سدهای اشتباهی یا اشتباه سدسازی؟
نَه صدها سال پیش، که همین اواخر در انتهای افق، دریاچهای آبیرنگ آرمیده بود. پهنهای انباشته از آب و احاطهشده با نیهای انبوه که رزق و روزی مردم اطراف را تأمین میکرد. امروز جز کفهای خشک و تفته از آن همه زندگی و حیات باقی نمانده است. این روزها این پهنه خاکآلود، بلای جان اهالی محل و حتی ساکنان دهها فرسخ دورتر شده است. بیکاری ناشی از خشکی دریاچه یک طرف و گرد و غبار خفقانآور هم طرف دیگر. رودخانههایی که چون رگهای بدن آدمی، شریان حیاتی تالاب و دریاچه بود، اینک بهجای سرزندگی و موسیقی نسیم، لابهلای شاخسار بید، قلوهسنگ و خاک را به نمایش میگذارد و باد تنورهای میکشد رعبانگیز. این تصویری است که از هامون تا گاوخونی و از بختگان تا ارومیه میتوان دید و خون گریست.
ایران خشک، خشکتر شده است. گرمشدن هوا، کاهش بارندگی و تغییر الگوی بارش از برف به باران در سالهای اخیر، همراه با مدیریت نابهسامان منابع آب، شرایط ایران را بهسوی بحرانیتر شدن پیش میبرند. با این حال، همچنان مدیران و مسؤولان و نمایندگان مجلس، بر همان رویه سابق اصرار دارند: سدسازی هر چند منتقدانی جدی دارد، اما هنوز از سکه نیفتاده است. انتقال آب از حوزهای به حوزه دیگر و طرحهای آبشیرینکن و منتقلکردن آب نمکزداییشده به نقاطی دوردست نیز پروژههاییاند که حکمرانان آب آنها را به همان جدیت سدسازی دنبال میکنند.
در حالی که اثرات مخرب سدسازیهای بیرویه بیش از گذشته عیان شدهاست، چرا آهنگ ساختوساز این سازههای عظیم و مخرب طبیعت در کشور کند نمیشود؟
قدرت لایزال حکمرانان آب
چندی پس از آنکه وزیر نیرو در دولت یازدهم اعتراف کرد «در سدسازی افراط کردهایم»، نهتنها حرف خود را پس گرفت، که به مخالفان سدسازی حمله کرد و آنان را «رمانتیک» نامید. چنین گردش ۱۸۰ درجهای شاید چند دلیل داشته باشد. یکی از آنها قدرت سدسازان است که با فشار به مهمترین متولی آب در کشور، او را به عقبنشینی وادار کردند. گرچه اعلام شد که در دولت یازدهم، ساخت ۴۰ سد مورد بازبینی قرار میگیرد، اما در همان چهار سال، ۳۰ سد به بهرهبرداری رسید؛ پروژههایی که سالها قبل مطالعات آن انجام و موافقتنامههای اجرای آن صادر شده بود. اما راه خردمندانهای وجود نداشت برای آنکه خسارت کمتری به سرزمین و ساکنان آن وارد شود؟ مگر نه اینکه جلوی ضرر را از هر جا بگیریم، منفعت است؟
در همان دولت یازدهم نیز ۱۵۰ و ۱۲۴ سد بهترتیب در مراحل مختلف مطالعاتی و اجرایی قرار داشت؛ نشانهای دیگر از یکهتازی و قدرت افسانهای سدسازان وطنی، مشاوران و پیمانکاران وابسته به حاکمیت و البته خستگیناپذیر.
اواسط سال ۱۳۹۰ بود که رییس پیشین سازمان جنگلها و مراتع گفت هر سال یک سد از مدار خارج میشود. آن زمان وضعیت خشکسالی و بحران آب، هنوز به شمایل اسفناک امروزی درنیامده بود. هر سال که میگذرد، به تعداد سدهای خالی افزوده میشود. کمتر از یک سال پیش بود که خبرگزاریهای رسمی در ایران نوشتند نیمی از سدهای کشور خشک شدهاند. بهعنوان نمونه، ایسنا نوشت: «۶۶ درصد آنها تا ۴۰ درصد و ۲۱ درصد نیز کمتر از ۴۰ درصد آب دارند». بهتازگی آماری مشابه اعلام و به ایرانیان کمبود آب، هشدار داده شده است.
ساخت این سازههای غولپیکر در ایران، با اشتباههای فاحشی نیز همراه بوده است. کمیسیون جهانی سد، چندی پیش اشتباههای سدسازی در جهان را فهرست کرد: انتخاب رودخانه اشتباه برای ساخت سد، بیتوجهی به تغییرات جریان آب پاییندست، غفلت از تنوع زیستی و از بینبردن زنجیره غذایی موجودات آبزی و جانوران زیستگاههای مرتبط، سیاستها و محاسبات اقتصادی اشتباه، ناتوانی در جلب رضایت عمومی مردم منطقه، سوءمدیریت در خطرات و تأثیرات و در نهایت، ساختوساز بیرویه سد، هفت اشتباهیاند که این کمیسیون آنها را معرفی کرده است. نگاهی به این فهرست، نشان میدهد که همه این موارد، در ایران نیز تکرار شده است. بهعلاوه میتوان به این فهرست، ایجاد عظیمترین دریاچه آبنمک جهان با ساخت سد «گتوند» را نیز اضافه کرد؛ برگ زرینی دیگر در تاریخ سدسازی جهان بهدست مهندسان توانگر ایرانی. همین یک نمونه برای اثبات ناتوانی قرارگاه خاتمالانبیا در پروژههای عمرانی کافی است. با این حال، همچنان مقتدرانه هرجا سخن از عمران و آبادانی است، نام این قرارگاه پیش از سایر رقبا و شرکتهای خصوصی برای گرفتن پروژه میدرخشد.
هرچند ساختن سد در مواقعی اجتنابناپذیر و ضروری است، (مثل سدهایی که نقش کنترل سیلاب دارند) اما در سرزمینهای خشک، ایجاد دریاچه و قرار دادن آب در معرض آفتاب، به تبخیر آن کمک میکند. بهعلاوه، سدها بخشهای وسیعی را زیر آب میبرند؛ مردمی باید بنکن شوند و خانه و کاشانهشان را بگذارند و بگذرند. سهم طبیعت و ساکنان پاییندست سد نیز کمآبی است و گاه خشکیدگی.
تمام این سالهایی که سدسازی، جنونآمیز دنبال میشد، حکمرانان آب، بهعمد راهحلی را که ایرانیان قرنها پیش ابداع کرده بودند، بهدست فراموشی سپردند: آبخوانداری و تغذیه مصنوعی سفرههای زیرزمینی هنوز هم میتواند از سیلابها و روانابها فرصتی یگانه بسازد برای گذار از بحران خشکسالی. ۴۲۰ هزار کیلومتر مربع (برابر با یک چهارم مساحت کل کشور) رسوب درشتدانه در ایران، قابلیت ذخیره پنجهزار کیلومتر مکعب آب را دارد. این رقم دهبرابر بارشی است که کشور سالانه دریافت میکند.
چنین رهیافتی آیا همچون سدسازی با جدیت دنبال خواهد شد؟ بسیار بعید به نظر میرسد. به یک دلیل ساده: تغذیه مصنوعی آبخوانها در مقایسه با سدسازی و پروژههای انتقال آب، بسیار ارزانتر است و منافع حکمرانان آب را تأمین نمیکند. به نظر میرسد این منافع حتی با مدیریت یکپارچه منابع آب نیز در تضاد است؛ روشی کهاسراییل با راهاندازی سازمان ملی آب بهکار گرفت و موفق شد. اما در ایران، همان مدیریت نیمبند سازمانهای آبْ منطقهای هم از بین رفته و بهجای در نظر گرفتن مرزهای طبیعی حوزه آبخیز برای اجرای پروژههای مرتبط با آب، مرزهای سیاسی استانها ملاک قرار گرفته است.
سدسازی و پروژههای انتقال آب همچون گذشته، پرشتاب ادامه مییابد و جز غباری مرگآلود نصیب مردمان نمیشود.