هنوز برای من پرستوهای مرد میفرستند
رییس روزنامه در آخرین ساعتهای صفحهبندی و شلوغی کار روزنامه، سرش را آرام به من نزدیک کرد و گفت: «با شما کاری دارم.» قبل از اینکه کار صفحهبندی به اتمام برسد، یک بار دیگر در کریدور روزنامه به او برخوردم و این بار از من خواست تا در پارکینگ روزنامه در اتومبیلش او را ببینم. معلوم بود نمیخواست شنودهای روزنامه و آبدارچی معروف روزنامه گفتوگوی ما را بشنوند.
آقای رییس در پارکینگ منتظر بود تا پیامی به من برساند و برود. سوار ماشین او شدم و از من پرسید آیا در تدارک سفرم. برایم تعجبآور بود که از کجا میدانست بهزودی به یکی از کشورهای منطقه سفر میکنم. اواضافه کرد که «برادران از من خواستند به شما هشدار بدهم به این سفر نروید٬ زیرا در این سفر توطئهای برای شما چیده شده است.»
در آن سالها سرمقالهنویس روزنامه بودم و به علت شرایط خاصی که در زندگی داشتم مراقب بودم چیز پنهانی در زندگی نداشته باشم تا سروکارم به امنیتیها نیفتد. اما این پیام برایم عجیب بود. پاسخ دادم که باید فکر کنم و رییس روزنامه از من خواست حتما به او اطلاع بدهم که به این سفر میروم یا نه و تاکید کرد قصد سفر به کشوری را دارم بارانداز امنیتیها و جاسوسی منطقه است و ایران هم در آن کم نفوذ ندارد.
بعد از مشورت با دوستان انجمن صنفی، به او اطلاع دادم که «به این سفر میروم و به برادران هم بفرمایید دیگر از این ...های زیادی نخورند». در آن زمان، نوشتههایم خواننده زیادی داشت و بالطبع سفرهای کاری زیادی میرفتم. بسیاری از کشورها وقتی قصد داشتند روزنامهنگارهای پرکار ایرانی را دعوت کنند، معمولا من یکی از آنها بودم.
در این سفرها، که همه روزهایش به جلسه و مصاحبه میگذشت، هیچگاه با کسی مواجه نشدم که با من برخورد جنسیتی کند یا نگاه نامتعارفی داشته باشد. روزنامهنگارها معمولا زیاد میخندند و شوخی میکنند اما میان همه این گفتوگوها٬ رفتار مودبانه با زنان بهدقت رعایت می شود.
در جریان این سفر، روزنامهنگار عربی که ظاهرا سردبیر یکی از نشریات منطقه بود رفتاری غیرعادی و عجیب با من داشت. به من زیاد نزدیک میشد و ظاهرا لطف میکرد. در چند مصاحبه، مترجم عربی من شد و زیاد وقت میگذاشت. اما در ادامه، رفتارش از چیزهای دیگری حکایت داشت که سابقه نداشت. چند بار به بهانه اصلاح مصاحبهها، وقت و بیوقت دم در اتاقم آمد، که چنین مسائلی قبلا اصلا سابقه نداشت.
آن سفر به پایان رسید و بعدا دیپلماتی باسابقه به من کتابی داد تا حتما بخوانم، در مورد اینکه چگونه برای زنان دیپلمات یا روزنامهنگار تور امنیتی پهن میکنند یا سوژه جنسی فراهم میکنند. پس از خواندن این کتاب بود که دریافتم هشداری که رییس روزنامه به من داد پیغامی از وزارت اطلاعات بود پیرامون توری که احتمالا وزارت اطلاعات موازی برای من پهن کرده بود. باورکردنی نبود٬ اما بخشی از تشکیلات امنیتی این توانایی را دارند تا با بهکارگیری مردان غیرایرانی برای زنان ایرانی در کشورهای دیگر تور جنسی پهن کنند یا پرستوهای فاحشه مرد ارسال کنند. واقعا باید به علمای قم دست مریزاد گفت.
پرستوهای فاحشه وزارت اطلاعات در فیسبوک
در جایگاه روزنامهنگاری که سالهاست مینویسد و مصاحبههای تلویزیونی بخشی از شغل اوست، بارها در فیسبوک با کسانی مواجه شدهام که نوشتههایم را میخوانند یا مصاحبههایم را بهدقت پیگیری میکنند. چندی پیش، کسی که در ظاهر خواننده مقالاتم بود چند بار در مدح زنان نویسنده و روزنامهنگار برایم شعر و پیامهای ادبی محترمانه میگذاشت و نکات اخلاقی و روشنفکری ارسال میکرد. از آنجا که کمتر فرصت پاسخ به پیامهای اینچنینی دارم، معمولا با تشکری به پیام پاسخ میدادم. اما یکی از آنها با ارسال مداوم پیامهایی که در ظاهر خیلی روشنفکرانه بود توجهم را جلب کرد. بهقدری پیامهای محترمانه از او دریافت کردم که به نظرم رسید میتواند شخص قابلاعتمادی باشد. در ادامه، چند بار از او خواستم نظرش را در مورد مصاحبهها برایم بنویسد و حتی فکر میکردم شاید شخص مناسبی باشد و شاید بتوان حسابی جدی در رابطه با او باز کرد.
چند بار درباره مسائلی از طریق اسکایپ با او صحبت و مشورت کردم. اما در ادامه، کمکم پیامهایش با نکات جنسی سخیف همراه شد و یک بار پیامی گذاشت که نمیتوانست معنایی جز پیشنهاد سکس اینترنتی داشته باشد. باورم نمیشد دوستی فیسبوکی ممکن است در فکر سکس اینترنتی با من باشد. از او فاصله گرفتم و با احتیاط و تردید و کمی ترس، نوشتههای قبلی را مرور کردم تا از میانشان خط و ربطی بیابم. چند بار هم جوکهای بسیار رکیک درباره رهبر جمهوری اسلامی ایران یا آخوندها ارسال کرد که بسیار زننده بودند. پس از مدتی، نوشتههایش به کپی پیست شباهت پیدا کرده بود و بعضا همان را دو بار ارسال میکرد و معنایش جز این نبود که برای چند نفر ارسال میکند و یادش میرود قبلا برای من ارسال کرده است.
چند ماه بعد، یکی از دوستان به من اطلاع داد کسی که در صفحه فیسبوک من حضور دارد و بعضا کامنت میگذارد از کارکنان رده بالای لشکر سایبری اطلاعات است که این بار نقش پرستو یا فاحشه فیسبوکی را بر عهده گرفته است.
از روزی که مطلع شدم تشکیلات امنیتی مملکت توانایی، امکانات و انگیزه کافی دارد تا در کشوری دیگر مردانی را استخدام کند که برای زنی ایرانی تور جنسی پهن کنند و دریافتم کسی که به یک دوست فیسبوکی ظاهرا قابلاطمینان تبدیل شده بود یک فاحشه مرد دستگاه اطلاعاتی است، پی بردم آنهایی که کشور ایران را اداره میکنند هیچ قرابتی با مردم ایران و این آب و خاک ندارند. آنها در واقع امنیتیهای کثیف نیروهای اشغالگرند که برای چند سال دسترسی بیشتر به منابع این کشور به هر اقدام ناشایستی دست میزنند. و امروز شاهدیم که چهل سال مبارزه مداوم با روزنامهنگارها و روشنفکران چه بلایی بر سر ایران آورده است.
با نوشتن این یادداشت به نظرم رسید میتوان پرونده محمدعلی نجفی و قتل میترا استاد را به شکل دیگری دید و ارزیابی کرد. زیرا پرستوها بیمقدمهچینی و بدون سازماندهی نمیآیند. گاه روشنفکر و ادیباند، مانند آن کسی که سر راه من قرار گرفت، و گاهی هم با دلبری میآیند. اما وقتی بیایند، بهآسانی نمیروند و گاهی برای این ارسال میشوند تا میزبان و پرستو را با هم بسوزانند.