سینماگرانی که از کتاب میگریزند
«خوره کتاب» ستون هفتگی کتاب در وبسایت ایران اینترنشنال است و پیگیری آنچه در دنیای کتاب گذشته است. خوره کتاب اما قرار نیست فقط ستون اخبار باشد. در این بخش از آن چیزی مینویسیم که خودمان میخوانیم و دوست داریم با شما به اشتراک بگذاریم. اگر شما هم میخواهید با ما در این تجربه شریک باشید، با نویسنده ستون تماس بگیرید و کتابها، یادداشتها و خبرهای خود را ارسال کنید. همچنین در رسانههای اجتماعی با هشتگ #خوره_کتاب با ما همراه باشید و نظرات خود را بنویسید.
کیومرث پوراحمد، کارگردان قدیمی سینمای ایران، در نشستی درباره اقتباس سینمایی و تلویزیونی از آثار ادبی میگوید: «بسیاری از همکاران من کتاب نمیخوانند و اصلا به عمرشان به کتابخانه هم نرفتهاند و گاه حتی بدون اینکه سناریوی فیلم را بخوانند، فیلم تولید میکنند و افتخار هم میکنند.» او همچنین گفته است: «من اگر در ماه یک کتاب نخوانم، حس میکنم عمرم به بطالت رفته است. هر زمانی که کتاب میخوانم، در پس ذهنم این است که آیا پتانسیلهای سینما در آن هست یا خیر و درنهایت، قلاب ذهنم در برخی قصهها گیر میافتد و درواقع، خودِ قصه به من میگوید من را به فیلم تبدیل کن.»
به نظر میرسد پوراحمد درباره سینمای ایران روی نکته درستی دست گذاشته است. در آثار سینمایی ایران، برخلاف استاندارد جهانی، از آثار ادبی بهره خیلی کمی برده شده است. تعداد آثار اقتباسی سینمای ایران انگشتشمارند و البته نباید از یاد برد بیشتر این آثار جزو بهترین ساختههای سینما و تلویزیون ایراناند و نکته بعدی اینکه تعداد زیادی از آنها در دهههای پنجاه و شصت خورشیدی ساخته شدهاند. دوره درخشان کارگردانهایی مثل داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، کیومرث پوراحمد، امیر نادری و بهمن فرمانآرا با ادبیات پیوند خورده است. فیلمها و سریالهایی مانند «گاو»، «دایره مینا»، «داش آکل»، «تنگسیر»، «دایی جان ناپلئون»، «درخت گلابی»، «جادههای سرد»، «آرامش در حضور دیگران»، «چکمه»، مجموعه فیلمها و سریال «قصههای مجید» و «اتوبوس شب» چند نمونه از اقتباسهای موفق سینمایی و تلویزیونی است.
در آثار اقتباسی سینمایی ایران نام چند نویسنده بهکرات تکرار شده است. هوشنگ مرادی کرمانی احتمالا بیشترین آثار اقتباسی را در کارنامه دارد. جدا از «قصههای مجید» به کارگردانی پوراحمد، فیلمهای دیگری مانند «چکمه» به کارگردانی محمدعلی طالبی، «مربای شیرین» ساخته مرضیه برومند، «خمره» اثر ابراهیم فروزش و «مهمان مامان» به کارگردانی داریوش مهرجویی تنها تعدادی از اقتباسهای سینمایی داستانهای مرادی کرمانیاند. در جایگاه دوم این فهرست احتمالا میتوان از غلامحسین ساعدی نام برد. بهجز فیلمهای «گاو» و «آرامش در حضور دیگران» آثاری مثل «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی و «جایزه» اثر محمدباقر خسروی از داستانهای ساعدی اقتباس شدهاند. از کتابهای صادق هدایت و هوشنگ گلشیری هم اقتباسهایی صورت گرفته است. بهمن فرمانآرا دو فیلم «شازده احتجاب» و «سایههای بلندبالا» را براساس داستانهای گلشیری ساخته است.
غیر از اقتباسهای ادبی از آثار فارسی، فیلمسازهای ایرانی از رمانها و داستانهای کوتاه و نمایشنامههای غیرایرانی هم اقتباسهای خوبی داشتهاند، از جمله داریوش مهرجویی که دو فیلم موفق «سارا» و «پری» را براساس دو اثر از هنریک ایبسن و سالینجر ساخته است. همچنین ناصر تقوایی یکی از بهترین فیلمهای سینمای ایران یعنی «ناخدا خورشید» را بر پایه داستان «داشتن و نداشتن» از ارنست همینگوی نوشته و کارگردانی کرده است.
در سینمای ایران اقتباسهای ناموفق هم کم نبودهاند، هرچند حتی ممکن است توانسته باشند از آزمون گیشه موفق بیرون بیایند. مثل فیلم «گاوخونی» ساخته بهروز افخمی، که گرچه پرفروش بود، اقتباسی الکن و ناقص از رمان درخشان جعفر مدرس صادقی است. فیلم «خواهران غریب» از کیومرث پوراحمد، که نه عمق روانشناسانه رمان کوتاه اریش کستنر را دارد و نه توانسته است داستان غربی را در فرهنگ بومی ایرانی بهدرستی بازآفرینی کند، هرچند فیلم به لطف بازی خسرو شکیبایی و البته موسیقی، که گمشده سینمای آن روزهای ایران بود، بسیار پرفروش از آب درآمد.
اقتباس ادبی تجربهای است که بارها تکرار شده و در سینمای جهان موفق بوده و هست. ادبیات به دلیل اینکه کلمه محرک خلاقیت است و در رمان یا داستان کوتاه میتوان جلوتر از سینما و تصویر به لایههای پنهان شخصیتها نفوذ کرد، همیشه برای فیلمسازها جذاب بوده. گرچه اقتباس ادبی میتواند خمیرمایه آماده داستانی را به فیلم تزریق کند و موجب سهولت نوشتن فیلمنامه شود، میتواند راهی پرخطر هم باشد، از آن جهت که اگر فیلمساز نتواند وارد عمق شخصیتها و لایههای پنهان داستان شود و فقط به روبنای اثر ادبی اکتفا کند، فیلم به اثری ناقص و بیمایه تبدیل خواهد شد.
اما چرا سینمای ایران از چنین امکان بینظیری و از دریای آثار ادبی فارسی برای فیلمها خیلی کم استفاده کرده است؟ دلیل این بیتوجهی چیست؟ چرا فیلمسازهای ایرانی بهجای کندوکاو در ادبیات فارسی، فقط سراغ نوشتههای نویسندگان سرشناس رفتهاند و فیلمهای کمی هستند که نام نویسندگان نسلهای بعدی را همراه خود داشته باشند؟ پاسخ به این پرسشها ساده نخواهد بود. محدودیت و سانسور سینمای ایران، که بسیار پیچیدهتر و مستقیمتر و سهمگینتر از ادبیات است، احتمالا میتواند یکی از مهمترین دلایل این اتفاق باشد. یک جمله کوتاه در کتابی که توانسته است از زیر تیغ سانسورچی فرار کند و چاپ شود، اگر به شکل تصویر درآید، احتمالا خوششانسی متن را نخواهد داشت. واقعیت اینجاست که بسیاری از اشکال ارتباط انسانی که در ادبیات میتواند در قالب ایهام و ابهام و استعاره مطرح شود در سینما به تصویر مستقیم تبدیل خواهد شد و سانسورچیهای فرهنگ و ارشاد اسلامی فرا گرفتهاند که به آن رحم نکنند.
دلیل دیگر شاید همان باشد که کیومرث پوراحمد گفته است، بیتوجهی فیلمسازها و فیلمنامهنویسهای ایرانی به ادبیات و کتاب. در کشوری که تیراژ کتاب به چند صد نسخه کاهش پیدا کرده و ادبیات تبدیل شده است به حاشیهای در زندگی روزمره، بیشک مدعیان فرهنگ و هنر هم دچار رخوت میشوند و وقتی در زندگی شخصی و حرفهای خود نیاز به آن را حس نکنند، بهسادگی از فضای ادبیات و کتاب دور خواهند شد. دلیل هرچه باشد، با روند فعلی فرهنگ و ادبیات و کتاب در جامعه ایران، احتمالا نسل جدید به این زودیها نمیتوانند جایگزین فیلمسازهای اهل ادبیات و کتاب مثل عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی شوند.