تام و جری در ادبیات خامنهای: تصویرسازی کودکانه از آمریکا
دشمنی جمهوری اسلامی و آمریکا موضوع پنهانی نیست. اما، تصویرسازی از امریکا در ادبیات جمهوری اسلامی هر از چندگاه تغییر کرده است. حسن روحانی، در مقام یکی از مسوولان بلند پایه هنگامیکه وارد مبارزات تبلیغاتی شد، در توصیف نفود ایالات متحده در نظام بینالملل، این کشور را «کدخدای جهان» دانسته بود. او بر همین مبنا برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی حاضر به گفتگوی تلفنی با رییس جمهور وقت امریکا (اوباما) در اولین سفرش به نیویورک شد. وزیر خارجه اش، ظریف، با اوباما دست داد.
در مقابل ادبیات رایج جمهوری اسلامی درباره ایالات متحده چیزی غیر از این بوده است. در آغاز آمریکا را «امپریالیسم»، سپس «شیطان بزرگ»، «استکبار جهانی»، «نظام سلطه» و غیره نامیدند. اما، توصیف آمریکا به شخصیت کارتونیِ تام در کارتونهای کودکانه «تام و جری» انصافاً تصویرسازی غریبی است.
آیتالله خامنهای اخیراً در واکنش به خروج امریکا از برجام و تهدیدهایش به اعمال تحریم های بیسابقه مدعی شد که «همه» اقدامات آمریکا در این ۴۰ سال «شکست خورده» و مانند «گربه معروف داستان تام و جری باز هم شکست خواهد خورد». (جالب اینکه این تعبیر او در سایت رسمی اش حذف شده است).
با چنین توصیفی از بزرگترین قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی جهان، پرسش نخست این است که آیا این چنین سخنی نشان ادبیات «نازل» یک رهبر نیست؟ آیا او مخاطبان این ادبیات را کودکان خردسال فرض کرده که چنین تمثیل و تشبیههای کودکانه را برای فهم آنان به کار می بندد؟ اگر آمریکا در سطح یک شخصیت کارتونی است چرا خامنهای در مهمترین پرونده تاریخ سیاست خارجی ایران (پرونده موشکی که تا کنون ۱۵ سال به درازا انجامیده) حاضر به «نرمش قهرمانانه» در برابر «تام» گربه بازیگوش فیلمهای کارتونی شده بود؟ اساساً آیا «همه» سیاستهای خصمانه امریکا در این ۴۰ سال مانند گربه معروف داستان تام و جری شکست خورده است؟ چگونه برای مخاطبان این ادبیات معقول است که آمریکا، نماد «نظام سلطه در جهان»، به یکباره به شخصیتی کارتونی مبدل شود؟
پرسش جالبتر اینکه معرف شخصیت کارتونی جِری در سخنان خامنه ای کیست؟ آیا آمریکا تام (گربه شوخ و شنگ موذی) و جمهوری اسلامی جِری (آن موش در حال فرار) است؟ آیا توصیف نظام جمهوری اسلامی به یک موش، سبک کردن نظام نیست؟
مهمترین پرسش این که به کار بستن این تمثیل آیا یادآور مثل «بازی گربه و موش» در ادبیات جهان نیست؟ چرا خامنه ای ایران را موش و امریکا را گربه می داند؟ و این بازی تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا او واقعیت را با تخیل های کودکانه جا به جا نکرده است؟
اینها و دهها پرسش بیش از این، در واقع پرسش از روانشناسی شخصیت رهبر جمهوری اسلامی است. آیا او در بحران روحی – روانی است که این چنین مشکلات بزرگ را ساده انگاری میکند؟ چگونه میتوان باور داشت که خامنهای امریکا را در حد یک شخصیت کارتونی تقلیل دهد در حالی که رییسجمهور ایران امریکا را در حد کدخدای جهان ترفیع داده است؟
در فقدان درک درست خامنهای از آنچه نظام سیاسی آمریکا را تشکیل می دهد، او از یک سو ایالات متحده را به شخصیت کارتونی تام تشبیه میکند و از سوی دیگر دونالد ترامپ را کسی میداند که «سرنوشتی بهتر از اسلافش مانند بوش و نئوکانها و ریگان نخواهد داشت و در تاریخ گم خواهد شد».
پرسش ساده این است که آیا این اسلاف دونالد ترامپ در تاریخ گم شدهاند؟ او چگونه قضاوت میکند که این روسای جمهوری در تاریخ گم شدهاند؟ گیرم که نئوکان ها در تاریخ گم شده باشند. به قضاوت او چرا روسای جمهور آمریکا از حزب دمکرات (کارتر، کلینتون، اوباما) در تاریخ گم نشده اند؟ مگر تحریمهای فلج کننده (تعبیری که هیلاری کیلینون به کار بست) در دوران اوباما بر ایران وضع نشد؟ چگونه می توان قضاوت کرد که ترامپ در تاریخ گم میشود ولی اوباما نه؟ چگونه میتوان باور داشت که بوش در تاریخ گم شده است و کلینتون نه؟
ادبیات نازل
اساساً یکی از ارزیابیهای مهم درباره شخصیت رهبران جهان از طریق ادبیاتی است که آن ها به کار می بندند. ادبیات فاخر یا ادبیات نازل رهبران جهان نشان شخصیت آنهاست. ادبیات هر رهبری بازگوی درون او و درک او از جهان پیرامون است. این به ویژه درباره آیتاللهخامنه ای فاکتوری برجستهتر است چرا که او افزون بر رهبری سیاسی، رهبری مذهبی را برعهده دارد. «او خود را صاحب فتوا و مرجع تقلید میلیون ها نفر می داند». آیا در شأن یک رهبر سیاسی است که دیگری را یک شخصیت کارتونی بداند؟
نمونهای دیگر از ادبیات نازل خامنهای واکنش او به ترامپ پس از خروج از برجام بود. او گفت: «خیلی از آنها (روسای آمریکا) استخوانهایشان هم خاک شد، بدنشان هم در زیر خاک خوراک کرم و مور و مار شد.. این آقا [ترامپ]هم بدنش خاک خواهد شد، خوراک مار و مور خواهد شد، جمهوری اسلامی همچنان خواهد ایستاد.»
او، فارق از اینکه مرگ و به خاک مدفون شدند سرنوشت هر انسانی است، مسائل کلان سیاست خارجی را به «خوراک مار و مور شدن» تقلیل میدهد.
اما، آنچه مهم است اینکه استخدام چنین ادبیات نازلی از سوی خامنهای منحصر به ترامپ نیست. برای مثال او یک بار «نژادهای اروپایی» را نژادهای وحشی توصیف کرده بود و بار دیگرمواضع نخست وزیر اسرائیل را مواضعی از «دهان نحس و نجس سگ هار منطقه» توصیف کرده و نهیب زده بود که از «هارت و پورت» طرف های خارجی نباید ترسید. وی همچنین توطئههای امریکا را ناشی از «کینه شتری» امریکا دانسته بود.
این همه ادبیات نازل رهبری در حالی است که رهبران کشورها با علم به جایگاه خود، در استخدام واژگان بسیار محتاطاند. از این رو، آنان معمولا از روی متنی مکتوب قرائت میکنند که بر روی تک تک واژگان آن فکر شده است. آیا در سال ها رهبری علی خامنهای به جز خطبه عربی نماز جمعه یا افتتاح یک کنفرانس حتی یک بار دیده شده که وی خود را ملزم به قرائت از روی یک متن بداند؟
اگر چه او خود را ملزم به قرائت از متن نمیداند ولی باید به عنوان یک رهبر سیاسی و مذهبی خود را ملزم به «ادبیات فاخر» بداند. ادبیات کوچه بازاری و بددهنی را هر فرد عادی هم میداند. «بددهنی»، «نارواگویی» و «ناسزاگویی» درخور مردم عادی نیست چه رسد به یک رهبر سیاسی- مذهبی.
افزون بر همه، مساله صرفاً این نیست که او گاه ادبیات سخیف را نسبت به دشمنان خارجی به کار می بندد بلکه مساله این است که او این ادبیات زشت را گاه برای شخصیتهای برجسته همین نظام که با او زاویه یافتهاند، به کار بسته است. برای مثال، او شخصیتی همچون آیت الله منتظری را «فلان ساده لوح، بیچاره مفلوک» و رهبران جنبش سبز را «میکروبهای سیاسی» خوانده بود.