از پروازهای مستقیم بین ایران و آمریکا تا ناو هواپیمابر لینکن در خلیج فارس
من و بسیاری دیگر از خبرنگاران ایرانی و خارجی در شب اعلام توافق هستهای ایران با غرب در ۱۵ ژوییه ۲۰۱۵، تا صبح بیدار بودیم که این خبر مهم و واقعه تاریخی را گزارش کنیم و لحظهای از هیجان روایت زنده آن را از دست ندهیم.
بماند که چه خون دلی طی دو سال مذاکره نخوردیم، در سفر و حضر برای نگارش گزارش مذاکرات بعضی از اعضای هیات مذاکرهکننده ایرانی که نه میخواستند ما باشیم و بنویسم و حتما، نه میخواستند توافقی صورت گیرد. جرم من و بعضی دیگر ایرانی بودنمان بود؛ اما زهی خیال باطل که ما را از میدان بهدر کنند، آنهایی که عوامل حکومتاند و بهعنوان دیپلمات و اعضای وزارت خارجه به هر سو گسیل می شوند تا بهاصطلاح مراقب منافع نظام باشند و در کارتهای دعوت به مراسم و کنفرانسهای خبری فقط «خبرنگاران مورد تایید نظام» را فرا بخوانند.
امروز که برجامی بر جا نمانده و کار به آنجا رسیده است که احتمال رویارویی نظامی بین ایران و آمریکا میرود، میبینم که چقدر عادی شدن رابطه ایران و آمریکا در همان سال توافق هستهای آسان بود و چقدر از باور و خوشبینی ما تا پریشانی و رویارویی فاصله اندک.
صبح روزی که برجام یا همان توافق هستهای ایران با غرب به سرانجام رسید، امکان عادی شدن رابطه با ایران، شروع پروازهای مستقیم مسافربری بین نیویورک و تهران چنان ملموس به نظر میرسید که غیر از آن تصور دیگری نبود.
پیروزی محمد خاتمی در ۲ خرداد ۱۳۷۶ و پس از آن، شکست اصلاحات، از یادم رفته بود. یاس و سرخوردگیام را نیز فراموش کرده بودم، چرا که باور داشتم این بار با زمانهای دیگر فرق دارد.
سنخیت این دو شادی از یک جنس بود. به این معنا که هر زمان سخن از بهبود اوضاع مردم و باز شدن فضای اجتماعی و سیاسی کشور باشد، این شادمانی تبلوری است از خواست مردم برای ایجاد تغییرات اساسی و رسیدن به آنچه برایشان شایسته و بایسته است.
امروز میبینیم که بهجای برقراری پرواز مستقیم تهرانـنیویورک، ناو هواپیمابر لینکلن به آبهای خلیج فارس فرستاده شده است؛ نشانهای از وخامت اوضاع و بالا گرفتن سطح تنش بین دولتمردان آمریکا و ایران.
میدانم مردم کشور با چه نگرانی و اضطرابی این تحولات را نظاره میکنند و خواست قلبی همه چیست، اما میدانیم تا وقتی خادمان حقیقی ملت با اختیار تام و دست باز نتوانند سر میز مذاکره با آمریکا یا هر دولت و قدرت دیگری بنشینند، تغییر عمدهای در اوضاع ایجاد نمیشود.
تجربه این سالها نشان میدهد تا برای گفتوگوهایی جامع بین حکومت و غرب، یا شاید بهتر است بگویم آمریکا، تصمیمی اساسی گرفته نشود، توافقات موضوعی و موردی سرنوشتی مانند برجام خواهد داشت.
حتی اگر مسئولان نظام منتظر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و احتمال تغییر رییس جمهوری این کشور باشند، باز هم این گشایشِ هرچند بعید، موقتی است. این مهم زمانی میسر میشود که ابتدا اعتماد و دوستی بین مردم و نظام سیاسی ایران حاکم شود و پس از آن، با چنین پشتوانهای بتوانند گفتوگوهای سازندهای را با جهان پیش ببرند.
میدانم یاس و سرخوردگی مردم ایران را پرخاشگر، بیباور و دلزده کرده است، اما به تاریخ کشورمان که نگاه میکنیم، پیشینه استقامت ایرانیان و عبور از دشواریها چیز دیگری میگوید.
از حکومت امویان و عباسیان گرفته تا حمله و تاراج مغولها و تیموریان، مردم ما صدها سال زیر یوغ و استبداد و تهاجم بودهاند، که در مقایسه با آن، ۴۰ سال زمانی طولانی محسوب نمیشود.
شیخ اجل سعدی در باب هشتم گلستان میگوید:
آنان که دست قوت ندارند سنگخُرده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند.
اندک اندک بههم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار