ریسک وجود داشت که نتوانیم مشتری خوب پیدا کنیم، با بچه هم سخت است به خصوص بدون بیمه، هزینه درمان بالاست. همین طور بنزین، از طرفی معلوم نیست پشت هر مرز، چقدر باید معطل شویم که به ما ویزا بدهند. فعلا منصرف شدهایم اما دنبال راههای میانبر هستیم تا بتوانیم سفر دور دنیا را شروع کنیم.»
سحر محمدی دوست دارد زندگی کولیها را تجربه کند: «اگر در ایران زندگی نمیکردم و پاسم در کشورهای دیگر اعتبار داشت برنامهام با علی این بود که تا قبل از شروع مدرسه ویهان، ۴-۵ سال به سبک کولیها با حداقل امکانات، دنیا را ببینیم.»