از قتلگاه تا ورزشگاه
بیست و پنجم ماه اکتبر سال ۲۰۱۸ است و یک شب سرد خزانی؛ در هر لحظه صدای یک انفجار میآید، همهجا رنگ دیگری به خود میگیرد و صدای شور و هیجان بلند میشود؛ آنسوتر صدای فریاد زنان و دختران جوان نیز در آن میان شنیدنیست. این فریادها از بابت انفجار بمب، سنگسار شدن، اعدام شدن و بریدن و قطع شدن دست و گوش زنان و مردان نیست، صداها صدای جوانان و دخترانی است که با نزدیک شدن مهاجم فوتبال به دروازه تیم حریف، فریاد میکشند و بازیکن را تشویق میکنند، تا او به هدف برسد. هرازگاهی که نام ورزشگاه غازی به زبان آورده میشود، من به یاد زمانی میافتم که شاهد آن حال نبودهام، اما شنیدن قصههای تلخ آن زمان، در رگرگ من رخنه میزند و ترس عجیبی دلم را فرا میگیرد. اما با اولینبار دیدن شور و هیجان، شادی و دلگرمی مردم و بهخصوص نسل جوان، امیدواریام به آینده سبز و بدون جنگ بیشتر شد. یکسو دختران جوان که در زمان طالبان حق نداشتند بدون محرم از خانههایشان بیرون شوند و یکسو مردانی که پابهپای زنان وارد ورزشگاه شدهاند و از آمدن زنان استقبال گرمی میکنند.
غازی استادیوم (ورزشگاه غازی)؛ جایی که سالها پیش، قتلگاه مردان و بیشتر، زنان افغانستان بود. در اوایل طالبان به مردم اجازه بازی و تماشای فوتبال را نمیدانند، اما بعدها بنابر خواست بیشتر مردم، طالبان اجازه دادند تا جوانان و نوجوانان در غازی استادیوم فوتبال بازی کنند و مردم به تماشای آن بنشینند؛ اما این پایان ماجرا نبود و پذیرش این کار از سوی طالبان بیهیچ قید و شرطی نبود. قبل از آغاز هر مسابقه، مردم باید جای تماشای بازی فوتبال، تراژدی تلخ دیگری را به تماشا مینشستند؛ باید آنجا میماندند تا اعدام یک «متهم» بیگناه را شاهد باشند.
وقتی خیلی کوچک بودم، از پدر و مادرم تراژدی تلخ زندگی آن زمان اهالی کابل را شنیده بودم. پدر گاهی برای کارهای شخصی خود، از پیشاور به کابل سفر میکرد. میگویند که قبل از آغاز هر مسابقه، خودروهای طالبان داخل استادیوم ورزشی میشدند، دو مرد وارد مستطیل نهچندان سبز فوتبال میشدند که یک شخص دیگر نیز با آنها همراه بود. این شخص دیگر، اگر زن بود، باید با برقع وارد میدان میشد و اگر مرد بود، باید همه صورت و بدنش با لباس سیاهی پوشیده میشد. این شخص، متهمی بود که داخل میدان میآمد و به او دستور داده میشد: «زانو بزن!» او تابع دستور کسانی بود که آن زمان حکومت کابل را در دست داشتند و منتظر شنیدن صدای گلوله و یا هم سنگ.
اعدام در آن زمان طوری بود که متهم زانو میزد، یک طالب میآمد و جرم او را به خوانش میگرفت و طبق شریعت محمدی که طالبان به آن باورمند بودند، متهم در آن میان گلولهباری میشد. کسی از نزدیکانش اجازه نداشت تا جسد بیجان او را از آنجا بردارد و یا اگر هنوز زنده بود، کمکی به او بکند. متهم با خیالها و آرزوهایش بال میکشید و جان میباخت.
تماشاچیان محکوم به دیدن آن صحنههای تلخ بودند؛ دروازهها همه بسته میماند و کسی اجازه نداشت آن محل را ترک کند. یک طرف میدان طالبان هلهله برپا میکردند و شعار «الله اکبر» سر میدادند و طرف دیگر مردم اشک میریختند و فریاد و شیونهای خانواده متهم کشتهشده گوشفلک را نیز کر میساخت. «مجرم بیگناه»ی که دیگر زنده نبود. با بیرحمی تمام، جسد را کشان کشان از میدان بیرون میبردند و چند لحظه بعد، مسابقه آغاز میشد.
بازیکنان با ریشهای دراز، وارد میدان میشدند و با شور و شوقی آمیخته با ترس، به بازی میپرداختند. آنها اجازه نداشتند تا لباس مخصوص فوتبال را به تن کنند و باید با لباسهای سنتی خود که همان لباسهای محلی افغانی بود، فوتبال بازی میکردند. بازیکنان روی میدانی توپ میزدند که چند لحظه پیشتر، در آن یک انسان بهصورت فجیعی کشته شده بود و هنوز هم خون او در میان آن مستطیل سبز نمودار بود.
پس از سقوط طالبان، اولينبار فرهاد دريا، آوازخوان معروف و محبوب افغانی که طرفداران زیادی در میان مردم دارد، يک کنسرت شبانه در اين ورزشگاه برگزار کرد. اين کنسرت نماد جالبی داشت؛ فانوسی که برفراز يک نردبان بلند آويخته شده بود. در اين کنسرت حدود ۴۰ هزار تن شرکت کرده بودند و شب را با سرور، سرود خواندند. خيلیها هم داشتند از فرط خوشحالی میگريستند، برای اینکه دیگر قرار نبود در آن میدان شاهد ریخته شدن خون کسی باشند. در بدو ورود، خيلیهایی که در گذشته شاهد رویدادهای تلخ در داخل استادیوم بودند، به جوانان محلی مکانی را نشان میدادند که سالها پيش، آنجا خونينترين نقطه اين قتلگاه بود.
پس از آن کنسرت، اندک اندک ورزشگاه غازی رنگ و رونق يافت و شاهد بهترین نمایشها، کنسرتها و بازیهای فوتبال شد. در سال ۱۳۹۱، لیگ برتر افغانستان ازسوی فدراسیون فوتبال افغانستان بهراه افتاد. این لیگ شامل هشت تیم است و بازیهای این لیگ همهساله در همین ورزشگاه برگزار میشود. این اما تنها تغییر بزرگ نیست؛ همهساله لیگ فوتبال زنان افغانستان نیز برگزار میشود که با استقبال گرم مردم روبهرو شده است. امروز زنان جوان در این میدان توپ میزنند، جاییکه در گذشته با شنیدن نامش، مردم فقط خون و وحشت را بهیاد میآوردند. هنوز هم مردم آن روزها را فراموش نکردهاند، اما اینک با شنیدن نام ورزشگاه غازی، مردم از گلهای زدهشده تیمها یاد میکنند و از شور، شوق، شادی و هیجان صحبت میکنند.
در آخرین دیدار و بازیهای رسمی لیگ برتر افغانستان که دیدار نهایی میان دو تیم شاهین آسمایی و طوفان هریرود بود، حضور زنان و دختران در این بازی بیش از همه دلگرمکننده و امیدوارکننده بود. دختران جوان میان تماشاچیان حضور داشتند و کف میزدند، فریاد میکشیدند و تیم مورد علاقهشان را تشویق میکردند. هلهله و شور جالبی در آنجا بهپا بود و به چشم دیده میشد. زنان و دختران جوان حتی بدون روسری و بیهیچ بیم و ترسی آنجا شاهد شور و هیجان بودند و طالبی وجود نداشت تا کسی را به جرمی محکوم به مرگ کند. آنجا همه آرزو میکردند تا این روزها پاینده بمانند و آن روزهای تلخ، تاریک و سیاه دوباره تکرار نشود. با این همه، با آغاز گفتوگو های صلح و شایعات بازگشت طالبان به میان مردم، ترس ورزشکاران و ورزشدوستان از آن است که طالب برگردد و این روزهای خوش را دوباره از آنها بگیرد، بیم از آنکه ورزشگاه غازی دوباره به قتلگاه مبدل شود. این هم خط سرخی است که ممکن است با آمدن طالبان با خطر مواجه شود.
امسال نیز مسابقات لیگ برتر افغانستان برگزار شد، اما شور سالهای گذشته در میان تماشاگران فوتبال دیده نمیشد و ورزشگاه غازی میزبان تماشاگران اندکی بود. بیم حمله به اماکن پرنفوس همچون ورزشگاهها و هتلها، سبب شد تا فوتبالدوستان از تماشای بازی مورد علاقهشان باز بمانند.
خواستم این موضوع را با قلم زدن بیشتر زنده کنم تا همه و در هر زمان بدانند که قرار نیست افغانستان به دو دهه قبل بازگردد. قرار نیست که دوران چادری دوباره از سر گرفته شود. ما ديگر شاهد سنگسار و اعدام شدن هموطنانمان در ورزشگاه غازی نخواهیم بود؛ بلکه آریانا سعید و نغمه (آوازخوانان مشهور افغان) در میان مستطیل سبز اجرا خواهند داشت و مردم جای اشک ریختن، کف خواهند زد. میخواهم همه بدانند که کشور من افغانستان و شهر من کابل، تسلیمناپذیر است. نسل جوان امیدوار به مستطیل سبزی است که شاهد ریخته شدن خون یک ملت نباشد. امروز ورزشگاه غازی محل شادی مردم و شاهد شور و هلهله جوانانی است که اوان کودکی بیشتر آنها، با خاطرات دوران ناخوش و تلخ طالبان گره خورده است. با وجود این، مردم برای فراموش کردن آن روزگار به ورزشگاه غازی میروند تا خاطرات تلخ دیروز را به خاطرات شیرین امروز تبدیل کنند.