پایان صدراعظمی آنگلا مرکل و سرنوشت سیاسی آلمان
آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، از معدود سیاستمدارانی است که از سال ۲۰۰۵ تاکنون توانسته با اعمال سیاستهای داخلی و خارجی حسابشده بر مسند قدرت باقی بماند. چندی پیش، مرکل اعلام کرد که در سه سال آینده (در سال ۲۰۲۱) و با پایان دوره صدراعظمیاش، برای همیشه از دنیای سیاست کنارهگیری خواهد کرد. اما اعلام این خبر و کنارهگیری مرکل از قدرت تا چه حد میتواند بر سرنوشت سیاسی و نقش دولت آلمان در سیاست بینالملل تاثیرگذار باشد؟
خبر کنارهگیری مرکل از دنیای سیاست با استقبال و نیز نگرانیهایی از سوی برخی کشورهای اروپایی و موافقان و مخالفان مرکل در داخل آلمان همراه بود. برای مثال، درحالیکه امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه، نگران است چهرهای پوپولیستی در آلمان به قدرت برسد، مقامات ایتالیا، از جمله ماتئو سالوینی، وزیر کشور ایتالیا، کنارهگیری مرکل را نوعی دستاورد و پیشرفت برای جنبش ملیگرایی آلمان تلقی میکنند.
اما مهمترین نگرانیها، و شاید اساسیترین پرسشهایی که مطرح میشوند، اثرات کوتاهمدت و بلندمدت کنارهگیری مرکل بر جایگاه آلمان در اتحادیه اروپا و بهویژه سیاستهای کنترل مهاجرت آلمان در سالهای آتی است.
پاسخ به این سوالات بستگی به این دارد که حزب حاکم چه کسی را جایگزین مرکل کند. در شرایط فعلی، برخی نامزدها مثل آنِگرِت کرامپ کارنباوئر، دبیرکل حزب اتحادیه دموکراتمسیحی (راست)، یا آرمن لاشت، رییس شورای وزرای ایالت نوردراینـوستفالن، پرجمعیتترین ایالت آلمان، که هر دو هم از لحاظ شخصیتی و هم از لحاظ دیدگاههای سیاسی بسیار نزدیک به مرکل هستند، برای جانشینی مرکل اعلام آمادگی کردهاند. همچنین ینس اسپان، وزیر بهداشت آلمان، که پیشتر نامزدی خود را برای ریاست حزب دموکراتمسیحی و جانشینی خانم مرکل اعلام کرده، و فردریک مرتز، که هر دو از رقبای سرسخت و قدیمی خانم مرکل بوده و سیاستی محافظهکارانه در پیش گرفتهاند، از جمله نامزدهای جانشینی خانم مرکل هستند.
اما صرفنظر از اینکه کدام یک از نامزدهای مذکور بتواند جایگزین خانم مرکل شود، بهطور کلی، به چند دلیل عمده، بهنظر میرسد نقش آلمان در سیاست بینالملل چندان دستخوش تغییرات جدی نخواهد شد.
اولا، اگرچه درخصوص مسائلی همچون مهاجرت و یکپارچهسازی سیاستهای مالی آلمان در سطح اتحادیه اروپا اختلافنظرهای اساسی وجود دارد، اما چشمانداز سیاسی آلمان در چارچوب اتفاقنظرهای موجود درخصوص سیاست خارجی این کشور رقم میخورد. البته، بعید نیست که این اتفاقنظر در طول زمان تغییر یافته، و «منافع ملی آلمان» بیشتر مورد تاکید قرار گیرد. با این حال، شکی نیست که چشمانداز سیاسی آلمان هنوز بر مشارکت چندجانبه با اروپا تمرکز دارد.
از طرفی، ظهور افکار پوپولیستیِ راستگرا در آلمان بدون شک چالش مهمی برای دموکراسی آلمان خواهد بود. انتخابات منطقهای در باواریا، که تصمیمگیریهای مرکل را تسریع کرد، درواقع با دستاوردهای انتخاباتی برای دو حزب افراطی «گزینهای برای آلمان» و «حزب سبز» همراه بود. علاوهبراین، تحلیلهای انتخاباتی حاکی از این بود که دموکراتمسیحیها و سوسیالمسیحیها به یک اندازه ریزش آرا داشتهاند. حزب سبز از مرکل و سیاستهایش حمایت گستردهای کرده است. درعینحال، پایگاه انتخاباتی حزب «گزینهای برای آلمان» در سراسر کشور به کمتر از ۲۰٪ رسیده است. طبق آخرین نظرسنجیها، احتمال ائتلاف میان حزب محافظهکار موسوم به «اتحادیه دموکراتمسیحی» و «حزب سبز» بسیار بالاست. اما این ائتلافی نیست که بتواند در سیاست خارجی آلمان تغییر عمدهای ایجاد کند.
نکته مهم دیگر این است که خانم مرکل در دوره صدراعظمیاش تلاش کرده تا با مبارزه با گروههای پوپولیست، که همواره درصدد تضعیف نهادها و رویکردهای دیپلماتیک بودهاند، به یک چهره سیاسی عملگرا در سطح بینالمللی تبدیل شود. مرکل با در پیش گرفتن یک مدل دیپلماتیک در همکاری با امانوئل ماکرون، و بهویژه با اعمال سیاست درهای باز به روی مهاجران و پناهندگان، بهدنبال حل مشکلات اقتصادی و رفع مشکلات مربوط به افراطیگری در آلمان بوده، و به سیاستمداری تبدیل شده که حامی سرسخت حقوق بشر در جامعه بینالمللی است.
در چنین شرایطی، مهمترین پرسش شاید این باشد: آیا سیاستها و رویکرد دیپلماتیک اتخاذشده ازسوی خانم مرکل پس از کنارهگیری او کماکان پابرجا خواهند ماند یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش هنوز زود است، اما دستکم میشود امیدوار بود با توجه به سازوکار ناظر بر سیاست خارجی آلمان، که نه فقط یک فرد، بلکه اقشار مختلفی از سیاستمدارها و در سطوح مختلف کشور اتخاذ میکنند، روند فعلی سیاست خارجی آلمان ادامه یابد.