شرایط جسمی- روانی کودکان کار در ایران
کار اجباری برای کودکان (افراد زیر ۱۸ سال) آسیبهای جدی و جبران ناپذیری بوجود میآورد که تاثیراتش برای تمام عمر با آنها باقی میماند.
این کودکان عموما از خانوادههای کم بضاعت یا فقیر، بد سرپرست یا بی پرست، پدر یا مادربیمار، بیکار، معتاد ویا زندانی هستند. درصد قابل توجهی از اینان مهاجرانی هستند که بهدلیل مشکلات متعدد ومتنوع همراه خانوادهشان از افغانستان یا از شهرستانها و روستاها به شهرهای بزرگتر وتهران، به امید زندگی بهترمهاجرت کردهاند.
به سبب همین زمینه خانوادگی در طی دوران جنینی، شیرخوارگی و سالهای اولیه کودکی از تغذیه، مراقبت وعاطفه لازم برخوردارنبودهاند. و نیزشماری از آنان خشونت و آزار جسمی وهمچنین دوری از والدین راهم تجربه کردهاند.
در طی سالهای اخیر بر تعداد کودکان کار و خیابان بهمیزان چشمگیری افزوده شده است.
عوامل چند گانهای در این امر دخیل بودهاند: افزایش کرایه خانهها، گرانتر شدن مواد غذایی وپوشاکی و افزایش میزان طلاق و ازهم گسیختگی خانوادگی.
در بسیاری از خانوادههای فقیر برای تامین مخارج همه باید کارکنند و کودکان هم شامل این اجبار میشوند. مطالعات تحقیقی در ایران نشان میدهد که حتی کودکان زیر شش سال هم به کار گرفته میشوند.
این کودکان به ناگهان بزرگ شده- ویا بهواقع بزرگ قلمداد شده- و وارد بازار کاری خشن با شرایطی بسیار نامناسب میشوند.
کودکانی که در کارگاهها و یا در خیابان به کار وا داشته میشوند در درجه اول از امکان تحصیل بهطور کامل یا بخشا محروم گردیده، فرصت بازی و تفریح ، وقت گذرانی با همسالان و یا خیلی ساده استراحت را از دست میدهند.
کودکان کار از نظر بهداشت و تغذیه در شرایط نامناسبی بسرمیبرند. کار در سرمای زمستان و گرمای تابستان زیر آفتاب داغ به سلامتشان صدمه میزند. علاوه بر اینها همواره در معرض اهانت و کتک خوردن از مردم و یا خشونت و ضرب وشتم در محیط کارگاهها قراردارند.
با مسائل دیگری چون دستگیر شدن، آزار جنسی، ربوده شدن، گم شدن، تصادف، گرسنه ماندن، گرفتن پولهایشان، خفت و تحقیرشدن و توقیف اجناس و وسایلشان نیز روبروهستند.
تحقیقات میدانی نشان داده که مشکلات عاطفی، رفتاری و تکلمی درمیان کودکان کار بسیار رایج است. افسردگی، ضعف اعتماد بنفس، بد بینی و خشم، احساس عدم امنیت واضطراب از جمله مشکلات دیگری هستند که این کودکان از آنها رنج میبرند. قابل ذکر است که پسرها وضع سلامتی بهتری نسبت به دخترها دارند و کودکانی که درآمد بیشتری دارند و خانوادههایشان با مشکلات کمتری روبروهستند از سلامت جسمی و روحی مناسبتری برخوردارند.
بدلیل ضعف جسمی، عدم آگاهی و نبود اعتماد بنفس و یا فرد بزرگسالی که حامی آنان باشد، این کودکان قادر به در گیر شدن و دفاع از خود و حقوقشان نیستند.
این آسیبها درسالهای بعد در سطح اجتماعی- اقتصادی جامعه نمودارمیشود. چند میلیون کودکی که بهجای آموزش و یادگیری مهارت یا حرفهای به کارهای سخت و طاقت فرسا و عموماَ تحقیر آمیز میپردازند در بزرگسالی نمیتوانند افراد مفید و کار آمد و شایستهای برای جامعه خود باشند. لاجرم به کارهای کاملا غیر حرفهای روی میآورند که نا پایدار، خسته کننده و با درآمد اندک هستند. چه بسا به بزهکاری یا سرقت روی آورده و یا آنکه در دام شبکههای توزیع مواد مخدر و کارهای خلاف قانون گرفتار شوند.
این کودکان چون محبت، توجه وعاطفه کافی نمیبینند، وهمچنین فرصت و مجالی نیست که مهارتهای زندگی را بیاموزند، از طرفی ممکن است انسانهای خود خواه و کم محبتی شده که درعین حال اعتماد کردن و برقرار کردن رابطه برابر و انسانی برایشان بسیار مشکل باشد.
اینان که کودکیشان زیر بار سنگین کار و محرومیت کشته و فنا میشود، درآینده پدر و مادرانی با رنج و آلام روحی - روانی شدید و فاقد تجربه و مهارت والدی خواهند بود و دوراز انتظار نیست که فرزندانی به مراتب مشکل دارتر پرورش بدهند.
امید است که با تعامل بیشتر و گسترده تر دستگاه های دولتی و سازمان های مردم نهاد در یک پیمایش جدی وهدفمند – کوتاه مدت و دراز مدت- روی کودکان کار و خیابان& این چرخه فقر و بیکاری و نابسمانی متوقف شود و همه کودکان از احترام و کرامت انسانی، آموزش و تحصیل، بهداشت و مراقبت و امکانات تفریحی بهرمند شوند.