«شریف»ی که قربانی شد
بیستسال پیش در چنین روزی، ۲۸ آبانماه، دکتر مجید شریف همچون هر روز، برای ورزش صبحگاهی از خانه مادری خارج شد؛ اما دیگر بازنگشت.
نزدیکان شریف، پیکر بیجان او را یک هفته بعدتر در پزشکی قانونی شناسایی کردند. پزشکی قانونی از «قتل» نویسنده و مترجم ۴۸ساله چیزی نگفت.
پیکر او زمانی کشف شد و مراسم خاکسپاری او هنگامی صورت گرفت که جامعه در شوک کاردآجین کردن فروهرها بود.
ترور فروهرها قطعی بود و از جمع ناظران سیاسی مستقل، کمتر کسی درمورد نقش نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در ستاندن جان آنان تردید داشت. با وجود بستر امنیتی و فضای سخت و سنگین سیاسی، حتی در جمع همفکران شریف نیز جانباختن او، بیشتر «مرگ» ارزیابی میشد تا «قتل». یک وجه ماجرا به رفتار عاملان ترور مربوط بود؛ برخلاف فروهرها، قاتلان در قربانیکردن شریف، ردّی بهجا نگذاشته بودند.
ترور محمد مختاری و مجید شریف، نویسندگان و مترجمان برجسته که در آذرماه ۱۳۷۷ بهوقوع پیوست، شائبهها درمورد چگونگی جانسپردن شریف فزونی یافت.
شریف پنجاهسال هم نداشت؛ اهل ورزش بود و از بدنی سالم و ورزیده برخوردار بود؛ چرا جان سپرده بود؟
سهسال پیش از چشم بستن بر جهان، شریف از پس مهاجرت/تبعیدی دوازدهساله به ایران بازگشته بود. او از اعضای اصلی و بانیان دفتر تدوین و تنظیم مجموعه آثار دکتر علی شریعتی محسوب میشد. شریف که پیش از پیروزی انقلاب، در آمریکا فیزیک خوانده بود، پساز مهاجرت به فرانسه، در سال ۱۳۶۲ دکترای جامعهشناسی گرفت. او همزمان در خارج از کشور، از موضعی رادیکال به فعالیت انتقادی علیه رژیم سیاسی حاکم بر ایران مشغول بود.
تا سال ۱۳۷۴ که به ایران بازگشت، شریف افزون بر تکمیل تحصیل و فعالیت سیاسی ـ فرهنگی، دهها مقاله نوشت و سه کتاب تألیف و ترجمه کرد.
یکسال پیش از سفر به ایران، در تابستان ۱۳۷۳، او در جزوهای باعنوان «در مفهوم و ضرورت بازگشت به میهن» به نقد فضای سیاسی و کنشگری اپوزیسیون در خارج از کشور و تبیین اهمیت بازگشت به ایران پرداخت. شریف نوشت: «هرکسی اگر تشخیص داد در گذشته اشتباه کرده است، حق دارد از اصرار بر ادامه اشتباه دست بردارد؛ همچنین اگر کار و تصمیمش در دورهای درست بوده و مزایا و فوایدی دربرداشته، زمانی که تشخیص داد آن ضرورت یا مزیت دیگر وجود ندارد، حق دارد تصمیم دیگری بگیرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد همواره بر یک عقیده، یک تصمیم و یک راه و روش باقی بمانند.»
در بهار ۱۳۷۴ او با ابراز «امید» نسبتبه «آینده»ای که در آن «خطاهای گذشته تکرار نگردد» و «صاحبدلان نقش و وزنی بیشاز گذشته داشته باشند»، راهی وطن شد. شریف تأکید کرد: «مرگ یا زندان؛ باید بروم؛ خانه من آنجاست.»
تا پیش از ترور، شریف به ترجمه چند کتاب مهم همت گمارد: «تاریخ یک ارتداد» اثر جنجالی روژه گارودی، «زندگی و مرگ رزا لوکزامبورگ» و «اراده قدرت» اثر نیچه، از آنجمله بود.
همزمان و بهگونهای قابلحدس، پای شریف به مطبوعات و محافل سیاسی باز شده بود؛ چنانکه در «ایران فردا» نوشت، و با «جامعه» مصاحبه کرد.
شریف به نمادی مهم از اپوزیسیون بازگشته به وطن، پس از «دوم خرداد» تبدیل شده بود که بهگونهای مؤثر و با وجود تهدیدها و تحدیدها، در میهن کنشگری میکرد.
او «طعمه»ای غیرقابلاغماض برای طراحان و بانیان قتلهای سیاسی بود. اینچنین، در فهرست هدفها و اشخاصی قرار گرفت که ترور آنها اولویت داشت.
مصطفی کاظمی (مشهور به موسوی شیرازی، قائممقام معاونت امنیت وزارت اطلاعات وقت) که از چهرههای اصلی پرونده قتلهای زنجیرهای محسوب میشود، به ترور شریف اذعان کرده است. او در بازجویی فروردینماه ۱۳۷۹ نوشته است: «وقتی که مجید شریف حذف شد، به آقای رسولی [رسول کاتوزیان؛ مدیرکل پشتیبانی عملیاتی معاونت امنیت وزارت اطلاعات] رفتم...»
او همچنین در جایی دیگر از بازجوییها در همان مقطع، پس از تشریح دیدار خود و مهرداد عالیخانی (مشهور به صادق، رئیس اداره چپنو در وزارت اطلاعات) با دری نجفآبادی، وزیر وقت اطلاعات، نوشته است: «صبح شنبه اول وقت، من با صادق تماس گرفتم؛ گفتم: چهکار میخواهی بکنی؟ گفت: اول شریف [مجید شریف] را بزنیم... شما آدرس را بگیر... بعد من رفتم با آقای رسولی صحبت کردم...»
شریف در فهرست ترورهای سیاسی قرار گرفت و به قتل رسید. هفتهها از مرگ شریف گذشت تا نام او نیز ابتدا در پستوهای سیاسی مرتبط با حکومت و بعد در محافل سیاسی و رسانهای، بهمثابه یکی از قربانیان مطرح شود. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی اما هیچگاه در کنار دیگر قربانیان قتلهای سیاسی پاییز ۱۳۷۷ از او یادی نکرد.
شریف ـ همچون فروهرها و مختاری و پوینده ـ قربانی پروژه تمامیتخواهانه و غیرانسانیای شد که مرکزثقل آن، از میان برداشتن یا منفعل کردن اپوزیسیون در فضای سیاسی ـ اجتماعی پس از «دوم خرداد» ۱۳۷۶ بود؛ پروژهای متکیبر بسط خشونت و نشر ارعاب و تکثیر وحشت.
شریف در یکی از کتابهایش (بازاندیشی ضروری در مبارزه سیاسی و طرح نهادهای دموکراتیک) مینویسد: «در حرکتها و همکاریهای جمعی است که میتوان به تغییر و تحول اساسی امید بست و آن را برای تحولاتی در مقیاس اجتماعی و ملی زمینه و نیز الگو قرار داد.»
جامعه مدنی ایران جان گرفته و برای هسته سخت قدرت، جلوهگری و ایجاد تهدید کرده بود؛ پس باید پیش از هر کنش خطرخیزی، با خشونت و تهدید، سرکوب و منکوب میشد.
شاگرد اول کنکور سال ۱۳۴۷ که به چند زبان (مانند فرانسه و انگلیسی و آلمانی و روسی و عربی) مسلط بود و نویسنده و مترجمی برجسته و منتقد اجتماعی جسوری شده بود، یکیاز قربانیان تمامیتخواهی شد.
هسته سخت قدرت بهجای بهرهجستن از تخصص دانشآموخته دکترای فیزیک دانشگاه آمریکا و جامعهشناسی فرانسه و بهجای پاسداشت کنشگر وطندوست، او را همانند بسیاری دیگر، و ازجمله فروهرها و مختاری و پوینده، قربانی عطش سیریناپذیر خود به قدرت کرد.