از واقعه بدشت تا تظاهرات حجاب در سال ۱۳۵۷
حرکتهای اعتراضی نسبتبه حجاب اجباری را میتوان از زوایای گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار داد. اما زاویه نگاه من در پرداختن به این موضوع، درواقع ردیابی گفتمان برابریخواهی در مبارزات ضد حجاب اجباری از واقعه بدشت تا حرکت متاخر، یعنی دختران خیابان انقلاب است. بررسی اجمالی ادوار مبارزه با حجاب اجباری در این متن، هرچند به بنمایههای تاریخی نظر دارد، اما به ردیابی گفتمان برابریخواهی در مقاطع مختلف تاریخی نیز پرداخته است. این تحقیق در سه بخش پیاپی منتشر میشود. بخش اول از واقعه بدشت در سال ۱۲۲۷ تا تظاهرات حجاب در سال ۱۳۵۷ و آغاز جنگ ایران و عراق را دربرمیگیرد. بخش دوم، از دهه شصت تا شور و تحرک زنان در سال ۸۸ و بخش سوم از جنبش سبز تا جنبش دختران انقلاب در سال ۱۳۹۶ را شامل میشود.
ادوار جنبش ضد حجاب اجباری
۱- واقعه بدشت
شورش علیه وضعیت نابسامان کشور از سوی جریانهای ترقیخواه در ایران بحرانی و آسیبخورده از دو جنگ روسیه در نیمه اول قرن نوزده و بیکفایتی دربار قاجار در حل بحرانها، موجب شکلگیری مبارزات و نهضتهایی شد که زمینههای جنبش ترقیخواه مشروطه را آماده کرد. هرچند برخی از این اعتراضات همچون نهضت بابیها، یک نهضت مذهبی بود، اما ابعادی از این جنبش، معنای اجتماعی داشت که بالقوه در نوع مطالبات ترقیخواهانه جنبش مشروطه تاثیرگذار بود. بهطور مشخص میتوان به اصل حق حضور و مشارکت زنان در عرصه عمومی اشاره کرد.
طاهره قرةالعین، با اتکا به این اصل از آیین باب، طریق برابریخواهی و رهایی زنان را پیش گرفت. هم از این رو، رخداد آغازین جنبشهای ضدحجاب را میتوان به واقعهای نسبت داد که ۵۷ سال پیش از پیروزی جنبش مشروطه، در نخستین کنگره بابیان در روستای بدشت، از توابع شاهرود، رخ داد. رخدادی که با پردهدری و حجابافکنی طاهره قرةالعین، همچون نقطه عطف مبارزات برابریخواهانه ضدحجاب بر پیشانی جنبش برابریخواهی زنان ثبت شده است. هرچند بهزعم تعدادی از منتقدان، اقدام او یک کنش فردی و در چارچوب نظام فکری بابیگری ارزیابی میشود، اما این حرکت بهلحاظ تاثیرگذاری و بهلحاظ گفتمانسازی تاثيری ارزشمند در جریانهای برابریخواهانه دورههای تاریخی بعد گذاشت. مضافا با توجه به زمانهای که طاهره به کشف حجاب روی میآورد، بابیگری تنها راه حجابافکنی ازسوی زنان مرفه دوران قاجار بوده است. چنانچه از میان آثار آن دوره میتوان دریافت، زنان بسیاری بودند که درپی یافتن توجیهی برای افکار مترقی خویش، خود را حتی در ظاهر به این آیین نسبت میدادند، تا از گزند اتهامات رایجی چون فحشا، وقاحت و بیآبرویی در امان بمانند.
۲- واقعه گراندهتل
هنر موسیقی و تصنیفهای وطنی بهجامانده از دوران مشروطه روشنترین تصاویر و رساترین آوای مبارزان آن جنبش را تا به امروز زنده نگه داشته است. درمیان چهرههایی مثل درویشخان و کلنل وزیری و عارف قزوینی، چهره یک زن نیز همچون قمری در آسمان هنر مشروطه جلوهگری میکند. قمرالملوک وزیری، خواننده تصنیفهای وطنی، از اولین کنسرتی که در سال ۱۳۰۳، بدون حجاب در گراندهتل برگزار میکند، چنین میگوید:
«پس از خاتمه کنسرت، ترس مرموزی بر من مستولی شد. حدود چندهزار نفر در خیابان لالهزار جمع شده بودند. در بازگشت بیم آن داشتم که عدهای قصد جان مرا داشته باشند، چون اخباری از این قبیل به من رسیده بود و بیشتر مرا به توهم میانداخت.» (خالقی، ۱۳۷۳. ص۸۶)
تکرار حرکتهای جسورانه او در مواجهه با مناسبات قدرت، خود نشان از ارادهمندی و سلوک برابریخواهانه او دارد. آنجا که رييس شهربانی کرمانشاه پيغام میدهد که شرط اجازه کنسرت اين است که به خانه ما بيايی و آواز بخوانی، قهرمانانه تمرد میکند و همان دم به روی بالکن هتل محل اقامتش میرود و شروع میکند برای مردم به آواز خواندن و میگويد: اين همان کنسرت من است. (خالقی، ۱۳۷۳) جسارت این زن در خواندن تصنیف «مرغ سحر» و محبوبیتش نزد مردم، باعث میشود که ماموران رضاشاه صفحه مرغ سحر را توقیف کنند. این تداوم مبارزه همان زنی است که با تاج گل زیبایی بر گیسوان طلایی، بر صحنه گراندهتل آواز خوانده بود. همان مرغ سحر نادیده!( شجاعی، ۱۳۷۸) که تداوم حضور بدون حجابش بر صحنه، حکایت از اراده زنانه او برای ادامه راه آزادیخواهی بود.
۳- داستان آژانها و چادری که جا ماند
حرکتهای مستقل زنان در اعتراض به حجاب و پردهنشینی، که با شجاعت زنان شهرنشین میرفت تا به رهایی زنان مناطق دور نیز منجر شود، با قانون ضد حجاب اجباری رضاشاه پهلوی، ناگهان توسط «آژانهای» حکومتی، به عکس خود تبدیل شد.
زندخت شیرازی که خود از فمینیستهای رادیکال آن دوره بود، در سال ۱۳۰۷ در یکی از سخنرانیهایش میگوید: «من فعلا نه طرفدار کشف حجابم و نه کاری به این موضوع دارم. فقط مقصود من این است که این کمین دوشیزه با اتحاد خواهرهای گرامی خویش، مسلکی را پیروی کنیم که سعادت حال و آینده ایرانیان بدان منوط باشد.» ( احمدی خراسانی،۱۳۹۰.ص ۵۷)
اما ظاهرا شتاب حکومت وقت برای عقب نماندن از مدرنیته آتاتورکی در کشور همسایه، کار را به جایی میرساند که در کتاب «چادری که جا نماند» خاطرات زنان از خشونتهای حکومت رضاشاه در کشف « اجباری» حجاب، همچون شمشیر داموکلس تا به امروز بر سر مبارزان بر علیه حجاب اجباری کوبیده میشود. عنوان کتاب طبق روایاتی که در آن آمده است، کنایه به چادرهایی است که بهدست آژانهای رضاشاه از سر زنان کشیده شد و برسر آنان نماند.
هرچند که ظاهرا خیلی از آن چادرها در پستوی سنتهای خانگی «جا ماندند» تا چهل سال بعد، زنانی که به صفوف انقلاب «دموکراتیک» و ضد استبدادی میپیوستند، گیسوان و اندام خود را چنان که مقبول آید، خوب بپوشانند.
پس از خروج رضاشاه از ایران و آغاز فعالیت احزاب سیاسی همچون «حزب دموکرات» و «حزب توده»، پروژه جنبش زنان بیشتر حول مشارکت سیاسی و حق رای طراحی شده بود و موضوع حجاب تنها هنگام مخالفت روحانیون با حق رای، دوباره در جامعه طرح شد.
در سال ۱۳۴۱، دوباره با مطرح شدن «حق رای برای زنان» ازسوی محمدرضاشاه، مخالفت روحانیون با حق رای زنان به مساله «کشف حجاب» پیوند خورد.
۴- یا روسری یا توسری
تظاهرات زنان در روز هشتم مارس ۱۳۵۷ علیه قانون حجاب اجباری، صدایی بود که در میان محاصره سرسامآور شعارهای «نمیخواهیم»، دم از خواستن میزد. صدایی معلق در میان تمامی آنچه برآیند گفتمان نفی و تکفیر انقلابی غیردموکراتیک که اصولا حول «نخواستن» میچرخید و صدایی مطالبهمحور بود که دم از خواستن میزد، اما در فضای انقلاب و خشم و انتقام شنیده نشد.
داستان این بود که فقط پس از یک ماه از پیروزی انقلاب در روز ۱۶ اسفندماه، روزنامه کیهان در صفحه اول از قول آقای خمینی نوشت: «زنان باید باحجاب به وزارتخانهها بروند.» حیرتزده از اعلام چنین قانونی، زنان به خیابانهای پایتختی سرازیر شدند که هنوز شعارهای ضد استبداد پهلوی از روی دیوارهایش پاک نشده بود. حیرت آن روزها شاید میتوانست جای خود را به خرد پیش از واقعه بدهد، اگر فقط برخی از جملات آقای خمینی را در دهه چهل در مخالفت با آزادی زنان بهخاطر میآوردیم: «شما ببینید بیست و چند سال از این کشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب کنید چه کردهاید؟ زنها را وارد کردید درادارات، ببینید در هر ادارهای که وارد شدند، آن اداره فلج شد. (...) زن اگر وارد دستگاهی شد، اوضاع را به هم میزند...» (احمدی خراسانی. ص ۱۱۰)
هرچند رخداد آغازنده این حرکت خودجوش، انتشار سخنان آقای خمینی در شانزدهم اسفند بود، اما همپوشی تظاهرات سازماندهیشده زنان چپ فمینیست با تظاهرات خودجوش زنان از اقشار گوناگون در اعتراض به این حرکت، موجب گستردگی این حرکت و نیز همبستگی فمینیستهایی از کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا با زنان ایران شد. این حرکت اعتراضی در تاریخ مبارزات علیه حجاب اجباری، جایگاهی ویژه به خود اختصاص داد.
مهناز متین در کتاب خیزش زنان، نوشته است: «در هفدهم اسفند ۱۳۵۷، ایران شاهد دو رویداد همزمان بود: ۱-سرآغاز خیزش زنان علیه حجاب اجباری برای زنان کارمند (...) ۲- نخستین بزرگداشت علنی آیین ۸ مارس، روزجهانی زن، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که به همت گروههای نوبنیاد زنان -که همه چپگرا بودند- برگزار شد و هزاران زن دیگراندیش و دگرخواه ایرانی را به خود جلب کرد.» ( متین،مهاجر.۱۳۹۲. ص۸ )
در فضای انقلابی و سیاستزده آن دوران، این جنبش نیمه سازماندهیشده/ نیمه خودجوش ازسوی گروههای سیاسی حمایت نشد، اما بارزترین جلوه گفتمان برابریخواهی آن دوران بود. در عرصه عمل نیز موفق شد که اجرای این حکم را تا ششماه به تعویق بیندازد.
نیروی مقابل نیز در این مدت، با طرح شعار «یا روسری، یا توسری» تظاهرات گستردهای در دفاع از قانون اجباریشدن حجاب برپا کرد. اما دیگر خبری از هیچ تظاهرات نیمه خودجوش/نیمه سازماندهیشده در دفاع از حق پوشش نشد که نشد! در عوض پیشروی نیروهای واپسگرا با حمایتهای قانونی و حکومتی باعث شد که زنان بسیاری به «جرم» بدحجابی و بیحجابی، شغل خود را از دست دادند و در خیابانها مورد اهانت و ضربوشتم شدید نیروهای نیمه خودجوش/نیمه سازماندهیشده «دارودسته زهرا خانم» قرار گرفتند.
با شروع جنگ ایران و عراق و با بالا گرفتن سرکوب نیروهای سیاسی، ردپای کمرنگشده معترضان خیابانی علیه حجاب اجباری بهتدریج از بین میرفت. مبارزه با حجاب اجباری و خواست حقوق برابر، تبدیل به گناهی درحد خیانت به خون شهدا و حتی وطنفروشی شد. این نگاه از سوی نیروهای واپسگرا و نیروهای سرکوبگر خیابانی، نوعی جرمسازی و مجرمانگاری نسبتبه زنان را ایجاد میکرد. از دیگر سو، نوعی بازدارندگی درونزا نسبتبه ادامه مبارزه برای حجاب در میان زنان شکل میگرفت و بسیاری از زنان در ابتدای جنگ، در هیبتی کاملا محجبه با شرکت در گروههای امداد برای جان سربازان و بسیجیها، با گفتمان دفاع از میهن، به جبههها و مراکز درمانی گسیل شدند. نیروی اصلی اکثر سازمانها و جریانهای سیاسی بهویژه در ابتدای جنگ، معطوف واقعه ویرانگر جنگ شده بود و اکثرا در جبههها و یا پایگاههای بسیج و سپاه، آماده جنگ با دشمن بودند. خیابانها خالی شده بود. حتی دارودسته مزدور و باجگیر «زهرا خانم» ضرورت حضور در خیابان را از دست داده بود. درخیابان «خبری» نبود بهجز تحقیر و ترس و ارعابی که زنان را خانهنشین کرده بود.
فهرست منابع:
۱- احمدی خراسانی، نوشین. حجاب و روشنفکران. تهران: ۱۳۹۰
۲- خالقی ،زهره. آوای مهربانی: یادواره قمرالملوک وزیری. تهران: دنیای مادر. ۱۳۷۳
۳. شجاعی ، منصوره. صدای زنان، اجازه مردان. تریبون فمینیستی/ بازنشر عصرنو، ۱۳۸۳)
http://asre-nou.net/1383/mordad/13/m-ghamar.html : Accessed at 5/12/18
۴. متین، مهناز. مهاجر، ناصر. خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷(دفتر نخست).تولدی دیگر(آلمان). نشر نقطه.