سرکوب خونین شورش آبان، آغاز فرایند فروپاشی؟
حدود سه هفته پس از سرکوب خونین اعتراضها به گرانی بنزین و پس از آنکه رهبر جمهوری اسلامی و حلقه نزدیکانش و بخش قابل توجهی از روحانیت، سرمست از «زمین زدن دوباره آمریکا» سناریوهای کهنه را تکرار و معترضان را «اراذل و اوباش و دستنشاندگان استکبار» خواندند که سر جای خود نشانده شدند، حالا رهبر جمهوری اسلامی از «رافت اسلامی» میگوید.
علی خامنهای در پاسخ به پیشنهاد شورای عالی امنیت ملی «پیرامون نحوه مدیریت وضعیت جانباختگان و مصدومان حوادث اخیر»، موضوع پرداخت دیه و دلجویی از خانوادههای آنان را به میان کشیده است. این در حالی است که رهبر جمهوری اسلامی و دیگر مسئولان «نظام» هنوز حاضر به انتشار هیچ آمار و ارقامی از شمار کشتهشدگان، مجروحان و بازداشتشدگان نیستند و توضیحی نمیدهند که چرا حتی کسانی که به گفته مقامهای جمهوری اسلامی، عابر بودهاند کشته شدهاند و چه کسانی مسئول کشته شدن صدها نفرند.
بهرغم «عقبنشینی» ظاهری خامنهای و بهرغم سرکوب بیسابقه و بیرحمانه معترضان، این اعتراضها اما آغاز فرایند فروپاشی نظام جمهوری اسلامی را کلید زد. اعتراض به گرانی بنزین در بیش از صد شهر نشان داد که بهرغم همه هزینههای تبلیغاتی و شستوشوی مغزی شهروندان، که از کودکستان آغاز میشود و تا دانشگاه ادامه دارد، نظام جمهوری اسلامی با چه نیروی ناراضی خفتهای روبهروست.
همزمان با این «رافت اسلامی»، اعلام آمادگی حسن روحانی برای مذاکره با رهبران پنج بهعلاوه یک، نشان از آن دارد که جمهوری اسلامی زیر فشار شدید است. به عبارت دیگر، تحریمهای آمریکا اقتصاد بیمار ایران را به کما برده است. تنها منبع درآمدهای دولت، یعنی درآمدهای حاصل از فروش نفت، قطع شده است. روز دوشنبه ۱۱ آذرماه، اسحاق جهانگیری، معاون اول رییسجمهوری، گفت «حتی کشورهای دوست ایران» که روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی دارند هم «جرات اینکه نفت ایران را خریداری کنند ندارند». به گفته جهانگیری، «بهمعنای واقعی، تمام گلوگاههای اصلی کار و فعالیت اقتصادی کشور از سوی آمریکاییها بسته شده است».
بنابراین، هنگامی که دلیل بحران روشن است، تنها راهحل تنشزدایی در سیاست خارجی گفتوگوست، پیش از همه با آمریکا. اما رهبر جمهوری اسلامی مذاکره را «سم» خوانده و ممنوع کرده است و چون راه دیگری نمیشناسد، بدون توجه به مشکلات و وضعیت معیشتی شهروندان، دستور افزایش بهای بنزین را داد و برای سرکوب اعتراضها به خشونتی بیسابقه متوسل شد.
بنابراین، همانگونه که روز پنجشنبه ۱۴ آبان، متن دستور رهبر جمهوری اسلامی به مجلس برای سکوت در مقابل گران شدن بنزین منتشر شد، شخص علی خامنهای دستور اجرای این تصمیم را داده است. به گفته علی مطهری، نماینده مجلس، «دولت و مجلس با افزایش قیمت بنزین مخالف بودهاند و این تصمیم با اصرار رهبری انجام شده است».
محمدباقر نوبخت، رییس سازمان برنامه و بودجه، دلیل واقعی گران کردن بنزین را گفته است. ترس نظام از این است که ارزانی بنزین باعث قاچاق هرچه بیشتر بنزین به خارج شود و ایران دوباره مجبور به واردات بنزین شود. واردات بنزین اما بهدلیل تحریمها ممکن نیست. حسن روحانی هم روز سهشنبه ۱۲ آذر، همین دلیل را با کلماتی دیگر تکرار کرد و گفت: «برای اینکه بتوانیم خودکفا باشیم و مصرف بنزین را کنترل کنیم، طرح سهمیهبندی و اصلاح قیمت بنزین اجرا شد.»
بنابراین، هدف اصلی گران کردن بنزین، جلوگیری از کمبود آن و فرار از نیاز احتمالی به واردات آن در شرایط تحریم بوده است. چون نبود بنزین کافی برای تامین نیاز داخلی معنیاش جز شورش همگانی و سراسری در اعتراض به کمبود بنزین نمیتوانست باشد. بنابراین، ظاهرا رهبر جمهوری اسلامی و روسای سه قوه به این نتیجه رسیده بودند پیش از اینکه در بنبست کمبود بنزین گرفتار و با شورشی سراسری روبهرو شوند، بهتر است بنزین را همین الان گران کنند.
همه گفتههای رهبر جمهوری اسلامی و برخی دیگر مسئولان نشان از آن دارد که در این تصمیمگیری خطر واکنش مردم و بروز ناآرامی هم پیشبینی شده بود. به همین دلیل نیروهای انتظامی، بسیج و سپاه آماده شده بودند. اما به نظر میرسد رهبر جمهوری اسلامی و دیگر مسئولان انتظار اعتراضهایی به این گستردگی را نداشتند.
هرچند این اولین بار نبود که رهبر و دیگر مقامهای جمهوری اسلامی با خشونت به اعتراضهای شهروندان پاسخ میدادند، گستره خشونت و گشودن فوری آتش با هدف کشتن معترضان مرحله تازهای از سقوط توان حکمرانی حاکمان جمهوری اسلامی را نشان داد.
اکنون با پایان یافتن یا پایان داده شدن به اعتراضها، پرسشهای زیادی پیرامون چگونگی دستیابی به خواستهای معیشتی و سیاسی شهروندان و آینده نظام جمهوری اسلامی مطرح است. گفتههای هفته گذشته رهبر جمهوری اسلامی با نیروهای بسیج تردیدی باقی نمیگذارد که رویکرد سرکوب خونین و مرگبار اعتراضها و تشدید وحشتپراکنی در صداوسیما همچنان در دستور کار رهبر جمهوری اسلامی است.
اما پیش گرفتن چنین سیاستی پرسشهایی هم با خود دارد، از جمله اینکه تا چه زمانی خامنهای میتواند سیاست سرکوب خونین را با موفقیت پیش ببرد و خود را از بحران نجات دهد؟ پاسخ قطعی به این پرسش دشوار است اما رهبر جمهوری اسلامی با سیاستهایش، خود را در بنبست گرفتار کرده و چشمانداز خروج از این بنبست بسیار تاریک است. چون خامنهای یا باید به قبول تغییرات ناخواسته تن دهد یا با تکیه بر سرکوب، تلاش کند خود را از مخمصه نجات دهد.
خودپرستی، کینهتوزی و لجاجت، که برخی از ویژگیهای شخصیت رهبر جمهوری اسلامی است، اعتقادها و بلندپروازیهایش که خود را ناجی دنیای اسلام و شکستدهنده «استکبار جهانی» میداند، همراه با توهمی که از توان نظامی جمهوری اسلامی و توان نظامی آمریکا و متحدانش در منطقه دارد، دست به دست هم داده است و خامنهای را به ادامه سیاستهای تنشزا در منطقه تحریک میکند. دغدغه اصلی رهبر جمهوری اسلامی دفاع از «جبهه مقاومت» و مقابله با آمریکا و دیگر کشورهای منطقه است. این هدف اصلی خامنهای است که از یک سو، سبب شده است ناهنجاریهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و خواستههای شهروندان نادیده بگیرد و از سوی دیگر، چون خود را در جنگ خیالی با «دشمنان» میداند، هرگونه اعتراض به عملکرد فاجعهبارش در دوره سی ساله رهبریاش را بخشی از «پاتکهای جنگی دشمن» ارزیابی میکند، همچنان که پس از سرکوب اعتراضها گفت در جنگ پیروز شده است.
از سوی دیگر، جوانان ایرانی در آبانماه، با به جان خریدن همه خطرهایی که اعتراض در جمهوری اسلامی به همراه دارد، به خیابانها آمدند و با دادن صدها کشته و هزارها زخمی و بازداشتی، خواسته خود برای گذار از نظام جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشتند. آنها پیامهای دو سال پیش به الیت مذهبی حاکم بر ایران را تکمیل کردند و مهر پایان تاریخ مصرف را بر پیشانی جمهوری اسلامی کوبیدند. بنابراین، دور از انتظار نخواهد بود اگر جوانان و دیگر گروههای معترض به شرایط حاکم بر کشور، با درس گرفتن از اعتراضهای سال ۹۶ و آبانماه ۹۸، به دیگر شیوههای اعتراض و نافرمانی مدنی روی آورند.
پیکار خونین صدها هزار معترض بیسلاح با نیروهای سرکوب تا دندان مسلح جمهوری اسلامی، به بحثی هم در خارج و هم در داخل کشور دامن زد. بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیاسی خارج از کشور در بحبوحه اعتراضها و سرکوبهای خونین، ناگهان بحث «خشونتپرهیزی» را پیش کشیدند. مطرحکنندگان این بحث، بدون اینکه بدانند در کف خیابانهای ایران چه میگذرد، با طرح این بحث، خواسته یا ناخواسته، آتش زدن بانکها، پمپبنزینها و سایر اماکن را به حساب اعتراضکنندگان گذاشتند و در عمل، به تبلیغات حکومتی پیوستند. زندگی در اروپا یا شناخت تجربههای خشونتبار در کشورهای دیگر نباید به هیچ نیرو یا فعال سیاسی این اجازه را بدهد که عجولانه و جانبدارانه تبلیغات حکومت را بپذیرد و اعتراضکنندگان را به خشونت متهم کند.
این واقعیت که همیشه در چنین اعتراضهای فراگیر و گستردهای، گروههایی از اعتراضکنندگان دست به خشونت میزنند پدیده عجیبوغریبی نیست، اما اینکه یک نیرو یا فعال سیاسی، بدون آگاهی از جزییات رویدادها، با برجستهسازی خشونتپرهیزی، بخواهد، خواسته یا ناخواسته، سرکوب خونین حکومتی را توجیه کند با هیچ «استدلالی» توجیهپذیر نیست.
احیانا این نیروها یا فعالان سیاسی همانهاییاند که با برجستهسازی آثار تحریمها بهعنوان دلیل نارساییهای اقتصادی و فشار بر اقشار فرودست در ایران و اقدام دونالد ترامپ به پاره کردن برجام، آهسته از کنار بانی اصلی اوضاع فلاکتبار ایران، یعنی رهبر جمهوری اسلامی، میگذرند. آنها نمیخواهند بگویند که رهبر جمهوری اسلامی اولین کسی بود که حدود دو ماه پس از توافق هستهای، برجام را پاره کرد. آنها بهجای اینکه از علی خامنهای بخواهند به سیاستهای ضدملی چند دهسالهاش پایان دهد و اوضاع کشور را عادی کند، همه کاسه کوزهها را بر سر دونالد ترامپ میشکنند.