یک مقام پیشین وزارت ارشاد: مرتضوی از من خواست بگویم زهرا کاظمی زیر دست بازجویی وزارت اطلاعات جان باخت
یک مقام پیشین وزارت ارشاد، روز چهارشنبه ۹ اسفند پرده دیگری از راز مرگ زهرا کاظمی عکاس و خبرنگار دو تابعیتی ایران برداشته و گفت: « سعید مرتضوی، دادستان پیشین عمومی و انقلاب تهران از وی خواسته است که بگوید زهرا کاظمی زیر دست بازجویی وزارت اطلاعات جان باخت».
به گزارش روزنامه سازندگی، محمدحسین خوشوقت، مدیر اداره کل مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت ارشاد دولت خاتمی، روز چهارشنبه در این افشاگری اعلام کرده است، « چهارم تیرماه سال ۱۳۸۲ از دفتر سعید مرتضوی با من تماس گرفتند و گفتند که او میخواهد ملاقات با شما داشته باشد، فوری مراجعه کنید و یک ضامن معتبر هم همراه خود بیاورید و با رئیس اداره خبرنگاران خارجی به عنوان ضامن به دفتر دادستان رفتیم، در آنجا مرتضوی اظهار داشت، شما به کدام جاسوس مجوز فعالیت در ایران دادید؟ که با تعجب پرسیدم شما که ادعا میکنید به یک جاسوس اجازه فعالیت دادهایم نام او را بگویید، نمیدانم اما ایشان اصرار داشت میدانی اما بازگو نمیکنی و گفت اخیرا به خبرنگاران انگلیسی، شما مجوز فعالیت دادهاید که دوسه مورد را نام بردم که از جمله خانم زهرا کاظمی که به عنوان عکاس موسسه عکس انگلیسی کمرا پرس (Camera Press) که درخواست مجوز فعالیت داشت، نام بردم».
محمدحسین خوشوقت در ادامه به نقل از مرتضوی ادامه داد که «او در ادامه تصریح کرده که زهرا کاظمی همان فرد است و در اعترافات خود تصریح کرده که جاسوس است و مجوز فعالیتش را از وزارت ارشاد (از من) گرفته است. گفتم پرونده زهرا کاظمی هست و ما از وزارت اطلاعات استعلام و پاسخ مثبت دریافت کردیم، اما مرتضوی به من گفت شما متهم به معاونت در جرم جاسوسی هستید و یک فرمی در برابرم گذاشت که به عنوان متهم آن را پرکنم و خواست به عنوان متهم به سوالاتی پاسخ دهم».
به گفته خوشوقت، مرتضوی پس از آن فرمی جلوی او گذاشته و از وی خواسته تا به عنوان مطلع آن را پر کند و در پایان به وی هشدار داده است که «آقای خوشوقت من از شما میخواهم با من همکاری کنید و دعا کنید اتفاقی رخ ندهد، چون اگر اتفاقی رخ دهد شما به عنوان متهم در معاونت جاسوسی بازداشت میشوید».
محمدحسین خوشوقت در ادامه افزوده که مرتضوی میخواسته بر سر وی منت بگذارد که قاضی بازپرس این پرونده قصد داشته حکم بازداشت وی را صادر کند که مرتضوی مخالفت کرده و مانع شده است.
وی گفت: «بعدها فهمیدم که دلیل این منت گذاشتن این بود که میخواسته من را در حالت خوف و رجاء قرار دهد تا از من برای نجات و اهداف خود سوءاستفاده کند». او گفت: «مرتضوی پروندههایی که با خود برده بودم را نزد خود نگه داشت و تا زمانی که در وزارت ارشاد بودم آنها را برنگرداند و از سرنوشت آن بیخبرم».
به گفته مدیر اداره کل مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت ارشاد دولت خاتمی، ۱۷ روز پس از آن ملاقات در ۲۱ تیر ۸۲ مرتضوی خودش در تماسی از او خواست که فوری به دفترش برود. در این ملاقات مرتضوی گفت آقای خوشوقت بسیار متاسفم خانم کاظمی فوت کرده است».
خوشوقت تصریح کرد، «من خیلی متاثر شدم و به او گفتم بدون اطلاع ما بازداشت ایشان درست نبود و اطمینان دارم که فوت او یک معضل سیاست خارجی برای سالها برای جمهوری اسلامی ایجاد میکند».
خوشوقت گفت که مرتضوی وی را مجبور کرده که در یک مصاحبه با خبرگزاری ایرنا بگوید که زهرا کاظمی زیر دست بازجوی وزارت اطلاعات اظهار کسالت کرده و پس از انتقال به بیمارستان، سکته مغزی کرده است.
او گفت: «من موافقت نکردم و گفتم در مصاحبه میگویم این را مرتضوی به من گفته است که بسیار ناراحت شد و تاکید کرد نباید اسم من را بیاوری. گفتم اگر این قدر ناراحت هستید از قول یک منبع مطلع قضایی مطرح میکنم و در نظر داشتم متن مصاحبه را به نقل از یک منبع مطلع قضایی تنظیم کنم و نزد او بگذارم و از آنجا که بیرون آمدم در تماس با مدیر عامل خبرگزاری ایرنا بخواهم که اگر متن مصاحبه مرا از جانب مرتضوی دریافت کردید منتشر نکنید؛ چرا که تحت فشار و ارعاب این مصاحبه تنظیم شده است، اما وقتی این متن مصاحبه را نوشتم، دیدم سربرگی از معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در اختیار دارد و از منشی خود خواست تا تایپیست این مصاحبه را در این سربرگ قرار دهد و کپی هم از آن بگیرد و از من خواست زیر این مصاحبه را امضاء کنم و بعد با عبدالله ناصری مدیر عامل وقت ایرنا تماس گرفت و گفت آقای خوشوقت از شما تقاضا دارد مصاحبه را بدون هیچ کموزیادی منتشر کنید و مصاحبه را منشی برای ناصری فکس کرد و به من گفت اینجا تشریف داشته باشید تا وقتی که روی خروجی ایرنا رفت، بعد اینجا را ترک کنید».
خوشوقت در پایان گفت: «در حاشیه یک مراسم مذهبی دیدم کسی از پشت من را صدا میزند و برگشتم و دیدم آقای مرتضوی است، جلو آمد و خیلی گرم و فروتنانه با من احوالپرسی کرد و با لحن ملتمسانه گفت از شما خواهش عاجزانه دارم؛ ممکن است برای شما که دیگر درباره من صحبت نکنید و چیزی نگویید و ننویسید».