جمهوری اسلامی و «آدرس غلط دادن» از دوران نوار کاست تا توییتر
این روزها، در میانه بحران همهگیری کوویدـ۱۹، کشته شدن یک شهروند آمریکایی بهدست پلیس آن کشور به محور اصلی جنبشهای اجتماعی و سیاسی در آمریکا و حتی میان مردم و احزاب سیاسی برخی کشورهای دیگر تبدیل شده است. اعتراضهای گسترده در آمریکا تیتر اول رسانههای دنیا شده است و دولتمردان و فعالان سیاسی نیز به نوبه خود به این رویداد واکنش نشان دادهاند. اما شاید سوالبرانگیزترین و عجیبترین واکنشها در این میان واکنش مسئولان جمهوری اسلامی ایران باشد.
وزارت امور خارجه ایران با نگارش بیانیهای عجیب در رسانههای اجتماعی، به محکومیت دولت آمریکا و حمایت از «مردم رنجدیده آمریکا» پرداخت و از دولتمردان آمریکایی خواست به آزادی رسانهها اهمیت دهند و به مردم آمریکا نیز پیام داد که «دنیا صدای مظلومیت شما را شنیده و کنار شما ایستاده است»! احتمالا این جمله برای تمامی کسانی که وقایع سال ۱۳۸۸ ایران و اعتراضهای مردم ایران را دنبال میکردند آشناست، چرا که پیامی مشابه پیام هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا، به مردم ایران در آن سال است، مردمی که نه احزاب رسمی و نه رسانههای داخلی از اعتراضهایشان حمایت نمیکردند.
در روزهای اخیر، برخی دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی بیانیههایی منتشر کردند که حتی از بیانیه نخست هم مضحکتر به نظر میرسید. ابراهیم رییسی، ريیس قوه قضايیه، که بسیاری از فعالان حقوق بشر معتقدند باید به اتهام مشارکت در قتلهای سیاسی دهه شصت و نقض حقوق بشر در ایران تحت پیگرد مجامع بینالمللی قرار گیرد، در پیامی با اشاره به «نقض حقوق بشر در آمریکا»، مجامع بینالمللی را به سکوت در برابر آن متهم کرده است. از سوی دیگر، محمدباقر قالیباف، که این روزها بر صندلی ریاست قوه مقننه تکیه زده است، در توییترــ همان رسانه اجتماعی که دسترسی به آن برای مردم داخل ایران ممنوع استــ در محکومیت پلیس آمریکا نوشته است: «اگر این کشور (آمریکا) نامش شیطان بزرگ نیست، پس چیست؟» بیانیه محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت روحانی، نیز در ادامه و در تکمیل سخنان ریيسی، به این نکته اشاره کرده است که «شهرهای آمریکا صحنه وحشیگری علیه معترضان و رسانهها شده و اگر اروپا، که همیشه در برابر جوامع غیرغربی بهسرعت قضاوت میکند، اکنون سکوت کند، باید برای همیشه لبهایش را بسته نگه دارد».
اما سخنان علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، درمورد این موضوع، نسبتبه همه اظهار نظرهای قبلی با واکنش شدیدتر و گستردهتری روبهرو شد. خامنهای روز چهارشنبه ۱۴ خردادماه، در سخنرانیاش، درباره دولت آمریکا گفت: «مردم را میکشند و زبانشان هم دراز است.» کاربران فارسیزبان توییتر، این جمله را تبدیل به هشتگ توییتری کردند و در واکنش به صحبتهای خامنهای، آن را بهطور گسترده علیه خود او استفاده کردند.
اما مجموع این اظهارنظرها و توییتهای مسئولان جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که خود در همین یک سال اخیر با بحرانهای متعدد داخلی و خارجی و افتضاحهای سیاسی روبهرو بودهاند، در نگاه اول این پرسش را ایجاد میکند که جمهوری اسلامی با تجربه این همه سال کشتار مخالفان، محدودسازی رسانهها و «خطاهای انسانی» دهشتناک عمدی و غیرعمدی، چگونه انتظار دارد جهان صداقت این پیامها را باور کند؟! آیا مسئولان جمهوری اسلامی دچار زوال عقل شدهاند یا گمان میکنند با این پیامهای فرافکنانه میتوانند تصویر بهتری از خود به مردم آمریکا و دولتمردان جهان ارائه دهند و دوستی آنها را بهدست آورند؟
به عقیده نگارنده، پاسخ این است که مسئولان جمهوری اسلامی نه در مورد چرخش افکار عمومی جهان به سمت خود دچار خوشباوری شدهاند و نه به این سرعت عقل خود را بهطور کامل از دست دادهاند. تنها کاری که دولتمردان ایرانی در این سخنان و بیانیههای بیمعنی و مضحک انجام دادهاند «آدرس غلط دادن» به افکار عمومی است، همان کاری که شالوده سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر آن بنا شده است. یکی از راهکارهای اساسی جمهوری اسلامی برای بقا، جلوگیری از تفکر عمقی و حرکت در سطح است.
در آمریکا، شخصی که البته سیاهپوست هم بود، بهدلیل خطای پلیس آن کشور در اعمال خشونت بیش از حد، کشته شده است و بلافاصله به یاری رسانههای آزاد همان کشور، این خبر و رویدادهای بعدی آن پوشش داده شد. مردم و احزاب سیاسی به مدد فضای باز سیاسی، امکان حضور گسترده در خیابانها و اعتراض را داشتهاند و بهدلیل وجود سازوکاری به نام قانون و حقوق بشر، این موضوع قابل پیگیری جدی است. هیچ نهاد و ارگان رسمی در آمریکا از کشته شدن یک انسان با هر پیشینهای بهدست پلیس حمایت نکرده یا آن را تا مدتها مخفی نکرده است.
اعتراض و حرکت جامعه مدنی و نهادهای سیاسی و اجتماعی و حساسیت رسانهها به موضوع، اصلیترین اهرم فشار به دولت آمریکا برای جلوگیری از تکرار چنین وقایعی و رسیدگی به این تخلف در اولین فرصت ممکن است و در چنین شرایطی، رهبران و دولتمردان سایر کشورها لزومی به حمایت از «مردم مظلوم و رنجدیده» کشور آمریکا نمیبینند. در بسیاری از کشورهای دیگر نیز، مانند آنچه در فرانسه رخ داد، مردم میتوانند آزادانه به خیابانها بیایند و اعتراضشان به برخوردهای نژادپرستانه یا خشونت پلیس، حتی در کشوری دیگر، را نشان دهند یا دولتمردان در مصاحبههای مطبوعاتی از کشته شدن یک انسان ابراز تاسف و نگرانی کنند. این همان مسالهای است که نظام جمهوری اسلامی برای پوشاندن اهمیت آن، به مردم آدرس غلط میدهد. چطور میشود مردم یک کشور میتوانند برای کشته شدن یک انسان، روزها در خیابان اعتراض کنند و رسانههای همان کشور اعتراضها و انتقادهای تند به دولت را آزادانه پوشش دهند و حتی یک دقیقه هم اینترنت در آن کشور قطع نشود، اما در کشوری دیگر، حتی پدر و مادرانی که به خونخواهی جوانان کشتهشده بیسلاح به دادگاهها رفتهاند یا بهدلیل نبودِ رسانههای آزاد در کشور، از طریق رسانههای برونمرزی گله و شکایت خود را ابراز کردهاند، زندانی و شکنجه و تهدید میشوند.
ارسال پیامها و توییتهای حیرتآور مسئولان جمهوری اسلامی ایران، در حالی که اساس موضوع اعتراضهای مردمی در آمریکا نه محدودیت رسانهها و نه اصل سیستم سیاسی است، تلاش برای تغییر جهت نگاه از عمق به سطح و تغییر موضوع و ماهیت ماجراست. عمق ماجرا رسیدن به این پرسش است که این همه تفاوت در نحوه اعتراض، برخورد حکومت و پوشش رسانهای در دو کشوری که ظاهرا هر دو قانون اساسی، انتخابات دورهای ریاست جمهوری و مجلس ملی دارند در چیست؟
ایران سالی را پشت سر گذاشته است که اگر حتی یکی از بحرانها، کشتارها یا خطاهای انسانیاش در کشوری دموکراتیک اتفاق میافتاد، شاید تبدیل میشد به سیاهترین لکه تاریخ سیاسیـاجتماعی آن کشور و تا سالها باقی میماند. معمولا در ایران سطح عکسالعمل و اظهارنظرهای مسئولان در مورد اتفاقهای کشورهای دیگر، مانند آمریکا، ارتباط اساسی با میزان وخامت اوضاع و شرایط داخل کشور دارد، نه همخوانی با آن رویداد خارجی. به همین دلیل است که هرچه اوضاع در داخل کشور وخیمتر باشد، مسئولان عکسالعمل شدیدتر اما سطحیتر و مبتذلتری در قبال بحرانهای خارجی نشان میدهند تا با گلآلودتر کردن آب، ماهی خود را بگیرند و مسیر طبیعی افکارعمومی را تغییر دهند.
مسئولان جمهوری اسلامی این سیاست را از دوران نوار کاست تا امروز، در چارچوب پروپاگاندا دنبال کردهاند و سالهاست به حفظ قدرت و بقای این حکومت در ایران کمک کرده است. اما امروز که بهجز سخنرانی، این بیانیهها را در «توییتر فیلترشده» و سایر رسانههای اجتماعی منتشر میکنند، از این نکته مهم غافلاند که نه مخاطب فعال و جستوجوگر رسانههای اجتماعی مخاطب منفعل نوار کاست است و نه ماهیت پروپاگاندای حکومتی که مانند شمارگان تکثیر نوار کاست بر میزان تکثیر و پراکندن پیام مبتنی است، توان غلبه بر قابلیت و سرعت اینترنت برای رساندن کاربران به آگاهی عمیقتر از مسائل را دارد. مخاطب پیامهای جمهوری اسلامی تنها با نوشتن چند کلیدواژه و فشردن یک دکمه میتواند به فهرست بلندبالایی از تصمیمها و سوابق عملکرد این حکومت در خارج و داخل کشور دسترسی پیدا کند و با قرار دادن آنها کنار این پیامها، به آدرس غلطی که جمهوری اسلامی میدهد نرود.