ملزومات احیای حیات سیاسی
معرفی کتاب «احیای علوم سیاسی، گفتاری در پیشه سیاستگری»، نویسنده: حسین بشریه،۱۶۰ صفحه، نشر نی
من از دوره لیسانس تا پایان دوره دکتری دانشجوی دکتر بشیریه بودهام. از آن زمان ایشان به تازگی به عنوان یک استاد جوان عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی شده بودند. دکتر بشیریه هم استاد راهنمای پایاننامه کارشناسی ارشد من بودند و هم پایاننامه دکتری. در دوران تدریس در دانشگاه نیز همیشه با تصویر ذهنی ایشان در کلاسها حاضر شدم.
اگر شما کلاسها و درسهای دکتر بشیریه را در دورههای مختلف دنبال میکردید متوجه میشدید که ایشان گاهی در قالب یک دانشگاهی راستگرا ظاهر میشود، گاهی در قالب یک استاد چپگرا، گاهی مدرن و گاهی پستمدرن، چنانکه مخاطب نمیتوانست به راحتی برای ایشان تعیین هویت کرده و مشرب فکریاش را تشخیص دهد.
این خصوصیت البته فلسفهای هم داشت. یک موقع مثلاً تالکوت پارسونز یا راست درس میداد، یک زمانی نئومارکسیسم. تمام این جهتگیریها به اینکه فضای عمومی و هژمونیک کشور چیست ربط داشت. حسین بشریه همیشه درست در مقابل آنچه به عنوان یک گفتار هژمونیک جاری بود، میایستاد. به همین دلیل بود که هر بار به شکل و صورتی متفاوت ظاهر میشد.
کلاسهای دکتر بشیریه با اینکه خیلی کلاسهای پرهیجانی نبودند، ولی به شدت جذاب بودند. چیزی میشنیدید برخلاف هر آنچه که در فضای سیاسی کشور عمومیت پیدا کرده بود. در کلاسها پنجره دیگری گشوده میشد و دکتر بشیریه کاملا از چیزهای جدید سخن میگفت. این واقعیتی بود که ایشان را به امکانی برای فراروی از آنچه جزمهای زمانه بود تبدیل میکرد.
حسین بشیریه نقش مهم و منحصر بفردی در تکوین گفتمان دوم خرداد دارد. اگر مبانی فلسفی و فکری دوم خرداد به عبدالکریم سروش تعلق دارد، لایه سیاسی این گفتار متعلق به بشیریه است. مفاهیمی که او از اوایل دهه هفتاد وارد ادبیات روشنفکری ایران کرد، مقوم وجه سیاسی نظم گفتاری شد که تحت عنوان گفتمان اصلاحات شناخته می شود.
بشیریه بدون شک سرآغاز روایت جامعهشناسانه از امر سیاسی در فضای دانشگاهی ایران است. یعنی کاملا میتوان علوم سیاسی ایران را از این حیث به قبل و بعد از دکتر بشیریه تقسیم کرد. قبل او، علوم سیاسی یا تابع حقوق بود یا تابع اقتصاد یا تابع تاریخ. با حسین بشیریه، علوم سیاسی در ایران تابع جامعهشناسی شد. در آن دوره و در آن فضای تکصدایی ایدئولوژیک، فهم جامعهشناسانه از امر سیاسی برای خروج از آن فضا، صدای مهم، متفاوت و اثرگذاری بود. همین روایت دستمایه چرخشی نظری در فهم امور سیاسی در آن دوران بود. گفتار دوم خرداد نیز به شدت از این وجه بهرهمند شده است.
اما امروز اگر بشیریه دست به قلم میبرد و از زاویه دیگری سخن میگوید و از خود نیز انتقاد میکند، احتمالا باز مقوله دیگری هژمون شده و بشیریه از همان چیزی که در تاسیس و بنانهادنش نقش محوری داشته است، فاصله میگیرد.
- او از چه چیز در کتاب «احیای علوم سیاسی» فاصله میگیرد؟
همه دانشجویان علوم سیاسی، چه در پایاننامههایشان، چه در یادداشتها و مقالههایشان مرتب از زوایای مختلف در حال تحلیل هستند، یکبار وبر در میان است، یکبار پارسونز، یکبار فوکو و یکبار هابرماس یا دورکیم. از هر حادثه سیاسی در ایران دهها تحلیل بیرون میآید، اما دانشجوی علوم سیاسی به هیچ سوال مطرح در کشور واقعا نمیتواند پاسخ دهد. او برای بیان دردها زبان گویایی دارد اما برای درمان دردی هیچ در کیسه اش نیست. جامعه دچار فوران کلام های بیمصرف است؛ خسته از مفاهیمی است که معلوم نیست به چه دردی میخورند، پر از درد و تلمباری از بحرانها و بنبستهای حیرتانگیز است، ولی هیچکس هیچ راه موثر و روشنی نمیتواند نشان دهد.
حتما در جمع دوستان یا جمعهای خانوادگی پیش آمده که شما از همه بهتر میتوانید بگویید که چرا چنین شد، بعد میگویند خوب حالا چه کنیم؟ اینجاست که تو با آن بقال و قصاب هیچ فرقی نمیکنی، حتی بعضی وقتها به عکس است و آن بقال و قصاب از تو بهتر بلد است بگوید چه کار باید کرد. حسین بشیریه احساس میکند این جامعه نیازمند اذهانی است که بتوانند قضاوت کنند، داوری کنند، به راهحل ها بیاندیشند، و بتوانند مساله ای را در واقع حل کنند.
کتاب «احیای علوم سیاسی» بشیریه منزلگاه نخستینی است که او برای خروج از فهم اثباتگرایانه از امر سیاسی بنا کرده است. به نظر من، بشیریه روی نکته بسیار مهمی انگشت گذاشته و ما دانشجویان علوم سیاسی باید بتوانیم درباره آنچه آن را بنبست می بینیم، سخن بگوییم و راهی باز کنیم، درمانی در چنته داشته باشیم. مضمون کتاب دکتر بشیریه همین است.
با این حال، میخواهم نشان دهم این کتاب هنوز آغاز راه است و برای مقصودی که در پی آن است هنوز کفایت لازم را ندارد و هنوز قادر نیست حفرهای که نشان میدهد را پرکند. شما در علوم سیاسی برای اینکه بتوانید از قالب کسی که فقط توضیح میدهد و توصیف و تبیین میکند، خارج شوید و به کسی تبدیل شوید که راهی را میگشاید باید به چهار سلاح مسلح شوید:
۱) قدرت ارزشگذاری و داوری: علوم سیاسی اثباتگرایانه و پوزیتیویستی قدرت داوری ندارد. یکی از بحرانهای عمومی همه ما این است که در عرصه خصوصی میتوانیم داوری کنیم. میتوانیم بفهمیم چه چیز بد و چه چیز خوب است اما در عرصه عمومی کاملا ناتوان از داوری هستیم. ما در کنش سیاسی به کسانی تبدیل شدهایم که کار چاقکنی میکنیم. کارمان این است که با یک نفر چانه بزنیم و مشکلی و خلاءی را یک جایی بپوشانیم. ما دیگر قادر نیستیم بگوییم که آیا نظام سیاسی خوب است یا بد.
اگر این نظام سیاسی بد است، نظام سیاسی خوب چیست؟ اصلا چرا دموکراسی خوب است؟ ما کاملا قدرت داوری را از دست داده ایم. جامعهشناسی، اقتصاد، تاریخ، و روانشناسی نمیتوانند به ما قدرت داوری بدهند، و ما باید یک نظام اخلاقی جدید را بازیابیم. میخواهم بگویم این کمبودی است که علیالاصول داشتهایم. ما قدرت داوریمان را از مآخذ دیگری میگرفتیم و وارد سیاست میکردیم. این که با تکیه بر داشتههای خود حیات سیاسی، چگونه میشود داوری کرد، یک سوال مهم پیش روی ماست.
۲) فهمی از هستیشناسی امر سیاسی: اصلا سیاست چه سرشت متفاوتی دارد؟ اگر به تعبیر بشیریه در این کتاب، قرار باشد علوم سیاسی دیگر لاشه مرده علوم دیگر نباشد، اگر به تعبیر بشیریه قرار باشد به شکل سیاسی به امر سیاسی بنگریم ( که تعبیر بسیار مهمیست)، در این صورت هستیشناسی امر سیاسی چیست و حیات سیاسی چگونه از امر اقتصادی و اجتماعی متمایز میشود. آیا باید آن را اشمیتی بفهمیم یا جور دیگری درک کنیم. ما متافیزیک و هستیشناسی امر سیاسی را باید بدانیم. ما در روال آموزشهای دانشگاهی، با این پرسش مواجه نیستیم که هستی امر سیاسی چیست. واقعا اگر بند ناف علوم سیاسی ایران را از جامعهشناسی و سایر علوم ببریم، چه از آن باقی میماند؟ اگر در آموزشهای دانشگاهی، هر چه جامعهشناسی، روانشانسی و تاریخ است را بردارند، چه می ماند؟ چیزی نمی ماند! چرا که ما درکی از هستیشناسی امر سیاسی نداریم.
۳) فهمی تاریخی از امر سیاسی به اقتضای یک اقلیم خاص: اگر قرار باشد شما در نتیجه آموزشهای علوم سیاسی به کسی تبدیل شوید که راهی باز کنید و بن بستی بگشایید، باید فهمی تاریخی به اقتضای یک اقلیم خاص از امر سیاسی پیدا کنید. امر سیاسی اینجا و اکنون چیست. روایتهای اثباتگرایانه، عام و جهانشمولند و فارغ از زمان و مکان به شما راهی برای فهم متغیرهای سیاسی می دهند. اما فهم اینجا و اکنون ما چیست؟ این فهم را هم یک آموزش سازمانیافته علوم سیاسی باید ارائه دهد. به گمان من، آموزشهای علوم سیاسی به شدت در این زمینه ناتوان هستند.
۴) یادگیری امر سیاسی به مثابه کنش، نه دانش: علوم سیاسی باید به همگان بیاموزد که اساس سیاست از جنس مهارت و کنش است. پرکتیس است، دانش نیست. همه منظومههای آگاهیاش آنجایی به کار میآیند که نهایتا بتوانی آن را به کار بگیری و دردی را درمان کنی.
- با توجه به این چهار محور، کتاب «احیای علوم سیاسی» حسین بشیریه را چطور باید ارزیابی کنیم؟
به نظر من، بشیریه در نقدی که به خودش میکند و در این تغییر مسیری که آن را ضروری دیده، بسیار محتاط و آرام حرکت میکند. او در ابتدای کتاب، به حکمت عملی یونانیان اشاره میکند. حکمت عملی یونانیان همان است که دانش اثباتگرایانه از آن فاصله گرفت. او به آن سرچشمه می خواهد رجوع کند تا امکان داوری اخلاقی را به دست آورد، تا ما بتوانیم از علم سیاست به سمت حکمت سیاسی حرکت کنیم. طبق صفحه ۲۳ کتاب:
«آنچه از نظریات افلاطون برای ما در اینجا اهمیت دارد، نه معنا، مفهوم و ماهیت سیاست و عدالت و مثل اعلا بلکه دیدگاه و تعریف او از سیاست و دانش سیاسی است که به طور کلی و صوری در کوششی عملی برای گریز از وضعی خاص و دستیابی به وضعی دیگر خلاصه میشود. همین برداشت، مبنای اساسی دانش سیاسی دیرین را تشکیل میدهد، که در طی سدههای بعد با پیدایش برداشت های کاملا متفاوت از دانش سیاسی افول کرد.»
او کلا رجوع میکند به حکمت یونانیان از دانش سیاسی، ولی فورا از متافیزیکی که یونانیان برای دانش سیاسی ساختهاند، فاصله میگیرد. قصد و نقد من هم این نیست که برویم و به متاقیزیک یونانی برگردیم و برای تکوین این دانش سیاسی به آن تکیه کنیم. ولی بحث من این است که حکمت یونانیان وابسته به الگویی از ایده حقیقت بود و علوم سیاسی پوزیتویستی در مقابل آن هم با انکار هر گونه ایده حقیقت شکل گرفت. همین امروز فیلسوفان قرن ۲۱ برای احیای ایده حقیقت در عرصه سیاسی مجددا به افلاطون رجوع میکنند. نوافلاطونیان قرن ۲۱ میفهمند که امر سیاسی نیازمند روایتی افلاطونی است. تنها به شرط آن قادر خواهی بود که توان ارزشیابی و داوری اخلاقی به آن بدهی.
بشیریه در این راه تازه که پیش پای ما میگذارد، باید شجاعانه بپذیرد که خروج تام از آن جهان متافیزیکال، ما را حتما در چاله پوزیتیویسم رها میکند. چطور میتوانیم داوری کنیم اگر هیچ ایده حقیقتی نیست تا در عرصه سیاسی به آن تکیه کنیم؟ باید بنیادی فلسفی ساخت تا حساب حیات سیاسی را از حیات اجتماعی جدا کنیم. اگر امروز ما نمیتوانیم هیچ راهی را باز کنیم به خاطر این است که ذهنمان پر شده از آموزههای جامعه شناسانه که فقط فکتها را به ما نشان می دهند، فکتهایی که هیچ وقت راه به جای تازهای نمیبرند.
هستیشناسی امر سیاسی یعنی نگاه به امر سیاسی به منزله عرصه امکانها و عرصه ناممکنها. نگاه یک دانشآموخته سیاست باید معطوف به ناممکنها و امکانها باشد، نه فکتها. امیدم این است که در آثار بعدی ایشان شاهد پر شدن این حفره بزرگ باشیم. ایشان در این کتاب، مبادی فلسفی فاصلهگیری خود از روایت پوزیتیویستی را روشن نمیکنند.
در فصل دوم این کتاب آنجایی که حکمت یونانیان را توضیح می دهد، میگوید دو عامل، حکمت یونانیان را از ما گرفت. یک عاملش دین بود که به سنت مسیحی و اسلامی اشاره میکند و یک عاملش هم پوزیتیویسم و دانش های عصر جدید. سوال من این است آیا میتوان از اینجا و اکنون خاورمیانه و اینجا و اکنون ایران سخن گفت و کنشگر سیاسی اینجا و اکنون جامعه ایران بود و راهی باز کرد و در عین حال نقش سیاسی دین را ندید؟ من اگر دین را از ساحت عمومی و زیستجهان این مردم حذف کنم، نه چیزی را اساسا خواهم فهمید و نه امکانی برای عبور از آن پیدا می کنم. دین، شاکله حیات عمومی این سرزمین است. نمیگویم همه چیز را میشود با دین توضیح داد. ولی هیچ نیروی اجتماعی در قیاس با آن، وجود بالفعل ندارد. حکومت بر آموزههای دینی استوار است و جنبشی هم اگر علیه آن روی مینماید، سرانجام در عرصه عمومی سمبلهای دینی را فرا میخواند.
این کتاب به چهارمین محوری که گفتم نپرداخته است و آن مهارت تغییر است و البته این نکته ای است که در مضمون این اثر نمیگنجد. در آخرین خطوط این کتاب در صفحه ۱۴۴ دکتر بشیریه چند پرسش را مطرح میکند:
«اهداف و غایت مطلوب زندگی سیاسی چیست؟ چگونه و با چه ابزارهایی میتوان به آن اهداف رسید؟ موانع موجود در سر راه رسیدن به اهداف مطلوب چیست و چگونه میتوان آنها را برطرف کرد؟ چگونه میتوان کارکردهای دولت را در جهت دستیابی به اهداف مطلوب تقویت کرد؟ چگونه میتوان با اجرای سیاستهای دولتی، رفاه عمومی و بهزیستی همگانی را تامین کرد و چگونه میتوان دولتهایی را که از دستیابی به غایات مطلوب عاجزند از پیش پا برداشت؟».
پرسشهای مذکور همسطح هم نیستند. به نظرم نگارنده انگار به دو محصول متفاوت نظر دارد. یکی تولید تکنیسین که در سازمان برنامه و بودجه یا دفتر ریاست جمهوری مینشیند و میگوید فلان آییننامه دولتی را چگونه میتوان اجرا کرد، یکی سیاستگذار - البته خود او این معنا را انکار میکند - سیاستگذاری که تسلیم ارزشهای هژمون شده است و در همان چارچوب میگوید اگر خواستی پا از این جا برداری و جای دیگری بگذاری چگونه چنین کنی. در همین حد.
اما پرسش آخر در حد سیاستگذاری نیست و یک جور کنش انقلابی است که اساسا چگونه باید دولتی که ناتوان است را از پیش پا برداشت. حسین بشیریه فعلا با گامهایی که در این کتاب برداشته، در نهایت میتواند هدف اول را تامین کند ولی اگر توقعاتش را بیشینه و رادیکال کنید، این کتاب کاری نمیتواند پیش ببرد مگر آنکه ملزوماتی را که ذکرشان رفت بتواند تامین کند.
منبع: زاویه دید، وبلاگ جواد کاشی