استعفای جنتی، معضل کهنسالی نظام و وداع جانکاه با قدرت
بالاخره آیتالله احمد جنتی در سن ۹۱سالگی از امامت جمعه تهران کنارهگیری کرد که مورد قبول رهبر ایران نیز واقع شد. جنتی درحالی از این سمت کنارهگیری کرده است که نزدیک به یکسالونیم بود در نمازجمعه خطبهای نخوانده بود.
او که بیستوپنج سال پیش بهدستور علی خامنهای به امامت جمعه موقت تهران منصوب شده بود، خطبههایش دارای چند ویژگی بود:
نخست آنکه خطاهای فاحشی در بیان مطالب داشت که نشاندهنده عدم اطلاع او از موضوعات مورد بحث بود و نشانگر آن که در بسیاری موارد، صرفاً بلندگوی فرد یا افرادی است که مطالبی را به او دیکته کردهاند. در محافل خبری و سیاسی، سخنان جنتی جدی گرفته نمیشد و مواضع او را کسی بهعنوان سیاستی که نظام اعمال خواهد کرد، تلقی نمیکرد.
او بارها در نمازجمعه در نفد سیاستهایی سخن گفته بود و حتی تأکید میکرد این سیاستها باید متوقف شود؛ ولی سخنانش هیچگاه اهمیت خبری پیدا نمیکرد. او با آنکه فقیهی بلندپایه نبود و مدرسی معمولی در مدرسه حقانی بهشمار میرفت، اما مریدی تمامقد برای آیتالله خمینی بهشمار میآمد و سرباز پابهرکاب رهبر بود. همین ویژگی، او را به فردی مورد اعتماد رهبری بدل کرده بود. او با لابی سید احمد خمینی، ازسوی آیتالله خمینی به عضویت شورای نگهبان درآمد و مدتی ریاست سازمان تبلیغات اسلامی را هم بهعهده داشت. همین ویژگی اطاعت محض و انجام دستورات نهاد مافوق بود که او را در زمره معدود افرادی از جناح چپ قرار داد که مورد اعتماد و حمایت آیتالله خامنهای هم قرار گرفت. خامنهای او را در شورای نگهبان تثبیت کرد و ارتقاء مقام داد، به امامت موقت نمازجمعه تهران منصوب کرد و همچنین به عضویت مجمع تشخیص مصلحت درآورد. او همچنین با حمایت پنهان نهاد رهبری، به ریاست مجلس خبرگان هم رسید.
او با اینکه با دشواری راه میرود و از لحاظ فیزیکی با مشکلاتی مواجه است و حتی در سخنگفتن، گاه دچار فراموشی و نسیان میشود و سخنانی بیمعنا بیان میکند؛ اما علیرغم استعفایش از نمازجمعهای که در آن حضور پیدا نمیکرد، همچنان عهدهدار سمتهای متعددی است؛ ازجمله دبیری شورای نگهبان و عضویت در مجمع تشخیص مصلحت و شورای انقلاب فرهنگی. او روز بعد از استعفایش از نمازجمعه، در انتخاب هیأترییسه مجلس خبرگان نیز کاندیدا شد و به ریاست مجدد آن انتخاب شد. ظاهراً این سمت، مسؤولیتهایش کمتر از خطبههای نمازجمعهای است که هر از چند ماهی ایراد میشد و ظاهراً جنتی مایل است که همچون خلفش، آیتالله مهدوی کنی، پایان حیاتش را به این سمت گره بزند.
پدیده جنتی در عین حال، تصویری از مشکلات دولتمردان ایرانی را به نمایش میگذارد که سیاست ایران را دربرگرفته است. این مشکلات جدا از کهنسالی مسؤولان که نشان از پیرشدن نظام دارد، معضل چندشغلی بودن افراد مسن را نیز نشان میدهد. نباید این نکته را نادیده گرفت که بخش عمدهای از رشد این پدیدهها و تدوامش در نظام، در سهدهه گذشته نیز به نوع رهبری آیتالله خامنهای برمیگردد:
الف- کهنسالی
بهنظر میرسد که پیرشدن مدیران کشور، رفتهرفته به یکی از معضلات نظام تبدیل شده است؛ بهگونهای که اکنون از چالشهای نظام بهشمار میرود و میتواند نظام را در مسیر زوال قرار دهد. پیرشدن نسلی که بعد از انقلاب قدرت را بهدست گرفته است و ظاهراً تا لب گور نیز حاضر نیست مقام خود را رهاکند، معضلاتی جدی ایجاد کرده است.
نخست آنکه این گروه با نزدیکشدن به مرزهای کهنسالی و نیز محدودیتهایی که دارند، از داشتن ارتباط فعال با جامعه محروم میشوند و درنتیجه، درحیطه تصمیمگیری فاقد شجاعت، دانش بهروزشده و نوآوریاند و نیز کارآمدی لازم را برای مقابله با مشکلات و چالشها ندارند. مضافبر اینکه از لحاظ فیزیکی، آنها نمیتوانند در امور اجرایی و مسؤولیتها، انرژی صرف کنند.
دوم اینکه بههیچعنوان حاضر نیستند از مزایای قدرت چشمپوشی کنند و اجازه دهند که نسل جدید، اداره امور را به عهده بگیرد. امروز ترکیبی از الیگارشی روحانیت و دولتمردان مسن، مناصب قدرت را در اختیار گرفتهاند. همین امر، شکاف میان قدرت سیاسی و جامعه جوان ایران را که دائماً در حال تحول و تجربهاندوزی است، افزایش داده است.
ب- چندشغلی بودن مدیران نظام
جدا از محدودیتهای ناشی از کهنسالی که ناکارآمدی در اداره کشور را موجب شده است، بهخاطر سیاستهایی که ناشیاز بیاعتمادی نظام به غیرخودیهاست، حلقه محدود افراد خودی، روزبهروز تنگتر میشود و ناتوانی نظام در گسترش و بازکردن درهای مشارکت بر روی شهروندانی که مدل فکری و ظاهریشان با ارزشهای نظام کاملاً هماهنگ نیست، نظام را بهشدت از بطن جامعه دور کرده است. تعابیر سران رژیم از رویدادهای اخیر، بهخوبی شکاف بین نظام و مردم و بهویژه جوانان ایران را آشکار کرد. در این میان، افراد محدودی صلاحیت اطلاعاتی و امنیتی برای گرفتن سمتهای مدیریتی در کشور را پیدا میکنند و لذا بهخاطر سیستم تأیید صلاحیت مدیران که به نوع رهبری نظام برمیگردد، مدیران مورد اعتماد، چندین سمت بهعهده دارند که انجام مسؤولیتهای یکی از آنها هم برای یک نفر، سنگین است. به همین دلیل، جنتی ۹۱ ساله که پیشاز انقلاب یک روضهخوان بیمشتری و مدرس سطح پایین بود، همچنان باید بار مسؤولیتهای چندگانهای را برعهده داشته باشد که از عهده انجام درست و کامل هیچکدام هم برنمیآید. نتیجه این کار، سبب میشود که سیستم دائماً از تولید مدیران کارآمد محروم شود و همواره دچار ریزش نیرو باشد و ما شاهد فرار و مهاجرت مدیران شایسته به خارج از کشور باشیم؛ که البته بخشهایی از نظام، از این امر هم خوشحالاند؛ زیرا فکر میکنند اینها نیروی مزاحم و منتقدی هستند که با خروجشان از کشور، مملکت با هزینه کمتری اداره میشود.
ج- راهبردهای رهبر برای اداره کشور
رهبر ایران بهخاطر ضعفهایی که از جنبه موقعیت فقهی درمیان حوزه علمیه و نیز تضادهایی که با جناح چپ آن زمان داشت، در هنگام بهدست گرفتن قدرت در سال ۶۸، فاقد شبکه قدرت سیاسی بود و لذا در چند سال اول سعی کرد با حرکتی ملایم، قدرت هاشمی را خنثی کند و سپس این روش خنثیسازی و مهار بهکار گرفته شد تا بتواند قدرت خود را بازسازی کند. خامنهای سعی کرد در پرتو خنثیسازی افراد، قدرت خود را ورای صحنه سیاسی ایران حفظ کند و ارتقا دهد.
او همچنین در عرصه نهادها نیز چنین سیاستی را اعمال کرد؛ مجلس شورای اسلامی، ازجمله مجلس ششم را با شورای نگهبان، ریاستجمهوری را با قوهقضاییه و نیز وزارت اطلاعات را با اطلاعات سپاه کنترل کند. خامنهای موازیسازی و خنثیسازی را بهعنوان روشی راهبردی در سیاست ایران تابه امروز اعمال کرده و طبیعی است که در چنین فضایی، کمتر نیروی جدید و کارآمدی ساخته میشود و در خیلی موارد، خامنهای ترجبح میداد با همان نیروهای سابق ولی مطمئن و پابهرکاب به کار ادامه دهد و از افراد خوشفکر و غیرمتملق و غیرممدوح که میتوانند در برخی موارد ساز خود را بنوازند، استفاده نکند و دست به ریسک سیاسی نزند. کادرسازی سیاسی رهبر ایران در این مدت فاقد کارآمدی و نوآوری بوده است؛ بهگونهای که برای خطبههای نمازجمعه مجبور شده از کاظم صدیقی، از روحانیون جبهه پایداری استفاده کند که نشانگر توان گزینشی و پرورشی نهاد رهبری در ایران است و لذا فقر رجل سیاسی طرفدار رهبری سبب شده که چندشغلی مسؤولان و نیز مسنبودن نظام، از ممیزههای سیستم بهشمار آید.
اما دلیل دیگری که خامنهای ترجیح میدهد که از این افراد استفاده کند، برای این است که این افراد، بهخاطر کبر سن، عملاً تصمیمگیر نیستند و بیشتر تبدیل به ماشین امضا میشوند و وسیلهای هستند که نهاد رهبری با دست آنها کارش را بهپیش میبرد و چنین افرادی هم از تعرض مصون میمانند و هم از مزایای مادی حضور در قدرت، تا زمانی که زنده هستند، برخوردارند. برای روحانیون و مقاماتی که مزایای تجملی قدرت را چشیدهاند، ترک قدرت و یا مخالفت با دستورات و نهادهای مافوق، مانند رابطه مرگ و زندگی است، به همان جانکاهی و سختی و لذا آنها ترجیح میدهند در ریلی که نهاد رهبری برایشان کار گذاشته است، حرکت کنند؛ زیرا میدانند خروج از مسیر ریلگذاریشده، صورتحسابهای سنگینی برایشان به ارمغان خواهد آورد.
-
نتیجهگیری :
ساختار نظام و رویکردهای نهاد رهبری ایران در سه دهه گذشته سبب شده که حلقه مدیریت کشور محدود بماند و بهتدریج منجربه افزایش سن مدیران نظام و چند مسؤولیتی شدن مدیران و مسؤولان گردد. بیاعتمادی دایمی نهاد رهبری به کارگزاران نظام، سبب شده که روزبهروز، حلقه افراد مورد اعتماد، کوچکتر شود. در هر بحران سیاسی نیز عدهای از این دایره حذف میشوند. در چنین وضعیتی، این پیر شدن، میتواند نظام را در سراشیبی زوال سیاسی قرار دهد. نهاد رهبری ظاهراً حفظ افراد پابهرکاب و قابل اعتماد که ماشین امضا و تأیید فرامین و مجری محض خواستههای نهاد هستند را به مصالح استراتژیک نظام در آینده ترجیح میدهد که جنتی و مسؤولیتهایش در دهه نود زندگی، نمونه بارزی از این امر است. ظاهراً در ایران، تنها مرگ میتواند آدمها را از قدرت جدا کند.