نگاهی به کتاب «جوامع یهودی خارج از اسرائیل از سال ۱۹۴۵»؛ تلاشی جدید برای آشنایی با یهودیان خاورمیانه و شمال آفریقا
تاریخ حضور یهودیان در خاورمیانه تاریخی دراز و پرفراز و نشیب است. قوم یهود ریشه در سرزمین اسرائیل دارد که بخشی از خاورمیانه است و پس از تبعید از اورشلیم نیز، در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا، از مغرب تا عراق و ایران پراکنده شد.
در پی گسترش اسلام در خاورمیانه و شمال آفریقا، جایگاه یهودیان در منطقه دچار تغییراتی شد. از سویی یهودیان به عنوان «اهل کتاب» جایگاهی قانونی و محافظتشده در سرزمینهای اسلامی داشتند؛ و از سویی دیگر، به عنوان «اهل ذمه»، شهروند درجه دو محسوب شده و از برخی حقوق محروم بودند.
تاریخ یهودیان خاورمیانه در یکصد سال گذشته مورد توجه مورخان بسیاری قرار گرفته است. گاه مورخان تصویری ایدهآل از زندگی یهودیان در سرزمینهای اسلامی ارائه دادهاند و گاه، با دست گذاشتن روی بازه زمانی خاصی در سرزمینی خاص و شبیهسازی آن با بدترین فجایع یهودیستیزانه در اروپای مسیحی، تصویری سیاه از شرایط زندگی یهودیان در خاورمیانه و شمال آفریقا ترسیم کردهاند.
اما در دو – سه دهه گذشته، شماری از مورخانِ آشناتر به تاریخِ عمومی خاورمیانه، کوشیدهاند از طریق بررسی تاریخ یهودیان این منطقه در بستر تاریخ عمومی خاورمیانه، تصویری نزدیکتر به واقعیت از شرایط یهودیان در سرزمینهای اسلامی ارائه کنند. این تلاشها به ویژه از آن جهت اهمیت بیشتری دارد که حضور یهودیان در خاورمیانه، به جز اسرائیل، تقریباً به پایان رسیده است.
جمعیت یهودیان ساکن کشورهای اسلامی تا اوائل دهه چهل میلادی به حدود یک میلیون تن میرسید. اما مجموعهای از رخدادها، از تبلیغات نازیها در جهان اسلام گرفته تا تشکیل کشور اسرائیل، موجب شد که صدها هزار یهودی از کشورهای اسلامی اخراج شده یا ناچار به ترک خانه و کاشانه خود شوند. امروزه تنها ایران، ترکیه و مراکش، در میان کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، جوامع یهودی واقعی دارند و جوامع یهودیِ کشورهایی مانند عراق و یمن که روزی خانه صدها هزار یهودی بودند، تقریبا بطور کامل محو شدهاند.
کتاب «جوامع یهودی خارج از اسرائیل پس از ۱۹۴۵: مطالعهای درباره جوامع یهودی خاورمیانه و شمال آفریقا» تلاشی است دیگر در جهت شناخت بیشتر جوامع یهودیِ جهان اسلام، تاریخ آنها در قرن بیستم و آنچه در نیمه دوم این قرن بر سر آنها آمد.
این کتاب مجموعهای است از هشت مقاله که توسط محققانی از رشتههای مختلفِ مرتبط با خاورمیانه نوشته شدهاند.
تدوین و ویرایش این کتاب را، که توسط انتشارات کمبریج منتشر شده، دکتر بهناز حسینی بر عهده داشته است. بهناز حسینی دکترای خود را از انستیتو مطالعات شرقشناسی دانشگاه وین گرفته و تألیفات متعددی در زمینه اقلیتهای مذهبی در خاورمیانه دارد.
نخستین مقاله این کتاب به عنوان «خاطرات عودلاجان: جامعه یهودیان تهران از دیدگاه زنانه» به بررسی محله عودلاجان که تا نیمه دوم قرن بیستم محل زندگی اکثریت یهودیان تهران بود میپردازد. مونیکا مِرو، نویسنده این مقاله، دانشجوی دکترای ایرانشناسی در دانشگاه کالیاری است و زنان یهودی در ایران سوژه اصلی تحقیقاتش هستند.
این مقاله عمدتا بر اساس خاطرات و مصاحبه با زنانی انجام شده که دستکم بخشی از زندگی خود را در ایران در محله عودلاجان سپری کردهاند. مرو پس از معرفی عودلاجان و بررسی تأثیر زندگی در این محله بر هویت ملی یهودیان تهران، به این سؤال میپردازد که نقش عودلاجان، معماری آن، نحوه زندگی در آن و مناسبات اجتماعی در این محله بر زنان و دختران یهودی چه بود و خروج یهودیان از این محله در نیمه دوم قرن بیستم، چه تأثیراتی بر زنان و دختران یهودی در سنین مختلف گذاشت.
دومین مقاله این کتاب با عنوان «یهودیان عراقی: بین قوانین استثماری و اقتدار مذهبی ۱۹۴۸ – ۱۹۵۸» کنکاشی است در شرایط یهودیان عراق در نخستین دهه پس از تشکیل اسرائیل. نویسنده مقاله، خیرالدین الخزومی کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات عرب از دانشگاه والش دریافت کرده و حوزه تحقیقاتش روابط بینالملل و اقتصاد در جهان عرب است.
در این مقاله، الخزومی با آوردن مثالهای فراوان از قوانین تصویبشده درباره یهودیان در عراق بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۸ و نیز مواضع احزاب مختلف و شخصیتهای دینی شیعه و سنی در این کشور، به تأثیر این قوانین و تغییرات سیاسی در عراق بر زندگی یهودیان این کشور و نیز یهودیان عراقی در اسرائیل میپردازد.
الخزومی به تأثیر تبلیغات نازیها به زبان عربی بر سرنوشت یهودیان عراقی، از جمله کشتار یهودیان در واقعه موسوم به فرنود نیز اشاره میکند.
در بخشی دیگری از این مقاله، نویسنده به فرار یهودیان عراقی به ایران پس از تصویب نخستین قوانین تبعیضآمیز علیه یهودیان در عراق در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰ میپردازد. به نوشته الخزومی، دولت ایران، علیرغم هشدارهای بغداد که خواهان آن شده بود که ایران به یهودیان فراری عراقی پناه ندهد، همچنان پذیرای آنها شد.
او همچنین به دو عملیات عزرا و نخمیا برای خارج کردن بیش از یکصد و بیست هزار یهودی از عراق و مهاجرت اکثر آنها به اسرائیل اشاره میکند و دشواریهایی را نشان میدهد که مهاجرت به اسرائیل برای این گروه از یهودیان به همراه آورد.
در بخش دیگری از این مقاله، الخزومی میگوید اقدامات دولتهای عراق، تنها به منظور حمایت از فلسطینیان یا تحت تأثیر تبلیغات نازیها نبود؛ بلکه ضدیت با یهودیت نیز از عوامل اصلی این اقدامات بود که در اظهارات «نژادپرستانه» شماری از روحانیون عراقی در آن زمان دیده میشد.
سومین مقاله این کتاب با عنوان «من و تو بنابراین من هستم: بوبر در قبای فارسی» تحلیلی است درباره ترجمه نوشتههای مارتین بوبر، نویسنده و فیلسوف اتریشی – اسرائیلی. یاسر میردامادی، نویسنده این مقاله اسلامشناس است و دکترای خود را از دانشگاه ادینبرگ در اسکاتلند گرفته در حال حاضر در مؤسسه پژوهشهای اسماعیلی فعالیتهای تحقیقاتی خود را ادامه میدهد.
میردامادی در این مقاله به این پرسش پاسخ میدهد که چطور آثار بوبر که از معتقدان به صهیونیسم فرهنگی بود پس از انقلاب در ایران ترجمه و در میان بخشی از جامعه روشنفکری کشور محبوب شد. برای پاسخ به این پرسش، میردامادی به بررسی زندگی مترجمان آثار بوبر در ایران میپردازد و میگوید که این واقعیت که بیشتر این مترجمان قربانیان سرکوب جمهوری اسلامی بودند و بوبر نیز تجربه سرکوبگری نازیها را پشت سر گذاشته بود، احتمالا در همذات پنداری گروهی از ایرانیان با آثار او تأثیرگذار بوده است.
به نوشته میردامادی، مترجمان ایرانی نه تنها آثار بوبر را ترجمه کردند، بلکه لباسی ایران و اسلامی بر تن این فیلسوف یهودی قرن بیستم پوشاندند. نویسنده معتقد است که این موضوع میتواند پلی بین فرهنگ ایران و فرهنگ یهود، به ویژه در چارچوب مناقشه اسرائیلی – فلسطینی باشد.
فصل چهارم این کتاب با عنوان «عروسکهای سایهبازی ترکیه در غربت» اهمیت فرهنگی و سمبلیک عروسکگردانیِ سایهبازی ترکیه را در ارتباط با مهاجرت روشنفکران یهودی آلمان و اتریش به ترکیه در دوره نازیها بررسی میکند. کاترین سوسلوف، نویسنده این مقاله استاد سابق دانشگاه بریتیش کلمبیا است و در مقاله خود، این موضوع را تحلیل میکند که چگونه زندگی شخصی آندرآس تیتزه، نخستین کسی که بهصورت جامع به بررسی عروسکهای سایهبازی عثمانی در ترکیه مدرن پرداخت، بر تفسیر او از این پدیده تأثیر گذاشته است.
سوسلوف نخست جایگاه سایهبازی را در فرهنگ و تاریخ عثمانی توضیح میدهد.
در ادامه، او توضیح تیتزه درباره این هنر در ترکیه را با توضیح کلیفورد گیرتز درباره سایهبازی در جاوه مقایسه کرده و میگوید که این تفاوت در دو توضیح، میتواند حاصل زندگی درازمدت تیتزه در استانبول به عنوان یک مهاجر / پناهجو بوده باشد.
پنجمین فصل کتاب به عنوان «سه جنگ و سه تبعید: یهودیان مصر» تأثیر تشکیل اسرائیل و سه جنگ بعدی اسرائیل و مصر را بر یهودیانی بررسی میکند که تا دهه ۱۹۶۰ در مصر به دنیا آمده و یا در آن کشور بزرگ شدند و سپس ناچار به ترک زادگاهشان شدند.
میشل باسان، نویسنده این مقاله پژوهشگر ارشد انسانشناسی در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه است و در زمینه مطالعات خاطره تخصص دارد. منابع اصلی او در این مقاله نیز، خاطرات شفاهی افراد و نوشتههای یهودیان مصری است.
میشل باسان با رویکردی انسانشناسانه این موضوع را بررسی میکند که چطور تاریخ شفاهی میتواند تحلیل تاریخی را تغییر دهد.
باسان مقاله را با نگاهی کوتاه به تاریخ یهودیان مصر و اینکه چگونه از اواسط قرن نوزدهم، با ورود یهودیان مهاجر اروپایی، جامعه یهودیان مصر دستخوش تغییر شد آغاز میکند.
او سپس به رخدادهای پس از تشکیل اسرائیل و تأثیر آن بر جامعه یهودیان مصر میپردازد: از مهاجرت ناگهانی بسیاری از یهودیان تا سلب تابعیت از اکثریت یهودیان مصری بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷.
همانطور که خزومی درباره عراق این کار را کرده بود، باسان نیز قوانین و اقدامات ضدیهودی در مصر را که از چند سال پیش از تشکیل اسرائیل آغاز شده بودند در مقاله خود فهرستبندی میکند.
او سپس به بررسی خاطرات یهودیان تبعیدشده از مصر میپردازد و اینکه چطور عوامل مختلف، از جمله اینکه در چه سنی از مصر خارج شدند یا به کدام کشور مهاجرت کردند، این خاطرات را تحتتأثیر قرار داده است. به نوشته باسان، یکی از مواردی که در میان اکثر یهودیان مصریتبار در کشورهای دیگر دیده میشود، این است که در زمان تعریف خاطرات خود، حاضر نیستند در مورد آنچه از دست دادند صحبت کنند: از جمله اینکه پس از مهاجرت باید نحوه زندگی جدیدی را با زبانی جدید یاد میگرفتند و در مشاغلی که شغل اصلیشان نبود کار میکردند. به گفته باسان، تفاوت در داستانهایی که مهاجران یهودی مصری در کشورهای مختلف از زندگی خود در مصر و مهاجرتشان میگویند، نشان میدهد که چطور چارچوبهای اجتماعی در محل زندگی جدید توانسته بر بازسازی تاریخ و خاطره آنها تأثیر بگذارد.
باسان در ادامه به شرایط متفاوت یهودیان مصری مهاجر اشاره میکند و به ویژه به سختیهای زندگی مهاجران مصری در اسرائیل میپردازد که باید زندگی جدید خود را در کمپهای دورافتادهای آغاز کرده و گاه سالها در همان کمپها میماندند. به گفته او، در سالهای آغازین پس از مهاجرت، یهودیان تبعیدی مصری گذشته خود را رها کردند. اما از اواخر دهه هفتاد، موضوع هویت در این جوامع مطرح شد.
او همچنین به این موضوع میپردازد که آیا باید این یهودیان را «پناهنده» دانست یا مهاجر و اینکه نقش یهودیستیزی در اخراج یا مهاجرت یهودیان مصر چه بوده است؟
امانوئل ترویسان سمی، استاد مطالعات یهودی و زبان عبری مدرن در دانشگاه ونیز، نویسنده ششمین مقاله این کتاب است. این مقاله با عنوان «آیا تولد کشور اسرائیل تأثیر بزرگی بر جامعه یهودیان مراکش داشت؟» دلایل مهاجرت یهودیان از مراکش را بررسی و آن را با شرایط یهودیان در دیگر کشورهای اسلامی مقایسه میکند.
به نوشته ترویسان، یهودیان مراکش، بر خلاف یهودیان بسیاری از کشورهای دیگر، نه تنها بسیار به کشور خود وابسته بودند، بلکه رابطه خوبی نیز با سلطان مراکش داشتند. اما علیرغم این موضوع، اکثریت مطلق یهودیان مراکش در هفت دهه اخیر از آن کشور مهاجرت کردهاند.
نویسنده این مقاله، ضمن اشاره به حضور نزدیک به دو هزار ساله یهودیان در مراکش، و رابطه خوب آنها هم با بربرها و هم عربها، مینویسد که موارد بسیاری بر مهاجرت اکثریت جامعه یهودیان مراکش از آن کشور در نیمه دوم قرن بیستم نقش داشتند: از پایان استعمار فرانسه و تبعید سلطان محمد پنجم گرفته تا تأثیر مدارس فرانسوی آلیانس و نهایتاً تشکیل اسرائیل. به نوشته ترویسان، تشکیل اسرائیل مهمترین دلیل مهاجرت گسترده یهودیان از مراکش نبود.
ترویسان در ادامه به نقش یهودیان در تحولات مراکش در دهههای پنجاه و شصت میپردازد. به گفته او، یهودیان نقش چندانی در «عربیزه کرده» مراکش که از طریق حزب استقلال به پیش برده میشد نداشتند اما در حزب کمونیست آن کشور حضور محسوسی داشتند.
نگارنده سپس به بصورت جزئیتری وارد دلایل مهاجرت یهودیان از مراکش و شرایط برخی از آنها پس از مهاجرت میپردازد. ترویسان از جمله به حملات یهودیستیزانه در مراکش در برخی شهرهای مراکش در زمان استقلال اسرائیل اشاره میکند و همچنین این واقعیت که نخستین گروه از یهودیان مراکشی که آن کشور را ترک کردند، عمدتا افرادی بودند که چیز زیادی برای از دست دادن نداشتند و انگیزههای اقتصادی و نیز نیز ترس، دلایل اصلی مهاجرت آنها را تشکیل میدادند.
او همچنین به این موضوع اشاره میکند که چطور مهاجرت یک عضو خانواده در بسیاری از موارد موجب شده که دیگر افراد خانواده نیز به مرور مهاجرت کنند.
از سویی دیگر، او به شرایط سخت زندگی مهاجران مراکشی، به ویژه در اسرائیل اشاره میکند و اینکه چطور برای نمونه تنها در سال ۱۹۴۹ هفتصد مهاجر مراکشی درخواست کرده بودند که از اسرائیل به مراکش بازگردند.
ترویسان همچنین به تصور مسلمانان مراکش از یهودیان آن کشور و اینکه آنها درباره مهاجرت گسترده یهودیان چه فکر میکنند پرداخته است.
فصل هفتم این کتاب با عنوان «آثار همسایگی: زائران قذافی و یهودیان لیبیایی در هتلی در اورشلیم» داستان ورود برنامهریزی نشده و تصادفی شماری از حجاج لیبیایی به اسرائیل و برخورد آنها با اسرائیلیهای لیبیاییتبار در این کشور را به تصویر میکشد.
نویسنده این مقاله، هاروی گلدبرگ استاد دانشکده جامعهشناسی و انسانشناسی دانشگاه عبری اورشلیم است. او در این مقاله، داستان سفر دو روزه گروهی از حجاج لیبیایی به اسرائیل در سال ۱۹۹۳ را به تصویر میکشد که به دلیل تحریمهای جهانی علیه لیبی پس از فاجعه لاکربی، نتوانسته بودند به حج بروند و ناگهان تصمیم گرفتند به جای حج، به اسرائیل بیایند و از مسجدالاقصی دیدار کنند.
گلدبرگ در این مقاله، برخورد این زائران با اسرائیلیهای لیبیاییتبار را توصیف میکند و اینکه چطور مسائل سیاسی و تاریخی روز، و رابطه یهودیان در لیبی با مسلمانان این برخورد را تحت تأثیر قرار داد.
نگارنده به ویژه به نقش یک یهودی سرمایهدار لیبیاییتبار، رافائلو فلاح در تلاش برای نگاشتن تاریخ یهودیان لیبی و نیز وارد شدن این گروه از زائران به اسرائیل اشاره میکند.
گلدبرگ از سویی به گفتگوهای دوستانه یهودیان لیبیاییتبار اسرائیلی با زائران میپردازد و از سویی، تنشهایی که به دلیل مسائل سیاسی در گفتگوها و نیز در مصاحبههای تلویزیونی دیده میشد. او همچنین به این موضوع اشاره میکند که چطور سفر این گروه به اورشلیم و نگرانی فلسطینیان از اینکه این دیدار میتواند به معنای به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی قذافی باشد، با خشم آنها روبرو شد.
آخرین فصل از این کتاب، نه به زندگی یهودیان خاورمیانه، که به زندگی اهرون اپلفلد، یکی از بزرگترین رماننویسان اسرائیل میپردازد؛ رماننویسی متولد چرنوویتز از خانوادهای اسیمیله شده در فرهنگ آلمانی که پس از قتل خانوادهاش در جریان هولوکاست، به اسرائیل مهاجرت کرد و با نوشتن چهل و پنج رمان به زبان عبری که بسیاری از آنها به زبانهای دیگر نیز ترجمه شدند، زبان عبری را جهانی کرد.
نویسنده این فصل ولفگانگ ترایتلر استاد تحقیقات دینشناسی در دانشگاه وین است.
او با بررسی زندگی شخصی اپلفلد و اینکه چگونه وقایع هولوکاست و سپس مهاجرت او به اسرائیل کارهایش را تحت تأثیر قرار داد، به این موضوع اشاره میکند که این نویسنده اسرائیلی توانست در این روند اسرائیل را به عنوان خانه و میهن جدید خود بپذیرد. ترایتلر برای رسیدن به این نتیجهگیری، از جمله به تحلیل برخی از رمانهای نوشتهشده توسط اپلفلد، همچون «مردی که هرگز از خوابیدن دست برنداشت» میپردازد.
اگرچه این آخرین مقاله کتاب ارتباط مستقیمی با یهودیان خاورمیانه و شمال آفریقا ندارد، اما مسیری که اپلفلد برای پذیرفتن اسرائیل به عنوان خانه و سرزمین خود طی کرد، میتواند مشابه مسیری باشد که بسیاری از یهودیان مهاجر خاورمیانهای طی کردهاند.