مردی برای تمام سینمای ایران
خواندنی است قصه شیرین عاشقی مردی که آقای سینمای ایران بود؛ از کودکیاش تا همین دیروزی که گذشت.
همین که پردههای معرفی تئاتری را بر دیوار میآویختند؛ کودکی که شیفته نمایش بود انتظارش به سر میرسید و بلیتی میخرید و برای تماشای نمایش به سالن میرفت اما از ترس اینکه دیر به خانه برسد تا نیمه رهایش میکرد و به خانه برمیگشت... اما در نوبت بعدی باز هم بلیت میگرفت و به تماشای نمایش مینشست.
اگرچه بر آکادمیک بودن دانش بازیگری تاکید فراوان داشت ولی بازیگری را هر گز به او یاد ندادند. زیرا به اعتقاد خودش «بازیگری استعدادی الهی است و نمیشود آن را به کسی یاد داد».
او همچون موزیسینی که نتهای خود را خلق میکرد تا اثری زیبا ارائه کند، نقشهای خود را خلق میکرد تا شخصیتهای فیلم را بیافریند...
عاشقی در کار او غوغا کرد، چنانکه در حدود ۴۰ فیلم بازی کردکه راه آبی ابریشم آخرین کار او بود.
واریته بهاری او را شنیدهایم، شاهکارهای بازیگری او را نیز در گاو و آقای هالو و هزار دستان و...بارها دیدهایم و نقشآفرینی چندوجهی آقای سینمای ایران را در ناصرالدین شاه آکتور سینما شاهد بودهایم...
و سرانجام این کودک عاشق تئاتر.. . پبزرگمرد سینمای ایران شد.
آنچنانکه هم خود در نقشهای خود گم میشد و هم ما را در تماشای آنها حیران و گم میکرد...
رازش این بود که نقشهای خود را نه بازی که زندگی میکرد.
آنچه او از نقش خود خلق میکرد، گویی به خرد و دانش و حظ بصری تماشاگران خود میافزود که چون عتیقهای ماندگار در وجود همه ما حک میشد.
او عاشق کارش بود و همه عاشق او ، همین و بس که او هنرمندی مردمی، بازیگری با دانش و تجربهای منحصر به فرد و ستارهای درخشان و ماندگار خواهد ماند... یادش گرامی.