چرا محیط زیست، سیاسی است؟
ابعاد و اندازه، گاهی میتواند شمایل یک ماجرا را به کلی تغییر دهد. در مقیاس خُرد، محیطزیست و فعالیتهای مرتبط با آن شاید درحد جمعآوری زباله از طبیعت و اعانه از جیب خلقالله باقی بماند یا محدود شود به تیمار جانوران آسیبدیده؛ فعالیتهایی غیرسیاسی که ارتکاب آنها، نه مخاطرهآمیز که خداپسندانه است. کسانی محیطزیست را در همین قالب بستهبندیشده مینگرند و اصرار دارند، آن را به تلاشهای عمومیِ اغلب احساسی و البته کماثر تقلیل دهند. این نگاه و رفتار فروکاهنده در سرزمینی که ورود به عرصه سیاست خطر جانی دارد، شاید در ظاهر حاشیهای امن برای شماریاز فعالان محیطزیست ایجاد کند؛ اما سیاسیون و مسؤولان را مایهکوبی میکند. به آنان مصونیت میدهد عملکرد مصرفگرایانه و طبیعتستیز خود را با توان بیشتری دنبال کنند. واکسن غیرسیاسی خواندن محیطزیست، همچنین سیاسیون را دربرابر مطالبات محیطزیست - محور ایمن میکند.
در مقیاسی کلان، آنجا که پای تصمیمسازی و تصمیمگیری برای عرصههایی وسیع درمیان است، محیطزیست موضوعی میشود یکسره سیاسی. اهل سیاست به بهانه توسعه و بهبود شرایط مردم (و در عمل بهدلیل پیشبُرد منافع خود)، اغلب تصمیمهایی میگیرند که هزینههای آن از کیسه طبیعت و شهروندان پرداخت میشود.
اراده هماهنگِ مردم برای نجات زمین، به اواخر قرن نوزدهم بازمیگردد. در انگلستان، پس از سالها تلاش، اتحادیه پلامیج (که بعدتر انجمن سلطنتی حمایت از پرندگان نام گرفت)، با متقاعد کردن افراد صاحبنفوذ، توانست قانون ممنوعیت استفاده از پرهای پرندگان در صنعت پوشاک را به کرسی بنشاند. در مقیاس خرد، تلاش این اتحادیه، حفاظت از پرندگان بود. اما در مقیاسی کلان، بدون نقشآفرینی اهل سیاست و تصویب قانون، آن فعالیتها نمیتوانست فراگیر شود.
تقریباً همزمان با آنچه در انگلستان میگذشت، یک طبیعیدان و زیستشناس به نام جان مییر (John Muir) در ایالت کالیفرنیای آمریکا، انجمن «سییرا کلاب» را تأسیس کرد. این انجمن از آن زمان تاکنون، اهل سیاست را به چالش کشیده است که با تصویب مقررات در زمینههای گوناگون محیطزیست - از کاهش و مهار انواع آلودگیها و کنترل جنگلتراشی و معدنکاوی گرفته تا تأسیس مناطق حفاظتشده و صیانت از گونههای وحشی- نقش فعالی ایفا کنند. بدون قوانین و مقررات کارآمد و اجرای دقیق آن، حفظ محیطزیست از درختکاری دستهجمعی، تیمار جانوران زخمی و گلگشت و جمعآوری زباله فراتر نمیرود.
طی نیم قرن اخیر، تلاشهای جهانی برای بهبود وضعیت حفظ محیطزیست انجام شده است. در اکثر آنها اهل سیاست حضور داشتهاند. پیمان بینالمللی تغییرات اقلیمی در پاریس، یکی از این تلاشهاست. برخی کشورها مثل هند، عربستان و چین از بخشهایی از متن آن معاهده راضی نبودند. باراک اوباما، رییس جمهوری پیشین آمریکا، کسی بود که مثل قهرمان فیلمهای هالیوودی ظاهر شد و همه را متقاعد کرد تا امضایشان را پای این معاهده بیندازند؛ اما یک سال و نیم بعد، رییس جمهوری بعدی آمریکا از معاهده پاریس خارج شد. اگر کل این ماجرا و جزئیاتش سیاسی نیست، چه عنوان دیگری میتوان بر آن نهاد؟
وجود وزیر یا رییس سازمان محیطزیست در کابینه دولتها نشانه دیگری است از سیاسیبودن محیطزیست. بسیاری از تصمیمهایی که دولتها در حوزههای عمران و توسعه اتخاذ میکنند، در محیطزیست اثرگذارند. نگاه کاهنده و تقلیلگرا که محیطزیست را به فعالیتهای تشکلها و جمعآوری زباله از کوه و دشت محدود میکند، دست تصمیمگیران را برای تخریب بیشتر باز میگذارد، بیآنکه آثار مخرب اجرای پروژهها و دستاندازی به طبیعت جدی گرفته شود. «اهل سیاست به قداست زندگی نمیاندیشد»، لاجرم باید او را متقاعد کرد که دستی بجنباند و کاری بکند. این متقاعد کردن، نیازمند چانهزنی، کشمکش و وزنکشیهای سیاسی است.
در ایران، رییس سازمان محیطزیست، معاون رییسجمهوری است و عضوی از کابینه. این سمت سیاسی بهتنهایی، بار سنگینی را به دوش ریاست آن سازمان میگذارد. باید قادر باشد با سایر اعضای کابینه مثل وزرای کشاورزی، راه و شهرسازی، صنعت، نفت و نیرو چانه بزند و بهنفع محیطزیست و مردم امتیاز بگیرد. رییس محیطزیست در دولت دوازدهم، برخلاف این رویه، مشغول گلزدن به خودی است. عیسی کلانتری، سازمان محیطزیست را موظف کرد که ظرف مدت کوتاه دوماهه، نتیجه لابد مثبت گزارشهای ارزیابی پروژهها را اعلام کند. در غیر این صورت، متولی و مجری پروژه میتواند به جان طبیعت بیفتد، چون «کشور نمیتواند معطل محیطزیست بماند».
استمرار در اجرای پروژههای مخرب و مصرف طبیعت باعث میشود در درازمدت ماجرا از شکل سیاسی آن، به شکلی امنیتی تغییر کند. این اتفاق در ایران، افتاده است. سالهاست که مسأله آب (که بخشی مهم از محیطزیست است) به موضوعی امنیتی بدل شده است. زمزمههای آن حدود ۱۰ سال پیش به گوش رسید. شورایعالی امنیت ملی، آن زمان تلاش کرد صدای اعتراض کشاورزان اصفهانی را با کمترین هزینه خاموش کند. بعد از آن نیز چندینبار، امنیتیشدن مسأله آب بهمیان آمد؛ اما شماری از اهل رسانه، بیخیال از کنار قضیه گذشتند. اینک که بحث بیآبی به بحرانی جدیتر از قبل تبدیل شده، همان افراد با تعجب، خبر ورود شورایعالی امنیت ملی به موضوع آب را پیدرپی بازتاب میدهند.
تصمیمهای مخرب مسؤولان وطنی در حوزه آب و محیطزیست، کار را به جایی رسانده که بنیامین نتانیاهو با ادای احترام به ما مردم ایران، در قالب یک آگهی تبلیغاتی، دست یاری به سویمان دراز کند. ایران پس از چند هزار سال مدیریت منابع آب، آبخوانداری و دانش بومی، اینک در شرایطی است که نخستوزیر اسراییل با نگاهی ترحمآمیز ضمن بازارگرمی برای دستگاههای آبشیرینکن، فرصت را غنیمت بشمرد و مؤدبانه به ایرانیان این پیام را برساند که «جینگیلی» آنهاییاند که حتی نمیتوانند منابع طبیعی و آب را در سرزمینشان بهدرستی حفاظت کنند. دارندگان روش و منش تقلیلگرایانه، احتمالاً بعد از شنیدن پیام نتانیاهو در خفا به او لنترانی بپرانند و دم بگیرند که «همه چی آرومه، غصهها خوابیدن».
در ایران، سیاست که از روزهای نخست فعالیتهای محیطزیستی به این عرصه وارد شد، امروز بیش از پیش خودنمایی میکند. بهجای انکار سیاسی بودن مسائل محیطزیستی در مقیاس کلان و تصمیمسازیها، باید آن را پذیرفت و به فکر چاره بود که محیطزیستیها، قدرت چانهزنی پیدا کنند، سیاستورزی بیاموزند و برای برخورداری از روزگار بهتر، مطالبهگر باشند. بدون نیروی قوی و پیشبرنده سیاسی در عرصه محیطزیست که بتواند قوانین و مقررات مناسب و قابل اجرا به تصویب برساند، تلاشهای محیطزیستیها از پاکسازی در و دشت یا تیمار جانوران آسیبدیده فراتر نخواهد رفت، توان و قابلیت اکولوژیک اکوسیستمها ضعیف میشود و انواع گرفتاریها -مثل ریزگردها یا بیکاری که شاید کمترین آنها باشد- برای مردم پدید میآورد. سیاسیدانستن محیطزیست، راه را برای تقویب بیشتر دلمشغولان محیطزیست باز میکند و دامنه اثرگذاری فعالیتهای آنان را تقویت میکند.