اصلاح اصلاحات: بازیافت راهکارهای شکستخورده
جنبش اصلاحطلبی در دهه هفتاد ایدههای نویی مثل تقویت نهادهای مدنی، مبارزه بدون خشونت، نفی نظارت استصوابی، پاسخگویی، مدارا و تساهل، ایران برای همه ایرانیان شفافیت داشت و ایدههایی را نیز مثل حاکمیت قانون و استقلال قوه قضائیه از جنبش مشروطیت وام گرفته بود.
این ایدهها بعضا با طرحهای اجرایی (مثل لغو گزینش در مجلس ششم) همراه شد اما «نظام» همه آن طرحها را متوقف ساخت. این بازی مطالبه و توقف مورد توجه اقشاری از جامعه ایران قرار گرفت. این جنبش از تیرماه ۷۸ با بسته شدن روزنامه سلام و حمله به کوی دانشگاه و بعد ترور سعید حجاریان شکست خود را آغاز کرد اما در خرداد ۸۸ دوباره سر برآورد. در سال ۸۸ کسانی که رای خود را میخواستند به جای آن که در کف خیابان بمانند توسط رهبرانی که هنوز به دوران طلایی امام و نظام وی دلبستگی داشتند به خانه فرستاده شدند. فعالان اصلاحطلبی که در این سال بازداشت نشدند سکوت پیشه کردند یا به سرعت به مقربان درگاه ولایت فقیه و سپاه تبدیل شدند تا همچنان در عالم بسته سیاست در ایران باقی بمانند و از رانتهای حکومتی برخوردار شوند.
در دوره روحانی اصلاحطلبان حکومتی به طرفداران مداخلات نظامی جمهوری اسلامی در منطقه، مشارکتکنندگان حداکثری در فساد و سوء استفاده از قدرت و همراهان سپاهیان در بسط امپراطوری مالی آنها تبدیل شدند تا دی ماه ۹۶ که خیزشی اجتماعی در سطح ۱۰۰ شهر آنها را تا حدی تکان داد اما نه تا حدی که حکومت نکبت و فلاکت جامعه را نفی کنند. از این دوره آنها برای حفظ نظام الهی به طرفداران جدی بقای نظام تبدیل شدند تا حدی که سرکوب شدید معترضان را خواستار شدند. (نگاه کنید به بیانیه مجمع روحانیون مبارز در مورد خیزش دی۹۶) آنها برای حفظ ژست اصلاحطلبی و باز نگه داشتن مغازه دو نبش اپوزیسیون ماندن در عین پوزیسیون بودن شروع کردند به بازیافت ایدههای شکست خوردهای که خود دو دهه پیش مطرح کرده و برای دو دهه آنها را پس گرفته یا به زیر قالی فرستاده بودند.
آنها تصور میکنند که در دوره اینترنت افراد پرونده سیاسیشان را فراموش کردهاند. ذیلا به برخی از ایدههای شکست خوردهی آنها برای حفظ نظام که همه دور انداخته شده و دوباره به میدان آمدهاند و نیز فرایند بازیافت آنها اشاره میکنم. این که ایدههای اصلاحطلبان را شکست خورده می دانم بدین دلیل است که ایدههایی برای اجرا بوده و هیچکدام اجرا نشدهاند.
آنها ایدههای فلسفی و اخلاقی و نظری نبودهاند که معیار سنجش آنها اجرا یا عدم اجرا نبوده باشد.
مهدی کروبی: نفی نظارت استصوابی
نهادهای بالاسری جمهوری اسلامی با وضوع و جدیت نشان دادهاند که مدافع یک نظام بسته و ممتازه مبتنی بر تفکیک ایرانیان به خودی و غیرخودی هستند. اصلاحطلبان با احساس ته کشیدن کیسه شعارها دوباره شروع کردهاند به کوبیدن بر در سنگی این کاست. نظارت و وتوی شورای نگهبان بخشی از این نظام مطلقه است و برداشته شدن آن منوط است به پایان این نظام.
آنها که نظارت استصوابی نمیخواهند باید دست از مجامله برداشته و به صراحت خواستار سقوط این نظام نکبت و سیاهی و زشتی شوند. اعضای مجلس خبرگان از این شرایط مستثنی نیستند. در این حال نامهی مهدی کروبی به اعضای این مجلس برای اعتراض به نظارت استصوابی در حالی که خود میداند همه منصوب بیت و شورای نگهبان هستند چه نتیجهای دارد؟ مگر مردم ایران نمیداند نظارت استصوابی چیست و چه کارکردی دارد (اگر قصد وی افشاگری و اطلاع رسانی باشد)؟ نامهی کروبی سخن تازهای ندارد اما این از شجاعت کروبی که در حصر هنوز با منویات خامنهای مخالفت میکند چیزی نمیکاهد.
محمد خاتمی: چند وصله پینه به نظام
خواستهای پانزده گانه خاتمی حتی از لوایح دوقلوی سقط شده وی در دهه هفتاد سطح نازلتری دارد و معلوم نیست چکونه باید محقق شوند. انتظاری که از یک مقام اجرایی سابق میرود آن است که بگوید چگونه خواستهایش اجرایی خواهد شد. خواستهایی مثل «زنده نگاه داشتن اعتماد مردم»، «پایان دادن به افراط و تند روی»، «رفع محدودیتهای بیجا»، «ایجاد و تقویت فضای همبستگی ملی» و «تغییر نگاه رسانهی ملی» (همه عبارات وی در راهکارهای پانزده گانهاش) چگونه باید عملی شوند؟ او میگوید نظام باید این کارها را انجام دهد. اگر منظور از نظام رهبر جمهوری اسلامی است، آیا خاتمی نمیداند او سه دهه است در مقابل این گونه درخواستها ایستاده و قرار نیست چیزی را تغییر دهد؟ درخواست از رهبر (آن هم به شکل غیرمستقیم) کدام گره را از کار مردم باز میگشاید؟
دو عضو مجلس: رفع حصر و رفتن نظامیان به پادگانها
تبلیغات در باره سخنان پروانه سلحشوری و غلامرضا حیدری دو عضو جناح پراکنده و بیتاثیر اصلاحطلب در مجلس و معرفی کردن آنها به عنوان ساختارشکن معطوف است به سخنانی که در دهههای هفتاد و هشتاد توسط هزاران نویسنده و فعال سیاسی هزاران بار زده شد و به جایی نرسید. مشخص نیست بازیافت آنها با بستهبندی ولایتمدارانه (در خواست از رهبر برای «ورود» در حالی که وی با صراحت با همه آنها مخالف است یکی از علل مشکلات همین ورود است) چه ابداع جدیدی است که گروهی از اصلاحطلبانی که متاعی برای عرضه کردن در شرایط زوال حکومت ندارند در آنها چنین ویژگیای می بینند؟ مبرا کردن جمهوری اسلامی از همه فسادها از موارد آشکار فروکردن سر در برف است. فحاشی حسین شریعتمداری یا دیگر اعضای مجلس به آنها نیز هیچ اعتباری به سخن گوینده نمیبخشد چون آنها به وفادارترین سربازان ولایت هم مدام فحاشی کردهاند.
گروه کُر فقط لب میزند
جالب است که که بعد از طرح این ایدههای شکستخورده گروهی با چند ده یا چند صد امضا از آنها تحت عنوان «راهگشایی و روشنگری»حمایت میکنند گویی تازه از خواب زمستانی بیدار شده و با حکومتی که این گونه ایدهها را که سه دهه مطرح و نادیده گرفته شده مواجه شدهاند. آنها فقط لب می زنند و به معنای کلمات و صدایی که تولید میشود توجهی ندارند. اینگونه تمجیدها از ایدههای تکراری غیر عملی بیشتر خود را به نابینایی زدن است تا شگفتی از خاصیت آنها. وقتی شما میدانید که قوه قهریه هم قدرت سیاسی را می واهد و هم ثروت کشور را و بعد از آنها میخواهید آنها را رها کنند یا از مجلسی که هیچ قدرتی ندارد میخواهید دست سپاه را کوتاه کند غیر از تجاهل چه چیزی را میفروشید؟
بزک کردن مرده
استمرارطلبانی که حتی به خود اجازه نمی دهند ایران را بدون جمهوری اسلامی تصور کنند اسم این بازیافت طرحهای شکست خورده را گذاشتهاند «اصلاح اصلاحات». این تعبیر از آنجا برخواست که بخشی از جریانی که خود را اصلاحطلب میداند به بخشی از مشکلات خود وقوف یافته (مثل غیر دمکراتیک بودن فرایند تصمیمگیری در میان اصلاحطلبان و بیتوجهی به خواستهای عمومی) و خواهان تصحیح است اما کسانی که نمیخواهند این واقعیات را ببینند این مطالبه را تغییر چهره داده و به عنوان وجهه مثبت جناح اصلاحطلب در داخل معرفی میکنند. جنبش اصلاح طلبی با بدنه اجتماعی پر انگیزه و رهبرانی که حاضر به پرداخت هزینه باشند مرده است اما بخشی از ساختار قدرت در ایران این مرده را بزک کرده و میخواهد از وفاداریهای پیشین برای تداوم منافع خود بهره بگیرد.
بزککنندگان همه در کاست حکومتی حضور داشته و جزء طبقه ممتازه هستند اما با بازی با برخی مطالبات میخواهند فعال حقوق بشر یا جامعه مدنی جلوه کنند. عدهای که بارها از صافی شورای نگهبان عبور کرده و به کاست حکومتی پیوستهاند میخواهند در اعتبارگیری هم جزء طبقه ممتازه باشند و اعتراضات عادی و بیثمر آنها (همراه با مداحی از ولایت) در سطحی خاص مورد داوری قرار گیرد. رقابتهای درون کاست حکومتی بر سر منابع تا وقتی که به کاهش رنج شهروندان، شفافیت، حاکمیت قانون و حاکمیت مردم ترجمه نشود واجد هیچ ارزشی نیست.