جنبش زنان و تیری که باید از کمان رها شود
انتشار عکسهایی از قایقسواری چند زن و مرد با پوششی مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران در سد لفور و واکنشهای قضایی و حتی دستگیری یکی از این افراد سوژه بسیاری از رسانهها در این روزها شده است. بسیاری از مردم و منتقدان سیاستهای ایران از این حرکت گردشگرها جانبداری کردهاند و آن را دستیابی به حقوق اولیه انسانی میدانند و بسیاری از رسانههای داخلی و دلواپسان نیز آن را کاری ضد ارزشهای اسلامی و ترویجدهنده فساد در جامعه میدانند و از مسئولان میخواهند بهشدت با این موضوع برخورد کنند.
اما آنچه در این میان مغفول مانده این است که اساسا حرکاتی از این دست به چه انگیزهای صورت میگیرد و تکرار یا عدم تکرار آن چه پیامدهایی میتواند برای جامعه داشته باشد. آیا میتوان آن را بخشی از اعتراض مدنی در راستای دستیابی به مطالبات زنان در جامعه دانست؟
مطالبات و اعتراضات زنان تاریخچه درازی دارد و در ایران هم از سالها قبل از انقلاب، این مطالبات کمکم بهوجود آمد و زنان توانستند به بخشی از آنها دست پیدا کنند. اما با شکلگیری جریانهای منتهی به انقلاب اسلامی، مطالبات زنان رنگ دیگری به خود گرفت و در نهایت، پس از انقلاب سال ۵۷، با پسرفتی تاریخی، زنان دوباره خواستار بازپسگیری بسیاری از حقوق خود و دستیابی به مطالبات جدید شدند. در چند سال اخیر، با فراگیر شدن فضای مجازی و افزایش سواد و اطلاعات عمومی در زمینه بهرهمندی از این فضا، بخشی از این مطالبات دوباره مطرح و برجسته شده است و بسیاری از کسانی که به دلیل موانع قانونی و ترس از مجازات تا امروز خاموش بودهاند در فضای مجازی مطالباتشان را بیان میکنند و نشان میدهند.
یکی از عوامل بسیار مهم و اثرگذار در شکستن سکوت و بیان اعتراضات و خواستههای زنان در ایران در سالهای اخیر، مشاهده فساد گسترده مسئولان و مدیران ارشد و میانی و خانوادههایشان است، مسئولانی که روزی خود در تصویب و اجرای بسیاری از قوانین محدودکننده زنان و حجاب اجباری نقش اساسی داشتند، اما امروز فرزندان و خانواده همین مسئولان در خارج از کشور، آزادانه پوشش و سبک زندگی خود را انتخاب میکنند.
عملکرد نامناسب چهل ساله حکومت اسلامی در ایران و ناهمگونی حرف و عمل مسئولان، که همواره شریعت اسلام را مبنای حرف و عمل و توجیه بسیاری از تصمیمهای خود قرار دادهاند، بهمثابه طبلی توخالی بود که امروز دیگر صدای آن مثل گذشته سبب رعب و وحشت مردم نمیشود و مردم هر کدام بهزعم خود میخواهند عصبانیت و ناراحتیشان از شرایط موجود را نشان دهند.
از سوی دیگر، تحریمهای بیسابقه اخیر علیه ایران، که تقریبا و عملا درآمدهای نفتی ایران را به کمترین میزان ممکن و نزدیک به صفر رسانده، جمهوری اسلامی ایران را در ضعیفترین وضعیت ممکن در مقابل این مردم ناراضی قرار داده است، تا جاییکه علیرغم تمام انکارهای جمهوری اسلامی ایران درباره تاثیر تحریمها، وضع به جایی رسیده است که زنگنه، وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران، میگوید «آمریکا در بحث تحریمهای هوشمند، به بلوغ شیطانی رسیده است»، یعنی آشکارا اعتراف میکند که این تحریمها بهقدری هوشمندانه و موثر بوده که دقیقا نقطه ضعف جمهوری اسلامی ایران را نشانه رفته است.
در واقع، شرایط اقتصادی یکی از ابزارهای اصلی هر حکومتی برای اعمال قدرت بر جامعه است و این نقش زمانی پررنگتر میشود که آن جامعه بهجای استفاده از شاخصههای اصلی دموکراسی، بر ابزارهای شبهدموکراسی و ولایت و رهبری فردی متکی و مبتنی باشد که در این صورت، اگر تفکر و فرد حاکم بر جامعه از لحاظ اقتصادی و مالی تضعیف شود، موقعیتش بهشدت در معرض خطر میبیند و درست به همین دلیل، در مقابل اعتراضات بسیار کوچک یا هنجارشکنیهای مذهبی دست به رفتارهای خشونتآمیز میزند، یعنی همین اقدام دستگاه قضایی در مقابل بیحجابی چند زن موقع قایقسواری در سد لفور مازندران یا موارد مشابه آن در ماههای اخیر.
تشویق علنی مردم به تهیه و ارسال عکس و فیلم از زنانی که حجاب اسلامی را رعایت نمیکنند و کسب درآمد از طریق آدمفروشی و جاسوسی اوج بیتدبیری و بیبرنامگی حکومت در مقابله با این نافرمانی مدنی است که البته هنوز برای حکومت به بحران تبدیل نشده است. این نوع رفتارهای تلافیجویانه حکومت که از سر عصبانیت و در شرایط ضعف جمهوری اسلامی ایران است به همراه استحاله و ازهمپاشیدگی درونی حکومت بهدلیل فساد مسئولان و وابستگانشان میتواند یک تیغ تیز دولبه برای زنانی باشد که به شرایط موجود معترضاند. در صورتی که زنان بتوانند از شرایط موجود و از ضعف حکومت برای سازماندهی اعتراضات و بیان مطالبات خود و افزایش آگاهی بهره ببرند، میتوان به آینده این اعتراضات و نافرمانیهای مدنی خوشبین بود. اما در صورتی که این اعتراضات پراکنده و بیهدف و باری به هر جهت باشد، باید از حیوان درندهای که زخمیشده ترسید، چرا که پس از زخمی شدن، خطرناکتر شده است و بیمحاباتر به سمت معترضان و زخمیکنندگانش یورش میبرد.
جنبشهای زنان طبق تعریفهای جامعهشناسانه و سیاسی، میتواند در دو بخش اتفاق بیفتد: یکی، جنبشهای احساسی و تودهوار و دیگری، جنبشهای عقلگرا و سازمانیافته، که هر دو نیازمند تعیین مسیر و هدفاند. اعتراضات پراکنده و بیهدف، بهخصوص اگر معترضان هنوز به خودآگاهی جنسیتی کافی نرسیده باشند، فقط به هدر رفتن نیروها و از مسیر خارج شدن مطالبات منجر میشود و این فرصت را به حکومت میدهد تا با ترمیم لایههای زخمخورده و آسیبدیدهاش، حرکات و اعتراضات بعدی زنان را با قدرت بیشتری سرکوب کند. جنبشهای تودهوار و احساسی، که بدنه و متن جامعه زنان را درگیر میکند، موتور محرکه اصلی جنبش زنان است و بدون آن نمیتوان جنبشهای عقلگرا را به نتیجه رساند و برعکس این ارتباط نیز وجود دارد، یعنی جنبشهای تودهای و شکلگیری انبوه خلقها، که قدرت بیمرزی به معترضان میدهند، بدون اقدام سازمانیافته و هدفمند و بدون آگاهی کامل جنسیتی، به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
نافرمانیهای مدنی اخیر زنان، بهعنوان بخشی بزرگ از جامعه ناراضی ایران، در ماهیت خود نقطه شروع خوبی برای تحریک و ایجاد جنبشهای تودهوار در جامعه، بیان مطالبات زنان و رسیدن به خواستههای آنان است، بهخصوص در شرایط فعلی و با وجود تحریمهایی که همچون پتکی بالای سر ایران نگه داشته شده و نارضایتی عمومی و ضعف اقتصادی را دوچندان کرده است. اما فراموش نکنیم که در کنار این اعتراضات مدنی، باید به حال آن روی سکه، یعنی سازماندهی و هدفمندی این جنبشها،فکری کرد، چرا که بیان مطالبات صرفا ابتدای راه است و جنبشی که به تغییر شرایط حاکم منجر نشود همانند تیری است که هرگز از کمان رها نمیشود. پس باید تمام جان و توان را در رها کردن این تیر از چله گذاشت، چه بسا آرشی دوباره از دل جنبش زنان ایرانی زاییده شود.