محمد بهمنبیگی، بنیانگذار آموزش عشایری
شبی در میانه بهمن ۱۲۹۹ خورشیدی، در دشتی در ساحل رودی در فیروزآباد فارس، پسری در چادر سیاه ایل قشقایی، از پس شیهه مادیان متولد شد. او را محمد نامیدند. محمد بهمنبیگی زندگی را در چادر، با تیر تفنگ و شیهه اسب آغاز کرد.
محمد خانزادهای بود که به هیچ خانی شباهت نداشت. مردی شد که زندگی کودکان عشایر را تغییر داد، ۲۶ سال برای سوادآموزی کودکان ایل تلاش کرد، بنیانگذار آموزشوپرورش عشایری شد و جوانان زیادی را به مدرسه، دانشگاه و پستهای مهم دولتی رساند. به دختران ایل امکان تحصیل داد و برای زنان ایل، ماماهای قابل آموزش داد تا از توسل به خرافه و جادوگری دست بکشند و فرزندان سالم از مادران زنده به دنیا بیاورند.
ویدیوی مستند کوتاه بهمن بیگی
بهمنبیگی تا ۱۰ سالگی روی زین اسب بزرگ شد و حتی یک شب را در شهر نگذراند. سرانجام در دولت رضاشاه، با تبعید پدرش و تعدادی از بزرگان قوم قشقایی به تهران، آسمان پرستاره و روشن فارس را بهاجبار ترک کرد و بهمدت ۱۱ سال در خانهای کوچک در تهران غبارآلود زندگی کرد.
رضاشاه خودمختاری ایل قشقایی را برنمیتافت، راه و رسم زندگی عشایری را مغایر با برنامههای دولت مرکزی میدانست و درصدد خلع سلاح عشایر بود. بهمنبیگی در تهران به مدرسه دارالفنون رفت و پس از آن، در دانشگاه تهران در رشته حقوق پذیرفته شد.
ایران رو به تغییر بود. با سقوط رضاشاه، ایلیاتیهای تبعیدی به ایل بازگشتند. اما بهمنبیگی در شهر ماند و به استخدام دولت درآمد. هرچند محبوس و مدفون شدن در اداره را تاب نیاورد، دل کند و چند سالی به اروپا و آمریکا سفر کرد. بیقرار بود و دستآخر از همه چیز دست شست و باز هم به زندگی آزاد و دشتهای ایل پناه برد.
این بار او که همیشه سودای بهبود شرایط کوچنشینان را داشت، آموزش کودکان ایل را آغاز زد. ابتدا از سوادآموزی به کودکان خویشاوندان و نزدیکانش شروع کرد. تجربه موفقی بود، عزم کرد آموزش چادرنشینان را گسترش دهد. آن زمان، برنامه اصل چهار ترومن در ایران شروع شده بود، برنامهای که آمریکا بر محور کمک به آموزش در کشورهایی راهاندازی کرده بود که امکان داشت به اردوگاه شوروی گرایش پیدا کنند. بهمنبیگی توانست تشکیلات اصل چهار را قانع کند و بخشی از بودجه مدارس سیار عشایری را تامین کند، البته به این شرط که آموزگاران را خود بیابد.
مدرسه سیار در سال ۱۳۳۲ به راه افتاد. اما چالش اصلی یافتن معلم بود. شهرنشینها تاب و توان تحمل سختیهای زندگی در ایل را نداشتند. محمد بهمنبیگی به این فکر افتاد که آموزش عشایر را خودکفا و از میان عشایر باسواد معلم تربیت کند.
بودجه مشکل همیشگی بهمنبیگی بود. در سال ۱۳۳۶، فعالیت برنامه اصل چهار در ایران متوقف شد و پروژه مدارس سیار به آموزشوپرورش منتقل شد. پول نبود و کارها بهسختی پیش میرفت. سرانجام، پس از سماجتهای بسیار، مدیران با مشاهده پیشرفت دانشآموزان، قانع شدند هزینهها و حقوق معلمان را بپردازند و فعالیت مدارس با تلاشهای بهمنبیگی ادامه پیدا کرد.
بهمنبیگی دانشسرای عشایری را برای تربیت معلم افتتاح کرد. در این میان، نام محمد بهمنبیگی از مرزهای ایران فراتر رفت و توانست جایزه معتبر آموزش یونسکو را از آن خود کند.
در سال ۱۳۴۶، پس از بازدید محمدرضا شاه و فرح پهلوی از مدارس عشایری، خانواده سلطنتی تحت تاثیر قرار گرفتند و شاه با تاسیس دبیرستان شبانهروزی عشایری در شیراز موافقت کرد. دو سال بعد، آموزش عشایر به ادارهای مستقل با مدیرکلی بهمنبیگی تبدیل شد. او سفر به سراسر ایران را آغاز کرد و برای آموزش عشایر ایران تلاش کرد.
محمد بهمنبیگی مجتمع آموزشی شبانهروزی بزرگی در حوالی شیراز تاسیس کرد که امکانات کاملی داشت و سالانه صدها نوجوان را تربیت میکرد. بیش از ۹۰ درصد فارغالتحصیلان دبیرستان عشایری وارد دانشگاهها میشدند.
با پیروزی انقلاب ۵۷، بهمنبیگی به اتهام همکاری با دربار، تحت تعقیب گرفت و ناچار شد به تهران فرار کند. مدتی زندگی مخفیانه داشت تا اینکه با پادرمیانی محمدرضا مهدوی کنی، از روحانیهای پرنفوذ وقت، توانست از خفا بیرون بیاید. بهمنبیگی در دهه شصت زندگیاش بود و از آن پس، عمرش را به نگارش کتابهایی سپری کرد که تلفیقی از خاطره و داستاناند، کتابهایی با نثری تحسینآمیز و گیرا که از تجربیات زندگی میگویند.
محمد بهمنبیگی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ در شیراز درگذشت و در گورستان عشایر شیراز به خاک سپرده شد.