مساله جمعیت در ایران: آیندهای خطیر و خوفناک
امر کردن برای افزایش نفوس، شاید کسانی را تشویق کند تا وارد کارزار شوند و بر جمعیت جهان بیفزایند. اینان لابد با تکرار اسم رمز «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» به آن فرمان، لبیک میگویند و در انتظار میمانند تا دستی از غیب برون آید و گرفتاریها را برطرف کند. اما در عصر ارتباطات و تعقل، نسخه پیچیدنهای آمرانه برای خصوصیترین ارکان زندگی، بعید است خریداران پرشماری داشته باشد.
۵۰ سال پیش در خردادماه سال ۱۳۴۷، وقتی در تهران اجلاسی برای بررسی پیشرفت ۲۰ ساله اعلامیه جهانی حقوقبشر و تعیین نقشه راه آینده آن برگزار شد، بیانیهای ۱۹ مادهای مورد تأیید نمایندگان اکثر کشورهای جهان قرار گرفت. در یکی از بندهای این اعلامیه آمده است: «والدین دارای حق اساسی بشری در زمینه تصمیمگیری آزادانه و همراه با درک مسؤولیت درمورد تعداد و فاصله سنی فرزندان خویشاند.»
آن زمان نیز نگرانی از عواقب افزایش جمعیت وجود داشت. اگر پیشتر پهناوری سرزمینها توجیهی برای افزایش جمعیت بود (که امروز نیز همچنان علاقهمندانی دارد)، بهتدریج سیرکردن شکم ساکنان یک سرزمین، اولویت پیدا کرد. ظهور مفاهیم جدید، همچون «کیفیت زندگی» سبب شد گفتمان افزایش جمعیت، رنگ جدیدی به خود گیرد. در همان سال که کنفرانس حقوقبشر در تهران برگزار شد، کتاب «بمب جمعیت»، نوشته پل ارلیک (Paul Ralph Ehrlich) در آمریکا توجه بسیاری را به خود جلب و فصل تازهای در این ارتباط باز کرد: «نبرد برای تغذیه انسانها به پایان رسیده است. بهرغم تمام برنامههای سریعی که آغاز شده، در دهه ۷۰ میلادی، میلیونها نفر از گرسنگی خواهند مرد.» هشدارهای این استاد دانشگاه استنفورد دریچهای جدید بهروی سیاستورزان و اقتصاددانان گشود. محاسبه حداکثر جمعیت سرزمینها براساس میزان خوراکی که میتوانستند تولید کنند، محور اصلی مباحث بود؛ روشی که کماکان نیز ادامه دارد و در قالب «امنیت غذایی» نمود یافته است. اما کاهش منابع طبیعی و بهویژه آب از یکسو و افزایش روزافزون آلودگیها ازسوی دیگر، معادلات و رویکردها را تغییر داده است.
جمعیت، حال، آینده
۲۹ سال پیش در بیستم تیرماه که جمعیت جهان از مرز پنجمیلیارد نفر گذشت، روز جهانی جمعیت در تقویم سازمانملل جای گرفت. پیش از آن، افزایش نرخ رشد جمعیت، هراسهای بسیاری ایجاد کرده بود. گرچه تعداد کل نفوس، امروز افزایش چشمگیری نسبتبه دهه ۷۰ میلادی داشته، اما برخلاف پیشبینیهای بسیاری از جمعیتشناسان و اقتصاددانان آن زمان، نرخ رشد حتی کاهش یافته و به ۱/۱ رسیده است.
شاید افزایش آگاهی والدین در این زمینه مؤثر بوده است؛ کسانی که بهدنیا آوردن فرزندانی معصوم را در سرزمینهای بیبرگوبار یا عرصههایی مملو از انواع آلودگی محیطی، عملی جنایتکارانه میدانند و برخی دیگر، آن را ظلمی نابخشودنی میخوانند. با این حال، هنوز نگرش سنتی به افزایش ساکنان یک سرزمین، طرفداران بسیاری دارد. رهبر جمهوری اسلامی ایران، یکی از طرفداران پروپاقرص این نگرش است. با این توجیه که در آینده نباید کشور از نظر نیروی کار و مولد در مضیقه باشد. جمله او که «معتقدم کشور ما با امکاناتی که دارد، میتواند ۱۵۰ میلیون جمعیت داشته باشد» را کسانی مبنا قرار داده و این رقم را حتی تا دو برابر نیز ارتقا دادهاند. شش سال پیش که بحث افزایش جمعیت داغ بود، رییس مرکز مطالعات جمعیت آسیا و اقیانوسیه (مرکزی وابسته به وزارت علوم که دیگر ردی از آن نمیتوان پیدا کرد) با رد ظرفیت ۴۵ میلیون نفری ایران، به خبرآنلاین گفت: «کارشناسان سازمان برنامه برای سال ۹۰، براساس منابع آبی، پیشبینی کردند که ۸۳ میلیون نفر ظرفیت دارد.» او به نقل از رییس انجمن جمعیتشناسی ایران اضافه کرد که کشور میتواند تا ۲۰۰ میلیون نفر را در خود اسکان دهد. تراکم ۴ نفر در هکتار و امکان تولید غذا برای این جمعیت، اساس توجیههای آن زمان بود. در آن زمان، زمینهای با قابلیت کشاورزی، ۱۷/۵ میلیون هکتار اعلام میشد، بدون توجه به میزان آب در دسترس؛ این درحالی است که از گذشته تا کنون، کل مساحت اراضی کشاورزی در ایران، ۱۲میلیون هکتار و گاهی اندکی بیشتر برآورد شده است.
در گرماگرم لبیک گفتن به فرمان رهبری، عیسی کلانتری که آن زمان ریاست ستاد احیای دریاچه ارومیه را بهعهده داشت، حرفهایی زد که در تعارض با سخنان آیتالله بود: «در صورت استفاده از مدرنترین تکنولوژیهای صنعتی و با فرض محال رسیدن به بهرهوری ۵/۱ درصد، تا سال ١۴٠۴، تنها میتوان برای ٣٣میلیون نفر در ایران غذا تولید کرد.»
سال گذشته نیز روزنامه کیهان در گزارشی درباره نیاز غذایی کشور، بهنقل از یک اقتصاددان نوشت که برخی کارشناسان معتقدند ایران توان تأمین غذا برای ۵۰ میلیون نفر را دارد و برخی دیگر این رقم را ۳۰۰ میلیون نفر هم ذکر کردهاند.
درحالیکه بیش از نیمی از دشتهای کشور دچار بیآبی است، رودخانههای دائمی همچون کارون و زایندهرود از رمق افتاده و تالابها، دریاچهها و عرصههای جنگلی، یکی پس از دیگری محو میشوند، تولید غذا برای جمعیت فعلی ایران با ابهام روبهروست. بحران بیآبی در بسیاری از مناطق ایران نظیر سیستانوبلوچستان یا خوزستان، باعث شده آب شرب حکم کیمیا را پیدا کند. اگر نرخ بیکاری و کمبود امکانات آموزشی (نظیر تعداد مدارس)، بهداشتی و درمانی به تنگناهای زیستمحیطی و بیآبی کنونی که امکان زیستن مناسب را از ساکنان امروز ایران ستانده است، اضافه شود، با چه استدلال و انگیزهای باید شرایط را برای آیندگان دشوارتر از امروز کرد؟ تصمیمگیری برای تعداد فرزندان حق والدین است؛ اما آیا این والدین حاضرند فرزندانی بهدنیا بیاورند که شرایط زیستیشان حتی از امروز نیز اسفبارتر خواهد بود؟